کتاب پرواز را به خاطر بسپار
معرفی کتاب پرواز را به خاطر بسپار
کتاب پرواز را به خاطر بسپار، اثری عمیق و تاثیرگذار از یرزی کازیسنکی، نویسندهی لهستانی است. او در کتاب پرواز را به خاطر بسپار خاطرات دردناک خود از دوران کودکیاش که در جنگ جهانی دوم گذشت، نوشته است.
کتاب پرواز را به خاطر بسپار را با ترجمهی عالی از ساناز صحتی بخوانید.
دربارهی کتاب پرواز را به خاطر بسپار
کتاب پرواز را به خاطر بسپار، روایتی دردناک از جنگ جهانی دوم که به خودی خود فاجعهبار بود، است. راوی کتاب پرواز را به خاطر بسپار پسربچهای است که مانند هزاران بچهی دیگر در جریان جنگ آواره شده است. او را پدر و مادرش در ازای مبلغی بالا به مردی سپردند که ادعا میکرد او را به حومهی شهر میبرد و از مرکز کشتارها دور میکند و به دست پدرخوانده و مادرخواندهای میرساند. اما مادرخواندهی او کمی بعد از بین رفت و ارتباط پدر و مادر پسربچه نیز با مرد کارگزار قطع شد. پسرک زندگی تلخ و سختی را گذارند. او تمام آنچه را که از فاجعهی جنگ به چشم دیده بود، با معصومیت کودکانهای روایت میکند و صداقتی که در لحن او موج میزند، هر خواننده را با او و داستان غریب و غمناکش همراه میکند. کتاب پرواز را به خاطر بسپار، روایتی جدید از جنگ است. روایتی که در قالب داستانی تاریخی و از زبان یک کودک، چهرهی کثیف جنگ را نمایان میکند.
کتاب پرواز را به خاطر بسپار در زمان انتشارش تا کنون، چهار میلیون نسخه به زبان انگلیسی فروش داشته و تقریبا به همه زبانهای مهم دنیا ترجمه شده است.
کتاب پرواز را به خاطر بسپار را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از طرفداران کتابهای ادبیات جنگ هستید، از مطالعهی رمان پرواز را به خاطر بسپار لذت میبرید.
دربارهی یرزی کازینسکی
یوزف کازینسکی در ۱۴ ژوئن ۱۹۳۳ در لودز، لهستان به دنیا آمد. با آغاز جنگ جهانی در حالی که ۶ سال بیشتر نداشت از خانوادهاش جدا شد و در لهستان و روسیه آواره شد. او لال شدهبود و تا سال ۱۹۴۷ قادر به حرف زدن نبود. یرزی کازینسکی در سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۵۵ در دانشگاه لودز تحصیل کرد و در دو رشته تاریخ و علوم سیاسی مدرک لیسانس گرفت. سپس دو سال در آکادمی علوم لهستان تدریس کرد و در ۱۹۵۷ راهی ایالات متحده شد، در نیویورک اقامت گزید و در دانشگاه کلمبیا تحصیل کرد و مدتی در دانشگاههای پرینستون و ییل تدریس میکرد. کازینسکی با انتشار کتاب پرواز را به خاطر بسپار که تجربیات دردناک خود او به حساب میآمد، شناخته شد. کازینسکی در سالهای پایانی عمر عضو فعال چندین بنیاد لهستانی-یهودی بود و در ۳ مه ۱۹۹۱ در حالی که از بیماری قلبی رنج میبرد خودکشی کرد.
بخشی از کتاب پرواز را به خاطر بسپار
مارتا پیر و خمیده بود. گویی میخواست خودش را از وسط نصف کند، ولی نمیتوانست. موهای بلندش که هرگز شانه نشده بود، بهصورت بافتههای بیشمار و ضخیمی درآمده بود که باز کردنشان غیرممکن بود. خودش این بافتهها را گیس جنی میخواند. نیروهای اهریمنی در این گیسهای جنی خانه کرده بودند و آنها را میپیچاندند و آهسته آهسته تهیمغزی ناشی از پیری را سبب میشدند.
اوایل از او میترسیدم و هر وقت که به طرفم میآمد، چشمهایم را میبستم. در آن لحظه فقط بوی متعفن بدنش را میشنیدم. همیشه با لباس میخوابید. عقیده داشت که لباسهایش برای جلوگیری از بیماریهای متعددی که هوای تازه به اتاق میآورد، از هر وسیلهٔ دیگری بهتر است.
مدعی بود که آدم باید برای تضمین سلامتش، فقط سالی دوبار، در کریسمس و عیدپاک، خودش را بشوید و تازه آن موقع هم باید با آرامی و ملایمت این کار را بکند و لباسهایش را هم درنیاورد. از آب گرم فقط برای تسکین دادن میخچهها و پینههای بیشمار و ناخن پاهایش که توی گوشت گرهدارش فرو رفته بودند استفاده میکرد. به این دلیل بود که هفتهای یکی دوبار پاها را با آب خیس میکرد.
اغلب اوقات موهای مرا با دستهای پیر و لرزانش که شبیه شنکش بود نوازش میداد. تشویقم میکرد که در حیاط بازی کنم و با حیوانات خانگی دوست بشوم.
بهتدریج متوجه شدم که این حیوانات خانگی از آنچه بهنظر میآمدند کمآزارتر هستند. به یاد داستانهایی دربارهٔ حیوانات میافتادم که پرستارم، از کتابهای مصور میخواند. این حیوانات زندگی و عشق و اختلافات خاص خود را داشتند و به زبان خاص خود با یکدیگر بحث میکردند.
حجم
۲۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۳۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
نظرات کاربران
ترجمه بد و نارسا پر از سانسور داستان گیج و نامفهوم. لذت نبردم
از خواندن ریویوهای غیر ایرانی متوجه سانسورهای کتاب شدم. متاسفانه لذت نبردم. قصه کشدار و حوصله سربری بود.