دانلود و خرید کتاب شهر دزدها دیوید بِنیوف ترجمه رضا اسکندری آذر
تصویر جلد کتاب شهر دزدها

کتاب شهر دزدها

انتشارات:نشر هیرمند
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب شهر دزدها

شهر دزدها نوشته دیوید بنیوف نویسنده سریال پرطرفدار بازی تاج و تخت است. بنیوف فیلم‌نامه آثاری همچون تروی، بادبادک‌باز و مردان ایکس را هم نوشته است. اما پیش از این‌ها او یک نویسنده ادبیات داستانی است. شهر دزدها که اولین‌بار در سال ۲۰۰۸ منتشر شد، امتیاز بالایی در سایت گودریدز دارد.

درباره کتاب شهر دزدها

 داستان شهر دزدها در زمان جنگ جهانی دوم می‌گذرد. یک کلنکل سازمان امنیت ملی روسیه، به دو جوان محکوم به اعدام، یکی نوجوانی یهودی و بی‌اعتمادبه نفس و دیگری یک جوان قزاق جذاب و گستاخ فرصتی می‌دهد تا با انجام یک ماموریت به ظاهر ساده و بچه‌گانه به رستگاری و رهایی برسند. و زندگی‌شان را پس بگیرند. اما حوادثی پیش می‌آید که معلوم می‌شود ماموریت آنها آنقدرها هم که فکرش را می‌کردند، ساده نیست.

داستان شهر دزدها طنزی تلخ دارد و بنیوف در این اثر طنز را با وقایع تاریخی وحشت‌ناک آمیخته است. وقایعی مثل حمله آلمان نازی به روسیه که باعث می‌شود دو فاکتور متضاد طنز و خشونت با مرزی غیر قابل تشخیص در هم ادغام شوند.

 خواندن کتاب شهر دزدها را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به داستان‌هایی با موضوع جنگ‌جهانی و دوست‌داران رمان‌های هیجان‌انگیز را به خواندن شهر دزدها دعوت می‌کنیم.

 درباره دیوید بنیوف

دیوید بنیوف نویسنده و فیلمنامه‌نویس و تهیه‌کننده آمریکایی است. او در سال ۱۹۹۵ به کالج ترینیتی دوبلین رفت و ادبیات ایرلند خواندو پس از فارغ‌التحصیلی در رادیو مشغول شد و بعد از آن برای ادامه تحصیل در دوره نویسندگی خلاق دانشگاه کالیفرنیا ثبت‌نام کرد. بنیوف در سال ۱۹۹۹ مدرکش را در رشته هنرهای زیبا از همین دانشگاه دریافت کرد. او با همسر بازیگرش، آماندا پیت زندگی می‌کند. 

 بخشی از کتاب شهر دزدها

ممکن نیست به عمرت چنان گرسنگی و سرمایی را تجربه کردی باشی. وقتی می‌خوابیدیم، البته اگر می‌توانستیم بخوابیم، خواب غذاهایی را می‌دیدیم که هفت ماه قبل با بی‌خیالی می‌خوردیم. نان کره‌ای، توپ پورهٔ سیب‌زمینی، سوسیس، همه‌اش را بدون توجه و احترام می‌خوردیم، مزه‌مزه نکرده با بی‌توجهی قورت می‌دادیم و آخر سر کلی خرده نان و چربی دنبه توی بشقابمان جا می‌گذاشتیم. قبل از ژوئن ۱۴۹۱، یعنی قبل از حملهٔ نازی‌ها، فکر می‌کردیم فقیریم، اما ماه ژوئن در مقایسه با زمستان سال ۲۴۹۱ بهشت برین بود.

شب‌ها باد چنان بلند و شدید می‌وزید که وقتی متوقف می‌شد یکه می‌خوردی. لولاهای قاب پنجرهٔ کافهٔ سوختهٔ نبش خیابان برای چند ثانیهٔ شوم دست از نالیدن برمی‌داشت، طوری‌که انگار شکارچی نزدیک، و جانوران کوچک‌تر غرق در وحشت ساکت شده بودند. با رسیدن نوامبر، همان قاب‌های پنجره هم کنده و به جای هیزم سوزانده شد. در تمام لنینگراد حتی یک تکه چوب برای سوزاندن باقی نمانده بود. تابلوهای چوبی، نیمکت‌های چوبی پارک‌ها، تخته‌های کف ساختمان‌های مخروبه، همه‌شان توی بخاری کسی سوخته بودند. کبوترها ناپدید شده و مردم همه‌شان را گرفته و توی یخ ذوب‌شدهٔ رودخانهٔ نِوا آب‌پز کرده بودند. هیچ‌کس مشکلی با کشتن کبوترها نداشت. بیشتر سگ‌ها و گربه‌ها بودند که مشکل‌ساز می‌شدند. در ماه اکتبر، مدام شایعاتی از این دست می‌شنیدی که یک نفر سگ خانواده را روی آتش کباب و چهار قسمتش کرده تا خانواده‌اش را شام بدهد؛ اولش با شنیدن این حرف‌ها می‌خندیدیم و سر تکان می‌دادیم؛ باورمان نمی‌شد و به این فکر می‌کردیم که اگر گوشت سگ را به اندازهٔ کافی نمک بزنی، خوشمزه می‌شود یا نه. نمک فت و فراوان بود، حتی وقتی هیچ‌چیز توی شهر نمانده بود، هنوز نمک داشتیم. ژانویه که از راه رسید، همهٔ آن شایعات به حقیقت محض تبدیل شد. به غیر از کسانی که پارتی کلفت داشتند، هیچ‌کس غذای کافی برای تغذیهٔ حیوان خانگی‌اش نداشت؛ بنابراین حیوانات مسئول تغذیهٔ ما شدند.



