دانلود و خرید کتاب می‌خواستم فرشته باشم علی شاهمرادی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب می‌خواستم فرشته باشم اثر علی شاهمرادی

کتاب می‌خواستم فرشته باشم

انتشارات:نشر خزه
امتیاز:
۴.۵از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب می‌خواستم فرشته باشم

می‌خواستم فرشته باشم اولین رمان نویسنده ایتالیایی ملینا مارچتا است. این کتاب تحسین شده پس از انتشار کمتر از دوماه در چهارده کشور منتشر شد و بیش از یک میلیون نسخه از ان در سراسر دنیا فروخته شد.

خلاص کتاب می‌خواستم فرشته باشم

ژوزفین یک دختر مهاجر ایتالیایی است که در استرالیا زندگی می‌کند. او در این سرزمین می خواهد خود و هویتش را بازیابد و عشق را در میان انسان‌ها پیدا کند.

ملینا مارچتا بر اساس این رمان فیلم‌نامه‌ای نوشت که کیت وودز آن را به تصویر کشید. این فیلم توانست جوایز متعددی از جمله جایزه انجمن فیلم استرالیا را بگیرد. مارچتا هم جایزه نیو ساوت ولز و جایزه‌ بهترین فیلمنامه‌ اقتباسی را گرفت.

 خواندن کتاب می‌خواستم فرشته باشم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به ادبیات داستانی به‌ویژه داستان‌هایی با درونمایه مهاجرت از خواندن این اثر لذت خواهند برد.

جملاتی از کتاب می‌خواستم فرشته باشم

مادرم بعد از تولدم، سال‌ها از خویشاوندانش برید. تا اینکه پدربزرگم مُرد و ما دوباره به سمت آنها رفتیم.

یادم می‌آید یک روز وقتی من و روبرت که همسن هستیم، داشتیم قایم‌باشک بازی می‌کردیم و پشت در اتاق لباسشویی پنهان شده بودیم، دخترعموی مادربزرگم و دخترش به داخل اتاق آمدند. نام مادرم را با حالتی چندش‌آور و بد، چندین بار تکرار کردند، و همهٔ چیزی که می‌توانستم بشنوم این بود که «اونها حتی نمی‌دونن که پدرش کیه.» و این را به ایتالیایی بارها و بارها گفتند.

آن موقع نمی‌دانستم که این حرف‌ها چه معنایی دارد. تا اینکه وقتی ده ساله بودم یک پسر چاق و گردن‌کلفت به نام گِرگ سیمس که نزدیک ما زندگی می‌کرد، به من گفت: «حرومزاده.» وقتی از او پرسیدم که این حرف چه معنایی دارد، گفت معنی‌اش این است که نمی‌دانی پدرت چه کسی است. یادم آمد که این را قبلاً در اتاق لباسشویی هم شنیده بودم.








نظرات کاربران

کتاب باز
۱۳۹۹/۰۵/۰۸

همیشه مهاجر بودن خیلی سخته، عاشق بودن و بی پدری هم همینطور. یک روایت ایتالیایی-استرالیایی و عاشقانه-اجتماعی. از ژوزی میشه زندگی کردن رو یاد گرفت.

فاطمه میرالماسی
۱۴۰۰/۱۱/۲۷

کتاب ترجمه‌ی خوب و روانی داره. داستان زندگی دختری مهاجر در استرالیا رو از زبان خودش روایت می‌کنه که سعی داره مشکلات روحی که براش پیش اومده و روابطی که در زندگیش وجود داره رو مدیریت کنه کم‌کم متوجه میشه بیشتر

- بیشتر
آیدا
۱۴۰۰/۰۱/۲۵

یه رمان نوجوانانه، از زبون یه دختر ۱۷ ساله، که نسل سوم مهاجر به استرالیاست. کشکمش های درونی بین خودش و محیط اطرافش رو خیلی خوب بیان میکنه ولی داستان خیلی یکنواخت و شبیه روایت از دفترچه خاطرات جلو میره. امیدوارم الان

- بیشتر
Naghmeh
۱۴۰۱/۰۳/۱۸

ترجمه بسیار عالی و روان بود. داستان کتاب درباره برشی از زندگی یک نوجوان در آستانه ورود به اجتماع و تغییر و تحولاتی که دچارش میشه و اتفاقاتی که براش میفته. داستان طنز جالبی داره و شخصیت راوی برای من جذاب و

