دانلود و خرید کتاب سوپرمارکت شبانه روزی سایاکا موراتا ترجمه مسعود فقیه
تصویر جلد کتاب سوپرمارکت شبانه روزی

کتاب سوپرمارکت شبانه روزی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۵از ۸۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سوپرمارکت شبانه روزی

کتاب سوپرمارکت شبانه روزی نوشته سایاکا موراتا با ترجمه مسعود فقیه و توسط نشر کوله‌پشتی منتشر شده است. سوپرمارکت شبانه روزی روایت دختر جوان ژاپنی‌ای است که همیشه اطرافیانش از رفتار عجیب او ناراحت هستند.

درباره کتاب سوپرمارکت شبانه روزی

نویسنده هجده سال در یک فروشگاه به شکل نیمه وقت در شغل فروشنده فعالیت می‌کرده. سایاکا موراتا خاطراتش را در کتاب سوپرمارکت شبانه روزی نوشته است. این کتاب موفق به دریافت مهم‌ترین جایزه ادبی ژاپن یعنی آکوتاگاوا شده است.

دختر جوان از کودکی مداوم از طرف خانواده و دوستانش تحت فشار است که رفتاری عجیب و غیرعادی دارد او در یک شغل نیمه‌وقت در یک سوپرمارکت مشغول به کار می‌شود و کم‌کم می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند و به نظر عادی بیاید اما با آمدن فروشنده دیگری به سوپرمارکت همه چیز تغییر می کند. دوستان و خانواده‌اش مدام او را برای مجرد و بدون فرزند بودن تحت فشار میگذارند و  کیکو برای حل این مساله تصمیم عجیبی می‌گیرد.

خواندن کتاب سوپرمارکت شبانه روزی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

اگر به ادبیات ژاپن و زندگی مردم در توکیو علاقه‌مند هستند می‌توانند این اثر را بخوانند و لذت ببرند.

بخش‌هایی از کتاب سوپرمارکت شبانه روزی

وقتی به کار بدنی مشغول هستید، بالاخره روزی فرا می‌ٰرسد که شرایط جسمی‌تان دگرگون می‌شود و شما دیگر به‌دردبخور محسوب نمی‌شوید. هرقدر هم که سخت کار کنم، هرقدر هم که قابل‌اتکا باشم، وقتی جسمم پیر شد بی‌شک من هم به یک قطعهٔ مستعمل تبدیل می‌شوم. قطعه‌ای آمادهٔ تعویض که دیگر به کار فروشگاه شبانه‌روزی نمی‌آیم.

«خانم فوروکاوا، این یکشنبه می‌توانید بیایید سر کار؟ فقط شیفت عصر. سوگاوارا کنسرت دارد و نمی‌تواند بیاید.»

 «آره، می‌توانم بیایم.»

«واقعاً؟ خیلی لطف می‌کنید.»

در حال حاضر من یک قطعهٔ قابل‌استفاده هستم. ترکیبی از آرامش و اضطراب را در وجودم حس می‌کنم. با تقلید لحن حرف زدن سوگاوارا گفتم: «آره، دارم سعی می‌کنم پول‌هایم را ذخیره کنم، برای همین پیشنهاد کار کردن را قبول کردم.» و لبخندی زدم.

umiumi
۱۳۹۸/۱۲/۲۸

کیکو فوروکاوا دختریه که نمیتونه ادم های اطرافش رو درک کنه و در مقابل، اونها هم قادر به درکش نیستن. ولی مشکل از اونجایی شروع میشه که ادم ها کیکو رو مورد قضاوت های بی وقفه قرار میدن. انگار که

- بیشتر
mojgan.mohammadi
۱۳۹۹/۰۳/۰۴

چرا کتاب‌های ژاپنی انقدر قشنگ از احساسات ادمی مینویسن به موضوعی که انگار خیلی پیش پا افتاده‌ است ولی تو باهاش همراهی میکنی.

