دانلود و خرید کتاب انار ترش سمیرا سیدی
تصویر جلد کتاب انار ترش

کتاب انار ترش

نویسنده:سمیرا سیدی
انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۸از ۱۷۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب انار ترش

کتاب انار ترش نوشتهٔ سمیرا سیدی است. انتشارات سخن این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر دربارهٔ زندگی و ماجراهای دختری به اسم نارگل است.

درباره کتاب انار ترش

کتاب انار ترش دربارهٔ «نارگل» است؛ دختری تنها و شکست‌خورده ات که برای عمل به آخرین وصیت مادربزرگش قدم در راهی عجیب می‌گذارد. او با گنجی که ۳۰۰ سال پیش مدفون شده و تنها سر نخ آن چرم‌نوشتهٔ کهنه‌ای است با متنی بی‌سروته روبه‌رو می‌شود. نارگل در این راه با موانع بسیاری مواجه می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها همراه‌شدن با مردی است که روزگاری عشق اول و آخرش بوده است.

قصه از زمان بارش یک برف ریز و تند آغاز می‌شود. راوی از دخترکی پیچیده در چادری گل‌دار که در کنار یک در منقوش طلایی ایستاده و چشمانش را ریز کرده است سخن می‌گوید. دختر چادرش را معذب و خجالت‌زده از صاحب‌خانه، محکم‌تر دور خود می‌پیچد و با قدمی کوتاه از دالان پرنقش‌و‌نگار فیروزه‌کاری می‌گذرد و به صحن قدم  می‌گذارد. رمان از جایی آغاز می‌شود که نارگل در حرم امام رضا (ع) است.

کتاب انار ترش نوشتهٔ سمیرا سیدی در ۱۶ بخش نوشته شده است.

خواندن کتاب انار ترش را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب انار ترش

«با صدای وانتی که اصرار به خرید اجناس اسقاطی مردم داشت، بیدار شد و چشمانش را باز کرد، کسل پشت به پنجره چرخید، آه کشید و به آباژور بنفش رنگ پاتختی‌اش خیره شد، چه غنیمتی بود این خواب گاهی آلوده به کابوس، اما تنها راه نجات از واقعیت‌های دوست نداشتنی!

حال که آرامش بیشتری داشت و حالش هم بهتر بود، دیگر آرزوی مرگ نداشت، فقط غمگین بود و کمی هم خشمگین، از خودش... از برخوردی که کرد و بازخوردی که دید. کاش همان‌جا پشت شمشادها پنهان می‌شد! هر چند او ماشینش را شناخته بود و نمی‌توانست حضورش را انکار کند، اما اگر با خشم غلیان کرده تصمیم نمی‌گرفت، وضعیتش متفاوت بود، حداقل کمتر تحقیر می‌شد و هومن هم او را این‌طور درمانده نمی‌دید و آبرویش به تاراج نمی‌رفت.

انگشتان کشیده‌اش را به پیشانی مالید و نفسش را فوت کرد. با صدای زنگ آیفون سر جایش نیم خیز شد. چه کسی می‌توانست باشد! از جا برخاست و آهسته از اتاق بیرون رفت و سمت آیفون قدم برداشت، مقابل آیفون ایستاد، هومن بود. به کل او را فراموش کرده بود!

دستی به پیشانی‌اش کشید، از هومن خجالت می‌کشید، کاش دیشب از کس دیگری کمک می‌خواست! حتما برگشته بود تا احوالش را بپرسد، به ساعت خیره شد، نزدیک ظهر بود.

هومن بار دیگر زنگ آیفون را فشرد. نفسش را فوت کرد و دکمهٔ باز شدن در را فشرد، در پذیرایی را هم گشود و به اتاق رفت تا لباسی مناسب به تن کند.

صدای سلام هومن را شنید. جواب داد:

ـ اینجام، الان می‌آم.

آماده که شد، دستانش را به هم گره زد و از اتاق بیرون رفت.

هومن با پلاستیکی پر از مواد غذایی و نان سنگکی در دست سمت آشپزخانه قدم برداشت و پر شور و هیجان سلام کرد:

ـ سلام خانوم، چه‌طوری؟ زنگ زدم جواب ندادی!

گرفته و غمگین جواب داد:

ـ سلام هومن، خوبم ممنون. تلفنمو خونهٔ نازی جا گذاشتم.

هومن با همان روحیهٔ خوب، نان‌ها را برش زد:

ـ دیشب تو پذیرایی منتظر موندم خوابت ببره، بعد رفتم خونه.

خیره‌اش شد و اضافه کرد:

ـ بهتری؟

نارگل شانه بالا انداخت و پشت کانتر نشست:

ــ ببخشید دیشب به دردسر انداختمت.

هومن چند گوجه داخل سینک شست و گفت:

ــ دردسر نه ولی نگرانم کردی.