- بیشتر
Mara
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

ترجمه های آقای علی شاهوردی عالی هستند ، عالی،

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۲۱)
مارکوس استنفورد کاری کرد که من حس خاص بودن بکنم.» «بابابزرگ فرانچسکو این کار رو نمی‌کرد؟» با تندی گفت: «بابابزرگ فرانچسکو با من مثل یکی از حیوونای مزرعه‌ش رفتار می‌کرد.»
مهتا
«مطمئنم بابات دوستت داره جان.» سرش را تکان داد و گفت: «اوه، دوستم داره وقتی توی رقابت‌های آکادمیک به همه گند می‌زنم، وقتی توی یه مناظره برنده می‌شم، وقتی توی بازی راگبی می‌برم، وقتی کاپیتان مدرسه هستم، وقتی برنده می‌شم، برنده می‌شم، برنده می‌شم.» دندان‌هایش را به هم فشرد. «و وقتی می‌بازم ازم متنفر می‌شه. برای همین مدام باید ببرم، مدام باید توی دنیا بهترین باشم ژوزی. نمی‌خوام حقوق بخونم. حقوق خوندن دو بیلیون بار بدتر از شرایط امسال منه و قراره پنج سال طول بکشه.»
مهتا
خواهش می‌کنم خدایا، بگذار مقبول کسی شوم که یک بازنده نباشد.
مهتا
پنج سالِ گذشته برای این سال آماده شده بودیم؛ سالی که قرار بود مدرک دبیرستان را بگیریم، جایی که همهٔ آینده‌ات به آن بستگی دارد، یا مثل موشک صعود می‌کنی یا پایین می‌روی توی چاه توالت. به‌شخصه فکر می‌کنم که گرفتن مدرک دبیرستان، کوچک‌ترین مشکلم است. باور کنید می‌توانم کتابی دربارهٔ مشکلاتم بنویسم. با این حال مادرم می‌گوید تا وقتی سقفی بالای سرمان داریم نباید نگران چیزی باشیم. این ساده‌انگاری مادرم واقعاً مرا می‌ترساند.
گیسو
«رؤیاهای ساده، سخت‌تر به حقیقت تبدیل می‌شن.»
فاطمه میرالماسی
به این فکر کردم که ما جوان‌های امروزی چقدر با دیروزی‌ها فرق داریم. شاید ما بیشتر می‌دانیم، یا فکر می‌کنیم که بیشتر می‌دانیم، اما به هر حال نمی‌توانیم خیلی موفق از مسیر نسل‌های گذشته عبور کنیم.
آیدا
«اگه رؤیایی نداشته باشی اون وقت هیچی برای رو به جلو حرکت کردن باقی نمی‌مونه. چون رؤیاها همون هدف‌هامون هستن
معصومه
«من احساساتی‌ام جیکوب، یادت باشه. آدم‌های احساساتی می‌تونن بعضی وقت‌ها منطقی بشن. ضمناً من استرالیایی نیستم. من یه مهاجر بی‌اصل و نسبم. فقط وقتی استرالیایی‌ام که شماها بخواین برچسبی روی من بزنین، و وقتی نیازی ندارین، ناپدید می‌شم یا برمی‌گردم به برزخ خودم. همهٔ ماجرا اینه جیکوب. خون من خیلی برای تو بیگانه‌ست.»
مهتا
«چون تمام مدت داشتم خودم رو گول می‌زدم. همیشه به اینکه نمرهٔ خوب نمی‌گرفتم افتخار می‌کردم. می‌گفتم ”کی اهمیت می‌ده؟“چون می‌خوام مکانیک بشم و برام مهم نبود که چه نمره‌ای می‌گیرم. اما از وقتی که تو رو دیدم، این‌طوری نیست دیگه. یه چیزهایی فهمیدم. متوجه شدم نمی‌تونم به اندازهٔ تو خوب و باهوش باشم. وقتی پیش تو هستم، حس یه آدم شکست‌خورده رو دارم. و اون وقت از خودم بدم میاد. باید روی خیلی چیزها کار کنم. ببینم از زندگی چی می‌خوام. اما نمی‌خوام تو خودت رو از این بابت سرزنش کنی.»
مهتا
همهٔ معلم‌ها آشفته بودند و با ما به صورت ویژه دربارهٔ امتحان‌ها حرف زدند. آنها فکر می‌کردند که فشار امتحان‌ها باعث مرگ جان شده است، اما من می‌دانستم که این‌طور نیست، به نظرم جان سال‌ها به مرگ فکر کرده بود، برای همین بود که هیچ وقت با من یا آیوی دوست خاص نشد. شاید نمی‌خواست ما را هم با خودش به ورطهٔ نابودی بکشاند. شاید این مهم‌ترین کاری بود که در عمرش کرده بود.
مهتا

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۶۱,۰۰۰
تومان