کتاب حماسه اندرون
معرفی کتاب حماسه اندرون
کتاب حماسه اندرون نوشتهٔ آرمان آرین و ویراستهٔ نیما سرلک است. نشر افق این کتاب فانتزی را که جلد پنجم و آخر از پنجگانهٔ «پتش خوارگر» است، روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب حماسه اندرون
کتاب حماسه اندرون (جلد پنجم) از مجموعهٔ کتابهای «پتش خوارگر» اثر آرمان آرین است. آرمان آرین به نوشتن کتابهای فانتزی بر پایهٔ افسانهها و اسطورههای ایرانی معروف است. او در این مجموعهٔ پنججلدی برای نخستینبار در تاریخ به بازآفرینی فضا و داستانهای «اَوستا» و «بُندَهِش» پرداخته است. داستان «پتش خوارگر» در روزگاری که سراسر زمین و هفتکشور به تهاجم عظیم اهریمنان از هر سو گرفتار شده است، روایت میشود. «فرهٔ ایزدی» از دست پادشاه گریخته و جهان دچار هرجومرج و آشفتگی شده است. جنگ است که در همهجا دیده میشود،؛ خیر و شر، تباهی و زندگی به نبرد با یکدیگر رفتهاند. از هر سو اهریمنان وحشتناک و تندخو به روستاها و مردمان حمله میکنند و آنها را میکشند. دیگر آرامشی باقی نمانده است و هیچکس از بلای اهریمنان در امان نخواهد بود. در این بین افرادی پیدا میشوند که به مبارزه با اهریمنان میروند، اما این کشتوکشتار باید از بیخوبن به پایان برسد. «فرهٔ ایزدی» به فکر چاره میفتد، گروهی کوچک را با خود همراه میکند تا رهسپار سفری مهم شود. آنها باید رهسپار یافتن شخصیتی افسانهای به نام «پتش خوآرگر» شوند تا صلح و آرامش را به جهان بازگرداند. آرمان آرین با قلم خود خوانندگان را مجذوب دنیای فانتزیاش میکند و آنها را تا پایان راه همراه خود میسازد. حالا در آخرین جلد از این مجموعه، «پتش خوارگر» همراه یارانش به شهر سوزان دیوها میرود؛ شهری که از دید مردمان هراسآورترین و وحشتناکترین شهر جهان است. این شهر، شهر دیوها و غولها است. «پتش خوارگر» مسیرش بهسمت کوه قاف است؛ کوهی که بر این شهر مشرف است. آنها آذوقهٔ چندانی همراه خود ندارند. آیا میتوانند مأموریت خود را به پایان برسانند و بر این جنگ بیپایان پایانی بگذارند؟
خواندن کتاب حماسه اندرون را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانانی که دوستدار رمان فانتزی هستند، پیشنهاد میکنیم.
درباره آرمان آرین
آرمان آرین متولد ۱۰ آبان ۱۳۶۰ در تهران است. او سینما خوانده است و علاقهٔ بسیاری به تاریخ دارد. ردپای علاقهٔ او در آثارش بهوضوح دیده میشود. از آثار او میتوان به سهگانهٔ «پارسیان و من»، سهگانهٔ «اشوزدنگهه»، سهگانهٔ «آیندهٔ کهن» و مجموعهٔ ۲۴ جلدی «شاهنامگ» و پنجگانهٔ «پتش خوارگر» اشاره کرد؛ همچنین داستانهای بلند او عبارتند از «رؤیای باغ سپید»، «تاریک روشنا»، «افسوننامه» و «کابوس باغ سیاه». مجموعهٔ «پارسیان و من» که بازآفرینی از شاهنامهٔ فردوسی است، نخستین رمان خیالپردازی ایرانی است که بر اساس اسطورهها و تاریخ ایران نوشته شده است. این نویسنده آثاری نیز در زمینهٔ کارهای پژوهشی و تاریخی منتشر کرده است.
