کتاب رویای باغ سپید
معرفی کتاب رویای باغ سپید
رویای باغ سپید داستانی خیالی از آرمان آرین درباره مردی جوان است که سالها به سیگار معتاد بوده و در طول ماجرایی عجیب آدمی دیگر میشود.
درباره کتاب رویای باغ سپید
راوی مرد جوانی است که داستان عجیب خود را روایت میکند. شبی مرد داستان از شمال تهران سوار بر خودروی شخصیاش به سمت خانه میرود که مردی را یاستاده در کنار خیابان میبیند. تصمیم میرگیرد مرد را سوار کند و به مقصد برساند. در نیمه راه مثل همیشه دست میبرد که سیگاری روشن کند اما فندکش کار نمیکند. مرد از او درباره تمایلش به ترک سیگار سوال میکند و او در جواب میگوید دوست دارد اما نمی تواند. مرد سیگار را از لب جوان داستان برمیدارد و بیرون می اندازد و طی یک اقدام شگفتانگیز کاری میکند که او برای همیشه از سیگار و دخانیات متنفر شود. اقدامی که زندگی جوان را زیرو رو میکند و او را به وادی دیگری میراند.
خواندن کتاب رویای باغ سپید را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به داستانهای اخلاقی و عرفانی را به خواندن این داستان جذاب دعوت میکنیم.
درباره آرمان آرین
آرمان آرین، زادهی ۱۳۶۰ کارشناس ارشد سینما از دانشکدهی سینما- تئاتر تهران است و اینک بهطور تماموقت به نویسندگی میپردازد. کتابهایش همگی مضامین اسطورهای، تاریخی، دینی و عرفانی دارند و نوشتههای او تاکنون جوایز بسیاری را از آن خود کردهاند؛ از جمله: جوانترین برندهی کتاب سال ایران ۱۳۸۴- شورای کتاب کودک- IBBY دانمارک ۲۰۰۸- جوان ماندگار ادبیات ۱۳۸۷ جشنوارهی قابی برای جوانی- شاهنامهپژوه برگزیده و جوانِ سال ۱۳۸۹ بنیاد فردوسی و...
بخشی از کتاب رویای باغ سپید
چیزی حدود صد مرد، درست با جامهها و ریش و موی بلند همین مردی که مرا راهنمایی میکرد و پیشتر شفا داده بود، در سالن بزرگ عمارت در رفتوآمد بودند!
چشمهایم به سوزش افتاد و لحظهای تار شد... ولی اشتباه نمیدیدم!
آنها نیز همگی از دیدن من با نگاههای پرسشآلود از رفتوآمد باز ایستادند... نگاهم را از یکی بر دیگری دواندم و حس کردم که آن جماعت، مردانی صدقلویند!
مرد راهنمای من که هنوز حتی نامش را نمیدانستم کنار گوشم گفت: «به آنها توجه نکن. با من بیا! این برادران فقط به کارهایی که موظفاند مشغولاند و با شما کاری ندارند!»
زبان رهاشده در حلقم را کمی بالا کشیدم و زیر گوشش غریدم: «گمانم نباید میآمدم... یعنی نباید مزاحم کارهایتان میشدم. شما واقعاً گرفتارید!»
خندید و با صدای بلند گفت: «مهمان مرا ترساندید... خواهش میکنم به کارهایتان برسید، برادران!»
در یک لحظه همهٔ صد نفر به تکاپو افتادند، برخی سالن را طی کردند و برخی در اتاقها و بعضی گرد میز بزرگی که در آنسوی سالن ورودی بود پراکنده شدند! عدهای نیز پشت میزهای کوچکتر که بهردیف در ضلع شرقی خانه چیده شده بود، نشستند و با پوشههای بزرگ مشغول شدند...
میزبانم آستین مرا کشید و این بار قفل پاهای من باز شد و همراه او بهسوی راهپلهای که بالا میرفت، شتافتم.
زیر گوشش غریدم: «ولی من هنوز نام شما را هم...»
«بهمن!»
«اینها برادران یا همکاران شمایند؟»
«دقیقاً!»
و توضیح بیشتری نداد تا به سالن بالا رسیدیم؛ جاییکه خلوتتر بود ولی یکسوم جمعیت مردان پایین هنوز در آن سخت مشغول کار بودند... مردانی باز هم با همان شمایل و جامهها و نگاهها...
آهسته کنار گوشش گفتم: «من اهل کارهای سیاسی نیستم. فرصتی نشد خودم را معرفی کنم... بنده نویسنده هستم و...»
حجم
۵۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۵۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بسیار زیبایی بود دلم میخواست آخر داستان یا اولش نوشته شده بود که واقعیت داره . هرچند شاید باشه ...🤍☁️
نبرد ابدی نبرد همیشگی خیر و شر ، این بار با حضور و داوریِ عضوی در ظاهر بیطرف که در حقیقت تمام این نبرد بر سر اوست؛ انسان سپنتامینویان و انگرهمینویان دو سوی این نبرد و جدال و انسانی برگزیده شده برای
بسیار بسیار کتاب عالی است. حتما خواندن این کتاب رو به همه ی فانتزی خوانان و دیگر اهل کتاب ها توصیه می کنم! مطمئن باشید از خوندش خیلی لذت می برید!
یه داستان شعار زده هست که با لحن کاملا مستقیم و آموزشی شبیه درسهای مدرسه، میخواد بگه سیگار چیز بدیه. یه مقدار خرافات عرفانی هم با داستان، ترکیب شده. این کتاب اصلا نباید جزو دسته فانتزی قرار بگیره. بیشتر برای