نیکان
۱۳۹۹/۰۱/۲۶

کتاب نسبتا خوبیه. درمورد عدم پذیرش افراد متفاوت در جامعه است. البته بنظرم انسان متفاوت تا وقتی که آسیبی به دیگران نزده و حتی در حد خودش سعی در خدمت رسانی به جامعه دارد، هرچند کاری کوچک باشد بسیار ارزنده

- بیشتر
🍃بانو🌼
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

داستان در مورد خانمی هست که انقدر غرق در روزمرگی ها و فروشگاهی که در اون مشغول به کار هست میشه که دیگه وقتی برای خودش و خانوادش نداره راستش نمیدونم چرا توقع داشتم شخصیت اصلی داستان تغییر و تحولات

- بیشتر
hedyeh
۱۳۹۸/۱۲/۲۰

کتاب در مورد کسیه که هیچ وقت در زندگیش نمیتونه خود واقعیشو نشون بده چون همه فکر میکنن عجیب غریبه و ازجامعه طرد میشه.خیلی قابل لمس و هم ذات پنداری بود.مخصوصا اینکه برای مثل بقیه شدن از رفتار دیگران تقلید

- بیشتر
Ali Samouti
۱۳۹۹/۰۱/۲۲

کلیت گفتار این کتاب درباره روزمرگی و اعتیاد به کار است از سوی دیگر قضاوت ها و نصیحت های دیگران بر آدمی که آدمی را مجبور می دارد کارهای مختلفی بنا به نظر آنها انجام دهد زندگی را سخت و

- بیشتر
zohreh_in_dark
۱۳۹۹/۰۱/۱۹

شاید همه ما به نوعی غیرعادی باشیم که داریم برای عادی بودن و همرنگ شدن با جامعه تلاش می کنیم. جامعه ای که از همین آدم های غیرعادی تشکیل شده. این که همه می خواستن شخصیت اصلی رو تغییر بدن

- بیشتر
najmeh
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

برای توصیه مطمئن نیستم چون کتاب همه پسندی نیست. ولی نظر خودم اینه که کتاب خیلی خوبی بوده. با یک داستان خیلی ساده نویسنده نکات مهمی رو منتقل کرده.

Cna.Yekta
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

این کتاب بینظیره ، تونستم با تک تک کلماتش ارتباط برقرار کنم ، بی نقص ، از بهترین ها ، حتما پیشنهاد میکنم.

perrsius
۱۳۹۹/۰۱/۱۶

اولین کتابی بود که انقدر با شور و علاقه می خوندم و اصلا دوست نداشتم تموم شه. بهتون توصبه میکنم بخونیدش مطمئن باشید ارزشش رو داره

