کتاب به تاریکی خواهم رفت
معرفی کتاب به تاریکی خواهم رفت
کتاب به تاریکی خواهم رفت کتابی غیر داستانی و پژوهشی است نوشته میشل مکنامارا با ترجمه میترا دانشور منتشر شده است. کتاب به تاریکی خواهم رفت به انتخاب مخاطبان گودریدز بهترین کتاب غیر داستانی ۲۰۱۸ بود.
درباره کتاب به تاریکی خواهم رفت
در کتاب به تاریکی خواهم رفت میشل مک نامارا به سراغ قربانیان تجاوز و صحنههای جرم میرود تا پروندههای حل نشده را حل کند. او با قربیان تجاوز صحبت میکرد و اطلاعات آنان را با جزئیات کامل یادداشت میکرد، پروندههای پلیس کالیفرنیا را زیرو رو میکرد تا اطلاعاتی از قاتل زنجیرهای دستگیر نشدهای که جنایتهای زیادی کرده است. کتاب در ابتدا در تاریکی مطلق روایت میشود قصه زنان آسیب دیدهای که هر شب کابوس میبینند و روز هایشان بدتر از شبها است و خاطرات تجاوز را با خودشان مرور میکنند اما تلاشهای مداوم میشل روشنی را به کتاب میآورد. نویسنده سعی میکند تحلیل کند، پژوهش کند و پرونده را حل کند.
خواندن کتاب به تاریکی خواهم رفت را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب به تمام کسانی که به موضوعات جنایی و داستانهای ترسناک واقعی علاقه دارند پیشنهاد میشود.
بخشهایی از کتاب به تاریکی خواهم رفت
مانوئلا خوابیده روی شکم در تختخواب دراز کشیده بود. لباس حمام مخمل قهوهای تنش بود و تا حدی داخل کیسهخوابی پیچیده شده بود، کیسهخوابی که گاهی وقتی سردش بود، داخلش میخوابید. علامتهای قرمز دور مچهای دست و پایش، شاهدی از بندهایی بود که بعداً باز شده بودند. پیچگوشتی بزرگی روی ایوان سیمانی افتاده بود، دو قدم دورتر از درِ شیشهای کشوییای که پشت خانه قرار داشت. دستگاه قفلِ روی در، با اهرم باز شده بود.
تلویزیونی نوزدهاینچی از داخل خانه به گوشهٔ جنوبغربیِ حیاط پشتی کشیده شده و آنجا رها شده بود. گوشهٔ حصار کمی از هم جدا شده بود؛ انگار کسی رویش افتاده بود یا موقع پریدن محکم با آن برخورد کرده بود. کارآگاهها در حیاط جلویی و پشتی و روی کنتور گاز در سمت شرق خانه، رد کفشهایی با الگوی دایرهایِ کوچک دیدند.
یکی از اولین چیزهای عجیبی که کارآگاهها شاهدش بودند، این بود که تنها منبع روشنایی در اتاقخواب، در دستشویی قرار داشت. آنها دراینباره از دیوید سؤال کردند. دیوید خانهٔ والدین مانوئلا بود که آنجا گروهی از اقوام و دوستان بعد از شنیدنِ خبر جمع شده بودند تا سوگواری کنند و به هم دلداری بدهند. کارآگاهها متوجه شدند دیوید ظاهراً مبهوت و گیج است. غم، ذهنش را به هم ریخته بود. جوابهایش بریدهبریده بود. ناگهان موضوع را عوض کرد. سؤال دربارهٔ روشنایی گیجش کرد. دیوید پرسید: «چراغ کجاست؟»
حجم
۹۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۵۵ صفحه
حجم
۹۹۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۵۵ صفحه
نظرات کاربران
بهتون توصیه میکنم هرجا و هر وقت برای هرچیزی خواستید نظرات بقیه کاربرا رو بخونید به حرفای کسی که میگه چرته و ترجمه بده و خوبه و ابنجور نظرهایی که یک خطی هستن و نکته ای توشون نیست توجه نکنین.
راستش من همیشه موقع خوندن یه کتاب نظرات رو اول میبینم بعد شروع میکنم به خوندن نمیدونم چرا اینبار اینکارو نکردم و وقتم رو با خوندنش تلف کردم🤷🏼♂️ منی ک عاشق کتابای جنایی عم واسه یه ثانیه عم حتی جذبم
بیشتر از چند صفحه نتونستم بخونم. خیلی «یه جوری» بود!! شاید ایراد از ترجمهشه، شایدم کلا «یه جوریه». یعنی همون اول به خودت میگی خوندنش چه فایدهای داره؟!
ترجمه خیلی بده😫
ترجمه ش خوب نیست ...
اینکه میگن سرانه مطالعه به شدت پایینه درسته . با این کتابها و ترجمه ها (ما قبل نویسندگی و ترجمه ) هیچ امیدی نیست . طاقچه حداقل کتابهای پرطرفدار و معرفی شده ی جهانی یا حتا در برنامه کتاب باز
برای بنده به عنوان یه فعال در حوزه اجتناعی مهم بود بدونم چرا افراد ضد اجتماعی برخورد مبکنند و چه ویژگیهایی دارند.توضیحات اضافه داشت و این باعث میشه حجم کتاب الکی زیاد شه. در کل خوب بود.
این کتاب داستان نیست واقعیت جامعه است تلاشهای خانم میشل قابل ستایشه ولی انگیزه اش رونفهمیدم ،ولی خوب نوشته شده دردناکه وخیلی جاهاطوریه که دردورنج قربانی روتووجودت احساس میکنی خصوصااینکه میدونی داستان نیست این آدم وجودداشته البته اگرداستانیش روهم بخواین
من میخواستم این کتاب رو بخرم 😍 ممنونم طاقچه جان ☕📚
من تازه خوندن این کتاب را تمام کردم. کتاب فوق العاده خسته کننده هست و اصلا ارزش خواندن و وقت گذاشتن را ندارد.