بخشی از کتاب حماسه اندرون
«شاهدختِ پریان، با جامههای شکوهمند رزم، بر فراز ایوانِ بلندِ کاخِ پدران خویش ایستاد و به انبوهی از پریان آن دیار نگریست که همگی بالزنان تا بلندایی نزدیک به آن ایوان بالا آمده بودند. قرص ماه زرد و بزرگ بر سرتاسر دریاچه و جنگل میتابید و همهمهای آرام میان حاضران جریان داشت که با اشارهٔ مرزوکا خاموش شد. آنگاه هیلای دَری دهان به سخن گشود: «به فرمان من، که در پی نیاکانم، پدرم و برادرم، فرمانروای این دیار هستم، درهای تمامی زندانهای این دیار گشوده شد. اینک ای ساکنان پریجای، چه دیرینه آزاد و چه تازه به روشنای ماهتاب رسیده، به سخنانم گوش دهید و سپس خود اراده کنید که برخیزید یا بنشینید.»
اوشنَر پیر اینک در کنار او بر تخت خویش نشسته و اَرداویراز، برادر کوچکتر هیلای دری، نیز در میان او و خواهرش ایستاده بود. جامههای سفر را هنوز به تن داشت و پیدا بود که یکسره از راه سیاهچال در آن مجلس خطیر حاضر شده است.
گیسوانی ژولیده و بلند بر شانههایش ریخته بود و چشمهایی درشت و زیبا داشت. بیش از آنکه به برادرش شباهتی داشته باشد، حسی از حضور هیلای دری در او بود و نشان میداد که هر دوی آنها به مادرشان شبیهاند؛ هم در چهره و هم در مَنش و رفتار.
در آن جمعیت، تنها مَرزوکا بود که میتوانست شباهت آن پسرک با این دو شهزادهٔ پری را دریابد و از این فکر که او اینک کجاست، قلبش فشرده شد و بیش از آن از این فکر که وقتی او تا این اندازه غمین و نگران حال آراستی است، در قلب هیلای دری چهها میگذرد.
اما بانوی رزمپوش به آوایی نیرومند رو به جمعیتِ هزاردرهزارِ پریانی که پیش رویش بر آسمان باغ آهسته بال میزدند، ادامه داد: «گیتی در خطری مهیب افتاده است که چارهاش این بار از آسمان نخواهد رسید. نه از بالای ابرها و نه از قعرِ چاهها. چارهاش در دستها و بالها و انگشتهای ماست. داستانِ رُخدادهها را همگان شنیدهاید؛ کم یا زیاد، درست یا نادرست، دور یا نزدیک. آنچه بیتردید دریافتهاید اینکه اکنون دیگر فرصت سخن گفتن گذشته و زمان رفتن و کوشیدن و نَبَردیدن رسیده است.»
یکی از سردارهای غولپیکر که پیدا بود چندان از فرمانبرداری از یک زن خشنود نیست، با صدایی بلند پرسید: «چرا شهبانوی پریان به یاران خود حقیقت را نمیگوید؟» گروهی از دوستانش کوشیدند او را خاموش کنند، ولی او که پیدا بود به شاه پیشین وفادار است، بیباک ادامه داد: «به آنها بگویید که پسری از آدمیزادگان دارید که اینک در آن دیار اسیر است. شما برای یاری او لشکر برمیکشید و نه برای حفاظت از گیتی و گوشوروَن.» با این حرفها عدهای که آنها نیز آتشِ زیر خاکستر بودند، دلیر شدند و همهمهای دیگربار آغاز گردید. عدهای از سربازان، به عادت اوامر شاهان پیشین، به سوی سردار معترض شتافتند تا او را دستگیر کنند.»
حجم
۵۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۵۹۸٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
نظرات کاربران
این روایتی از « فره » است. فره ای که این بار گریخته تا از سیاه اندیشان زمان در امان باشد. و آدمیان در جدالند برای غالب کردن نیم سیاه یا نیم سفید خود بر جهان. یک سو پتش خوارگر