افرادی که در چارچوب قوانین قبیله نمی‌گنجیدند اخراج می‌شدند: مردانی که شکار نمی‌کردند و زنانی که بچه نمی‌زاییدند. با تمام ادعای‌مان درمورد جامعهٔ مدرن و فردگرایی، هر فردی که سعی نمی‌کند همرنگ جامعه شود باید انتظار دخالت کردن، تحت‌فشار قرار گرفتن و درنهایت اخراج از قبیله را داشته باشد.
Judy
«می‌توانی به سؤال‌های شخصی یک جواب بی‌سروته بدهی، آن‌ها خودشان برای خودشان یک نتیجهٔ دل‌خوش‌کننده سرهم می‌کنند.»
Nino
آدم‌هایی که عادی محسوب می‌شوند، خوششان می‌آید آدم‌هایی را که به نظرشان عادی نیستند، محاکمه کنند،
کتابخون
جامعه به مرحله‌ای رسیده است که به کار قبیله نیامدن، به این معناست که حتی به صرف زنده بودن هم مؤاخذه می‌شوی.
Judy
جامعه بی‌وقفه در حال قضاوت کردن ماست.
Judy
از نقطه‌نظر من دو دسته افراد پیش‌داوری می‌کردند ـ آن‌هایی که پیش‌داوری ریشه در عمق وجودشان داشت و آن‌هایی که لیچارهایی را که قبلاً جایی شنیده بودند، فکرنکرده مسلسل‌وار تکرار می‌کردند.
Ali Samouti
آدم‌هایی که عادی محسوب می‌شوند، خوششان می‌آید آدم‌هایی را که به نظرشان عادی نیستند، محاکمه کنند
Judy
همه برای پرندهٔ مرده گریه می‌کردند، درحالی‌که در همین حین سرگرم کُشتن گل‌ها بودند، از ساقه‌ّ جدای‌شان می‌کردند و می‌گفتند: «چه گل‌های زیبایی. پرنده‌کوچولو حتماً خوشحال می‌شود.»
Eli
همه برای پرندهٔ مرده گریه می‌کردند، درحالی‌که در همین حین سرگرم کُشتن گل‌ها بودند، از ساقه‌ّ جدای‌شان می‌کردند و می‌گفتند: «چه گل‌های زیبایی. پرنده‌کوچولو حتماً خوشحال می‌شود.»
نیومون
همه برای پرندهٔ مرده گریه می‌کردند، درحالی‌که در همین حین سرگرم کُشتن گل‌ها بودند، از ساقه‌ّ جدای‌شان می‌کردند و می‌گفتند: «چه گل‌های زیبایی. پرنده‌کوچولو حتماً خوشحال می‌شود.» آن‌ها عجیب‌وغریب به‌نظر می‌رسیدند
fateme
دنیای معمولی برای غیرعادی‌ها جایی ندارد و همواره عناصر نامتعارف را بی‌سروٌصدا حذف می‌کند. هرکه ناقص باشد دور انداخته می‌شود.
Judy
وقتی چیزی عجیب به‌نظر برسد، همه این حق را برای خودشان متصور می‌شوند که تمام زندگی‌تان را لگدمال کنند تا علت ماجرا را پیدا کنند. این مسئله به نظر من خودخواهانه و اعصاب‌خردکن است.
Nino
در مدرسه هیچ دوستی پیدا نکردم، اما درمجموع کسی هم مرا آزار نداد و به من زور نگفت.
HeLeN
وقتی چیزی عجیب به‌نظر برسد، همه این حق را برای خودشان متصور می‌شوند که تمام زندگی‌تان را لگدمال کنند تا علت ماجرا را پیدا کنند. این مسئله به نظر من خودخواهانه و اعصاب‌خردکن است
Mina Dhb
«و به این نکته پی بردم که جامعه از آن زمان تا امروز ذره‌ای تغییر نکرده است. افرادی که در چارچوب قوانین قبیله نمی‌گنجیدند اخراج می‌شدند: مردانی که شکار نمی‌کردند و زنانی که بچه نمی‌زاییدند. با تمام ادعای‌مان درمورد جامعهٔ مدرن و فردگرایی، هر فردی که سعی نمی‌کند همرنگ جامعه شود باید انتظار دخالت کردن، تحت‌فشار قرار گرفتن و درنهایت اخراج از قبیله را داشته باشد.»
Eli
حس کردم به جزئی از اجزای ماشین اجتماع تبدیل شده‌ام. اندیشیدم: من دوباره متولد شده‌ام. آن روز درحقیقت به چرخ‌دنده‌ای عادی در اجتماع تبدیل شده بودم.
HeLeN
«می‌دانی، آدم‌هایی که عادی محسوب می‌شوند، خوششان می‌آید آدم‌هایی را که به نظرشان عادی نیستند، محاکمه کنند
mary
«از آن آدم‌های به آخرخط‌رسیده است. بدترین نوع آن، باری به دوش جامعه. هرکسی در جامعه وظیفه‌ای دارد که باید آن را به سرانجام برساند، حالا یا از طریق کار یا از طریق خانواده.»
hamtaf
این آغاز یک روز دیگر است، زمانی که جهان بیدار می‌شود و چرخ‌دنده‌ّهای جامعه حرکتشان را شروع می‌کنند. من هم یکی از این چرخ‌دنده‌ّها هستم، می‌چرخم و می‌چرخم. من هم به یک قطعهٔ کارآمد از این جهان تبدیل شده‌ام و در این ساعت از روز که به آن صبح می‌گویند به حرکت درمی‌آیم.
hamtaf
وقتی در فروشگاه شبانه‌روزی کار می‌کنی، اغلب افراد نگاه ترحم‌آمیزی به شما که آنجا مشغول به کار هستید می‌اندازند. این مسئله مرا سر ذوق می‌آورد. دوست دارم وقتی این‌طور دارند به من نگاه می‌کنند، صاف به چشم‌های‌شان زل بزنم. همیشه حین انجام این کار این فکر به ذهنم خطور می‌کند: انسان همین است دیگر. حتی گاهی آن‌هایی که شغل مشابهی دارند نیز پیش‌داوری می‌کنند و نسبت به آن بدگمان هستند.
محبوبه غلامی

حجم

۱۰۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۰۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۲۸,۸۰۰
۲۰,۱۶۰
۳۰%
تومان