کتاب پیک جنوب

«پیک جنوب» رمانی نوشته آنتوان دو سنت اگزوپری، خالق «شازده کوچولو» است. او مردی متفکر بود و آثار او حاکی از تجربه‌های شخصی است، تخیل‌های نویسنده‌ای انسان دوست که در دنیای وجدان و اخلاق به سر می‌برد و فلسفه‌اش را از عالم عینی و واقعی بیرون می‌کشید.

آنتوان در ۲۱ سالگی به عنوان مکانیک در نیروی هوایی فرانسه مشغول به کار شد. در سال ۱۹۲۳ بعد از خدمت سربازی قصد داشت به زندگی معمولی برگردد و حتی مدتی نیز به کارهای گوناگون دست زد، ولی بالاخره با راهنمایی و اصرار یکی از فرماندهان نیروی هوایی که سخت به او علاقمند بود، به خدمت دائمی ارتش درآمد. بعد با پروازهایش به سرزمین‌های گوناگون با ملت‌های مختلف و زیبایی‌های طبیعت، چشم‌اندازهای متنوع جهان و جامعه‌های گوناگون آشنا شد و طبع حساس و نکته سنجش بیش از پیش از این سفرها الهام گرفت.

سال‌ها در راه‌های هوایی فرانسه-آفریقا و فرانسه-آمریکای جنوبی پرواز کرد. در ۱۹۲۳ پس از پایان خدمت نظام به پاریس برگشت و در همین زمان نویسندگی را آغاز کرد. به دختر زیبایی دل بست که خانواده او به دلیل زندگی نامنظم و پرحادثه هوایی با ازدواج آن دو مخالفت کردند. نشانه‌ای از این عشق را در همین رمان «پیک جنوب» می‌توان دید.

ژاک برنیس خلبانی عاشق پرواز است که در میان واقعیت و خیال سرگردان است. او می‌خواهد با پرواز به خودآگاهی برسد و در این میان درگیر رابطه‌ای احساسی با زن جوانی می‌شود. زنی که پس از مرگ تنها فرزندش، قادر به تحمل خانه و همسرش نیست:

«برنیس هنوز نمی‌دانست به این علت رنج می‌برد که دارد از شیبی پایین می‌رود و آینده بی‌آن‌که بخواهد به چنگش آورد، به پیشوازش می‌آید. موقعی که آدم تسلیم می‌شود دیگر رنج نمی‌برد. حتا موقعی هم که خودش را به دست اندوه می‌سپارد، باز در رنج نیست. بعدها با به یادآوردن تصویرهایی چند و مقایسهٔ آن‌ها با یکدیگر دچار رنج خواهد شد. به این ترتیب دریافت که هر دو دارند بخش دوم نقش‌شان را به راحتی اجرا می‌کنند، چون پیشاپیش جایی در وجودشان پیش‌بینی شده بوده. او این حرف‌ها را در حالی به خودش می‌گفت که داشت موتوری را می‌راند که بهتر از قبل کار نمی‌کرد. اما به مقصد خواهند رسید، از شیبی دارند پایین می‌روند.»

اگزوپری در این اثر و در قالب شخصیت برنیس، احساسات و دریافت‌های عرفانی خودش از آسمان و پرواز را به تصویر کشیده است.