نارگل ناخن‌هایش را بی‌هدف روی میز کشید:

ــ لازم نبود برگردی، من خوبم، زنده‌م!

هومن سمتش برگشت و ابروانش را درهم پیچاند:

ــ بسه نارگل! من کاری نکردم برات، منتی‌ام ندارم، من فقط نگران حالتم، این حال بد یه دلیل بد داره و می‌خوام بدونم دلیلش چیه؟! شاید بتونم کمکت کنم، شاید از دستم کاری بربیاد.»

غزاله بادپا
۱۳۹۸/۰۹/۲۱

همیشه کتاب ها نقاط قوت و ضعف دارن که شامل این کتاب هم میشه قلم نویسنده خوب و جذاب بود تعلیق داستان تا حدودی بالا بود فضا سازی داستان هم خوب بود ولی پیش از اندازه داستان کش پیدا کرده بود،یکسری شخصیتها

- بیشتر
مه‌سا
۱۳۹۹/۰۲/۲۶

متفاوت‌تر از بقیه رمان‌های عاشقانه عامه پسند ایرانی بود .. موضوع کلیشه‌ای نداشت و درعین حال که موضوع جدیدی بود ولی خوب پرداخته شده بود و توی ذوق نمیزد اصلا. متن روان بود و شخصیت‌پردازی‌ها به گونه ای بود که

- بیشتر
هما
۱۳۹۹/۰۱/۰۴

از نظر نوشتاری قلم خوبی داشت ولی داستانش یه مقدار سطحی بود و از نظر من باورپذیر نبود، بعضی از شخصیتا بود و نبودشون فرقی نداشت، آخر داستان هم که یه جوری انگار سرهم بندی شده بود!

مهدیس
۱۳۹۸/۱۲/۰۶

دوسش داشتم خیلی و احتمالا نسخه چاپیشو بخرم که تو کتابخونم داشته باشمش.هیجان و استرس و عاشقی و... رو با هم داشت.قلم خوب و روان بود و در انتها هیچ نکته نگفته نموند.من از پایان باز به شدت متنفرم ولی

- بیشتر
کاربر ۱۱۳۳۷۴۴
۱۳۹۸/۱۲/۲۱

بدون شک من از رمان خونای قهارم و کتابای زیادی خوندم و اگه از نثر کتابی خوشم نیاد اصلا ادامه نمیدم ولی کتاب انار ترش واقعا زیبا و روان بود بطوریکه حاضر نیستی تو خوندنش لحظه ای وقفه بزاری وبه

- بیشتر
Paria
۱۳۹۹/۰۱/۲۱

#خطر لو رفتن داستان داستان خوبی بود. ولی یه کم بی‌معنی بود که دختره به‌خاطر یه حرفی که پسره زد دیگه نبخشیدش و ازش جدا شد، ولی به سادگی چشمش رو رو این موضوع بست که تو یه سال جدایی‌شون پسره

- بیشتر
Faezeh
۱۳۹۹/۰۵/۱۶

کتاب بدی نبود ولی خب اونقدرم جذبم نکرد که بخوام بعدها یه بار دیگه بخونمش. قسمت معماییش خوب بود ولی قسمت عاشقانش رو زیاد دوست نداشتم. به نظرم دلیل جداییشون بچگانه بود. واقعا مگه حرف زدن رو از آدم گرفتن؟

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۸/۱۲/۱۶

قشنگ بود👌

لیلا
۱۳۹۸/۰۷/۰۷

قلم نویسنده و اطلاعات ایشان خوبه ولی موضوع داستان خیلی معمولی بود و کلا داستان زیاد حرفی برای گفتن نداشت. بهترین حرف داستان: در مورد مشکلات و سوء تفاهم ها، بجای سکوت،قهر و گریه و دلخوری ، حرف بزنید .

مائده باوندپور
۱۳۹۹/۰۲/۰۵

از خوندن کتاب لذت بردم.

