کتاب مترجم
معرفی کتاب مترجم
کتاب مترجم نوشتهآزاده زارع یک رمان است که روایت پسر جوانی است که متوجه میشود هرچه خانوادهاش تا به امروز به او گفتهاند حقیقت نداشته و او فرزند واقعی آنها نیست. پسر که تا صبح یک روز عادی خبری از حقیقت نداشت و ناگهان با یک تلفن میفهمد صاحب ثروت بیکرانی شده که متعلق به خودش نیست.
زبان داستان ساده و خوشساخت است و سعی میکند تا پایان داستان خواننده را باخودش همراه کند. داستان ترکیبی از میل به شناخت به خود و هویت است.
خواندن کتاب مترجم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به ادبیات داستانی پیشنهاد میکنیم
بخشهایی از کتاب مترجم
نتوانستم آنها را ببخشم. پدر و مادرم را رها کردم تا از وجود پسر سی سالهای که ناگهان فهمیده بودند مرد دیگری است شرمنده نباشند. پسری که بود اما نه مانند آنها. پسری که شاید پدرش آرزو میکرد مانند سایر همسن و سالهای خود در میان گروههایی که فعالیت میکردند جانبی را بگیرد و مردانگیاش را ثابت کند، و از آنجا که میدانست پسرش چنین کاری نخواهد کرد در مقابلش ایستاد. درست مانند زندانبانی که هنگام انتقال به زندانیاش فرصت فرار میدهد و وقتی میبیند که زندانی خیال گریختن ندارد تحت تأثیر خشم او را با تیر میزند. پدر مرا با تیر زد و نزد دوست و آشنا وانمود کرد که در حین فرار تیر خوردهام.
بعد ها، خیلی خیلی دیر همه فهمیدند که این جنازه در فکر گریختن نبوده و اساساً زندان را به فضای آزاد بیرون ترجیح میدهد. راز پدر برملا شد و او تصمیم گرفت مرا نبخشد. شاید اگر پدربزرگ زنده بود باز هم دست به دعا برمیداشت که «خدایا کاش این پسر را از ما میگرفتیاما داغ ننگ نفهم بودنش را بر دل پدر و مادرش نمیگذاشتی.»
حجم
۱۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه
حجم
۱۸۷٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۱۶ صفحه