کتاب انار ترش
معرفی کتاب انار ترش
کتاب انار ترش نوشتهٔ سمیرا سیدی است. انتشارات سخن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ زندگی و ماجراهای دختری به اسم نارگل است.
درباره کتاب انار ترش
کتاب انار ترش دربارهٔ «نارگل» است؛ دختری تنها و شکستخورده ات که برای عمل به آخرین وصیت مادربزرگش قدم در راهی عجیب میگذارد. او با گنجی که ۳۰۰ سال پیش مدفون شده و تنها سر نخ آن چرمنوشتهٔ کهنهای است با متنی بیسروته روبهرو میشود. نارگل در این راه با موانع بسیاری مواجه میشود که مهمترین آنها همراهشدن با مردی است که روزگاری عشق اول و آخرش بوده است.
قصه از زمان بارش یک برف ریز و تند آغاز میشود. راوی از دخترکی پیچیده در چادری گلدار که در کنار یک در منقوش طلایی ایستاده و چشمانش را ریز کرده است سخن میگوید. دختر چادرش را معذب و خجالتزده از صاحبخانه، محکمتر دور خود میپیچد و با قدمی کوتاه از دالان پرنقشونگار فیروزهکاری میگذرد و به صحن قدم میگذارد. رمان از جایی آغاز میشود که نارگل در حرم امام رضا (ع) است.
کتاب انار ترش نوشتهٔ سمیرا سیدی در ۱۶ بخش نوشته شده است.
خواندن کتاب انار ترش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب انار ترش
«با صدای وانتی که اصرار به خرید اجناس اسقاطی مردم داشت، بیدار شد و چشمانش را باز کرد، کسل پشت به پنجره چرخید، آه کشید و به آباژور بنفش رنگ پاتختیاش خیره شد، چه غنیمتی بود این خواب گاهی آلوده به کابوس، اما تنها راه نجات از واقعیتهای دوست نداشتنی!
حال که آرامش بیشتری داشت و حالش هم بهتر بود، دیگر آرزوی مرگ نداشت، فقط غمگین بود و کمی هم خشمگین، از خودش... از برخوردی که کرد و بازخوردی که دید. کاش همانجا پشت شمشادها پنهان میشد! هر چند او ماشینش را شناخته بود و نمیتوانست حضورش را انکار کند، اما اگر با خشم غلیان کرده تصمیم نمیگرفت، وضعیتش متفاوت بود، حداقل کمتر تحقیر میشد و هومن هم او را اینطور درمانده نمیدید و آبرویش به تاراج نمیرفت.
انگشتان کشیدهاش را به پیشانی مالید و نفسش را فوت کرد. با صدای زنگ آیفون سر جایش نیم خیز شد. چه کسی میتوانست باشد! از جا برخاست و آهسته از اتاق بیرون رفت و سمت آیفون قدم برداشت، مقابل آیفون ایستاد، هومن بود. به کل او را فراموش کرده بود!
دستی به پیشانیاش کشید، از هومن خجالت میکشید، کاش دیشب از کس دیگری کمک میخواست! حتما برگشته بود تا احوالش را بپرسد، به ساعت خیره شد، نزدیک ظهر بود.
هومن بار دیگر زنگ آیفون را فشرد. نفسش را فوت کرد و دکمهٔ باز شدن در را فشرد، در پذیرایی را هم گشود و به اتاق رفت تا لباسی مناسب به تن کند.
صدای سلام هومن را شنید. جواب داد:
ـ اینجام، الان میآم.
آماده که شد، دستانش را به هم گره زد و از اتاق بیرون رفت.
هومن با پلاستیکی پر از مواد غذایی و نان سنگکی در دست سمت آشپزخانه قدم برداشت و پر شور و هیجان سلام کرد:
ـ سلام خانوم، چهطوری؟ زنگ زدم جواب ندادی!
گرفته و غمگین جواب داد:
ـ سلام هومن، خوبم ممنون. تلفنمو خونهٔ نازی جا گذاشتم.
هومن با همان روحیهٔ خوب، نانها را برش زد:
ـ دیشب تو پذیرایی منتظر موندم خوابت ببره، بعد رفتم خونه.
خیرهاش شد و اضافه کرد:
ـ بهتری؟
نارگل شانه بالا انداخت و پشت کانتر نشست:
ــ ببخشید دیشب به دردسر انداختمت.
هومن چند گوجه داخل سینک شست و گفت:
ــ دردسر نه ولی نگرانم کردی.
نارگل ناخنهایش را بیهدف روی میز کشید:
ــ لازم نبود برگردی، من خوبم، زندهم!
هومن سمتش برگشت و ابروانش را درهم پیچاند:
ــ بسه نارگل! من کاری نکردم برات، منتیام ندارم، من فقط نگران حالتم، این حال بد یه دلیل بد داره و میخوام بدونم دلیلش چیه؟! شاید بتونم کمکت کنم، شاید از دستم کاری بربیاد.»
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۹۷ صفحه
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۹۷ صفحه
نظرات کاربران
همیشه کتاب ها نقاط قوت و ضعف دارن که شامل این کتاب هم میشه قلم نویسنده خوب و جذاب بود تعلیق داستان تا حدودی بالا بود فضا سازی داستان هم خوب بود ولی پیش از اندازه داستان کش پیدا کرده بود،یکسری شخصیتها
متفاوتتر از بقیه رمانهای عاشقانه عامه پسند ایرانی بود .. موضوع کلیشهای نداشت و درعین حال که موضوع جدیدی بود ولی خوب پرداخته شده بود و توی ذوق نمیزد اصلا. متن روان بود و شخصیتپردازیها به گونه ای بود که
از نظر نوشتاری قلم خوبی داشت ولی داستانش یه مقدار سطحی بود و از نظر من باورپذیر نبود، بعضی از شخصیتا بود و نبودشون فرقی نداشت، آخر داستان هم که یه جوری انگار سرهم بندی شده بود!
دوسش داشتم خیلی و احتمالا نسخه چاپیشو بخرم که تو کتابخونم داشته باشمش.هیجان و استرس و عاشقی و... رو با هم داشت.قلم خوب و روان بود و در انتها هیچ نکته نگفته نموند.من از پایان باز به شدت متنفرم ولی
بدون شک من از رمان خونای قهارم و کتابای زیادی خوندم و اگه از نثر کتابی خوشم نیاد اصلا ادامه نمیدم ولی کتاب انار ترش واقعا زیبا و روان بود بطوریکه حاضر نیستی تو خوندنش لحظه ای وقفه بزاری وبه
#خطر لو رفتن داستان داستان خوبی بود. ولی یه کم بیمعنی بود که دختره بهخاطر یه حرفی که پسره زد دیگه نبخشیدش و ازش جدا شد، ولی به سادگی چشمش رو رو این موضوع بست که تو یه سال جداییشون پسره
کتاب بدی نبود ولی خب اونقدرم جذبم نکرد که بخوام بعدها یه بار دیگه بخونمش. قسمت معماییش خوب بود ولی قسمت عاشقانش رو زیاد دوست نداشتم. به نظرم دلیل جداییشون بچگانه بود. واقعا مگه حرف زدن رو از آدم گرفتن؟
قشنگ بود👌
قلم نویسنده و اطلاعات ایشان خوبه ولی موضوع داستان خیلی معمولی بود و کلا داستان زیاد حرفی برای گفتن نداشت. بهترین حرف داستان: در مورد مشکلات و سوء تفاهم ها، بجای سکوت،قهر و گریه و دلخوری ، حرف بزنید .
از خوندن کتاب لذت بردم.