Ali Esmaeili
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

به طاقچه بی نهایت اضافه کنید این کتاب رو لطفا

alefzed
۱۳۹۹/۰۱/۲۰

چرا باید همین کتاب از همین انتشارات با همین مترجم تو فیدیبو ۲۱۵۰۰ ولی اینجا ۲۹۵۰۰ باشه؟اسم این کار چیه دقیقا؟چرا هیچ نظارتی وجود نداره؟!!!! امتیازم دقیق نیس چون نخوندمش...

mandi
۱۴۰۰/۱۱/۲۳

سرگرم کننده... وقتی این وازه گان را نوشتم ، از خودم ترسیدم. می توانستم از خودم متنفر شوم، اما ترسیدم. روایت کابوس وار یکی از بدترین رویدادهای بشری حتا در جنگ از دید من سرگرم کننده است... شاید من هم

- بیشتر
مریم
۱۳۹۹/۱۲/۰۱

یک کمدی سیاه درباره‌ی جنگ. بی‌نظیر بود، لحن طنزآمیز راوی با آن گزندگی عجیب و کمدی سیاهش، هم می خنداند و هم می‌گریاند.

Aydin
۱۴۰۲/۰۸/۰۸

این داستان دو شخصیت اصلی داره. یکی خجالتی، درونگرا، اهل تفکر و تجزیه تحلیل همه چیز. یکی هم زیبا، خوش گذران، روشن فکر و در لحظه زندگی کن. این دو با توجه به تفاوتهای زیادی که باهم دارند، باید در

- بیشتر
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
۱۴۰۰/۰۸/۲۴

هرچقدر هم که این اواخر رمان معرکه خوانده باشید، «شهر دزدها» را که مطالعه کنید متوجه می‌شوید که این رمان مانند «ناطور دشت» و «بادبادک باز» خاص و منحصربه‌فرد است. بگذارید به‌جای آنکه داستان را برایتان تعریف کنم چهار دلیل

- بیشتر
mm
۱۳۹۹/۰۴/۰۱

عالی عالی عالی🖤🖤🖤😭😭😭😭😭😭😭

بیرون لنینگراد درخت‌ها هنوز سرپا بودند، کلاغ‌ها روی شاخه‌های تردشان قارقار می‌کردند و سنجاب‌ها میان شاخه‌های درختان نراد دنبال هم می‌دویدند. سنجاب‌های چاق و معصوم، هدف آسانی برای یک مرد مسلح به هفت‌تیر به نظر می‌رسیدند. بخت با آن‌ها یار بود که هنوز توی روسیهٔ اشغالی نفس می‌کشیدند.
کاربر ۲۹۲۱۷۷۶
«اون ماشینی رو که آویز صلیب شکسته داره، می‌بینین؟ اون ماشین آبندروته.» پرسیدم: «از کجا می‌دونی؟» «از اونجا که سه ماهه داریم ردشو می‌زنیم. حتی یه بار نزدیک بود بیرون بودوگُش بزنمش. اون ماشینه خودشه.»
Amir
برخلاف باور عمومی، تجربهٔ وحشت تو را شجاع‌تر نمی‌کند. فقط شاید اگر تمام وقت در وحشت باشی، راحت‌تر بتوانی ترست را مخفی کنی.
کاربر ۱۳۱۷۶۶۷
مطابق با گزارش روزنامه‌ها جوانان ما با رشادت و تاکتیک‌های هوشمندانه جنگیدند، گوی زکاوت را از فرماندگان نازی ربودند و هیتلر را که تمامی مراحل نبرد را از اتاق جنگ برلین رصد می‌کرد، سرخورده کردند. اما در لنینگراد همه بلد بودند چطور مقالهٔ روزنامه را تفسیر کنند. نیروهای روس همیشه «آرام و راسخ» بودند، و نازی‌ها همیشه «مبهوت مقاومت ما»؛ ذکر این عباراتْ الزامی بود.
کاربر ۲۹۲۱۷۷۶

حجم

۳۰۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

حجم

۳۰۷٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۶۲ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
تومان