تلفن به دست گرفت و سری به شبکه‌های مجازی‌اش زد.
یك رهگذر
برای یه شکست باید یه بار خوب گریه کرد، انقد زیاد که اشکات خشک بشن، بعد تن خسته‌تو بچلونی و دفتر زندگیتو ورق بزنی، پاهاتو حرکت بدی و همه چیزو از نو شروع کنی.
Elsa
آغوش خدا درد نداشت، درمان داشت.
n re
آدمیزاد تقریبا از دو سالگی یاد می‌گیره حرف بزنه و درست از وقتی که یاد می‌گیره داد بزنه حرف زدن یادش می‌ره! چرا؟
دردونه
حرم خلوت بود... آن‌قدر خلوت که تعداد زائرین اطرافش به انگشتان دست هم نمی‌رسید! راه افتاد. کوتاه و آهسته قدم برمی‌داشت، نه برای سرما، دلش نمی‌آمد جایی که بال فرشته‌ها پهن بود محکم قدم بردارد.
n re
ــ امروز برات انار می‌چینم. ــ ترش؟ ــ ترش و شیرین... مثل خودم!
شبنم
نظرم همهٔ آدما همین‌جوری‌ان، یه سری خصوصیاتشون مخفیه، مال خودشونه و به کسی نشونش نمی‌دن، یه بعد بیرونی‌شونم مال نمایش به مردمه. یه جاهایی برای این‌که کم نیارن و با جماعت باشن مجبورن هم‌رنگشون بشن.
Rose Shahab
آدمیزاد تقریبا از دو سالگی یاد می‌گیره حرف بزنه و درست از وقتی که یاد می‌گیره داد بزنه حرف زدن یادش می‌ره! چرا؟
• Khavari •
سیمرغ، یه پرنده افسانه‌ای و اصالتاً ایرانی، پرنده‌ای که نقش پررنگش توی شاهنامه‌ست و مظهر خرد و داناییه و دو چهرهٔ متفاوت داره و توی شاهنامه در واقع دوقلوی متضاد داره، سیمرغ یزدانی همونی که دایهٔ زال شد و سیمرغ اهریمنی که تو خان پنجم به دست اسفندیار کشته شد. سیمرغ توی شاهنامه تو سه قسمت مهم حضور داره، یکی وقت پیدا کردن نوازد زال، یکی وقت دنیا اومدن رستم و یکی وقت نبرد اسفندیار و رستم که رستم رو مداوا می‌کنه و به اون آموزش می‌ده چه‌طور اسفندیار رو شکست بده.
سوفی
ــ تو دنیا صد برابر آدمای خوب آدمای بد وجود داره نارگل و هزار برابر آدمای بد آدمای شیطان‌صفت
Zahraaghabeyki
ققنوس یه پرندهٔ افسانه‌ایه که تو ادبیات ایران، یونان، مصر و چین ازش نام برده شده. پرنده‌ای مقدس که توی تقریباً همهٔ فرهنگ‌ها نماد عمر جاویدانه، هزار سال عمر می‌کنه و زاد و ولدی نداره، بعد از هزار سال روی قلهٔ یه کوه هیزم جمع می‌کنه و شروع به آواز خوندن می‌کنه و اون‌قدر از خوندن آواز خودش به وجد می‌آد که خود به خود آتش می‌گیره و بعد از به خاکستر نشستنش از خاکسترش یه ققنوس دیگه به وجود می‌آد. تو بعضی فرهنگ‌ها معتقدن آواز و موسیقی از وجود ققنوس پدید اومده یا حتی اشک ققنوس شفابخشه که این خیلی مستند نیست و نمی‌شه بهش اتکا کرد. البته تو فرهنگ ایران خیلی به ققنوس بها داده نشده و فقط عطار نیشابوری ازش حرف زده که اونم به‌کل شکل دیگه‌ای توصیفش کرده و تو اون نسخه ققنوس عمر جاویدانی نداره و فقط ذات موسیقایی داره که از آیین هند سرچشمه گرفته شده.
سوفی
ــ هیچی نشده می‌گم، دلم گرفته این چند وقته فشار این گنج و مشکل شما دل نازکم کرده، همین. عمه نفس سختی کشید و طعنه زد: ــ ایشالان ای دروغی که مِگی راست بِشه. (باشه)
kerm ketab
روزای زندگی برای من مثل جعبهٔ مداد رنگیه، یه روز آبی، یه روز سبز، یه روز نارنجی، یه روز زرد، یه روز خاکستری، یه روز نیلی... هیچ‌کدومشون تو ذهنم موندگار نمی‌شن و به مرور زمان محو می‌شن و کم‌رنگ... اما بعضی روزا و خاطره‌ها نه... پاک نمی‌شن، اصلا پاک شدنی نیستن. تا ابد تو ذهن می‌مونن.
ZAHRA
برو پیش مشاور و قبل از این‌که زخم زندگیت چرک کنه درمانش کن.
پریسا همانی
یه جا خوندم برای یه شکست باید یه بار خوب گریه کرد، انقد زیاد که اشکات خشک بشن، بعد تن خسته‌تو بچلونی و دفتر زندگیتو ورق بزنی، پاهاتو حرکت بدی و همه چیزو از نو شروع کنی.
Zeynab Pakravan
برای یه شکست باید یه بار خوب گریه کرد، انقد زیاد که اشکات خشک بشن، بعد تن خسته‌تو بچلونی و دفتر زندگیتو ورق بزنی، پاهاتو حرکت بدی و همه چیزو از نو شروع کنی.
novel

حجم

۳۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۹۷ صفحه

حجم

۳۹۳٫۹ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۹۷ صفحه

قیمت:
۷۵,۰۰۰
۳۷,۵۰۰
۵۰%
تومان