کتاب فرمانروای مه
معرفی کتاب فرمانروای مه
فرمانروای مه رمانی اموزنده و اجتماعی اثر مهدیه ارطایفه است. این اثر داستان زنانی را روایت میکند که مرید فردی میشوند تا مراحل سیروسلوک را طی کنند غتفل از این که این فرد موجودی شیطانی است که قصد دارد آنها را به انحراف بکشاند.
درباره کتاب فرمانروای مه
چند خانم جوان وارد یک گروه سیروسلوک میشوند که سرپرستی آنها را هم زنی به اسم سودابه به عهده دارد. سودابه ادعا دارد که با ائمه در ارتباط است و اعمال خاصی را سفارش میکند. زنان در ابتدای راه به کرامتهایی دست پیدا میکنند اما هرچه جلوتر میروند به این استاد و کارهایش مشکوک میشوند و در نهایت مسائل هولناکی برایشان آشکار میشود...
ارطایفه این کتاب را بر اساس واقعیت خاطراتی از افرادی نوشته است که گول چنین محافل و جمعهایی را خوردهاند و زندگیشان تباه شده است.
این کتاب، به موضوعی پرداخته که امروزه از مباحث و دغدغههای مطرح جامعه است و ممکن است حتی افراد باسواد هم در دام آن گرفتار شوند.
خواندن کتاب فرمانروای مه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران داستانهای اجتماعی براساس واقعیت را به خواندن این کتاب دعوت میکنیم.
درباره مهدیه ارطایفه
مهدیه ارطایفه، زاده ۱۳۴۵ است. او در سال ۸۱ وارد کلاسهای نویسندگی استاد محمدرضا سرشار شد و با داستان کوتاه آغاز کرد. در سال ۸۵ اولین کتاب ارطایف با نام فصل دیدار منتشر شد.
بخشی از کتاب فرمانروای مه
مژده در را باز میکند و آهسته میگوید: خوش اومدین!
من و فرشته به آرامی وارد خانه مژده میشویم. صبر میکنم تا مژده در را ببندد. میگویم: با وجود این همسایهها، شجاعت به خرج دادی.
مژده روسری سفیدش را سر میکند و میگوید: فقط با یکیدو نفرشون، سلام علیک دارم. با بقیه هم قهرم. ببخشید گفتم آروم بیایْن اینجا، میترسم بفهمن جلسهس بیان سر وقتمون.
گوشهای مینشینم. حمیده از آشپزخانه بیرون میآید و سلام میکند. با تعجب از جایم بلند میشوم. لباس سبز جلسه را پوشیده. حمیده میخندد و کنار من مینشیند. باز هم روی گونهاش چال میافتد. میگویم: چه عجب!
چیزی نمیگوید. سودابه به زور بین من و فرشته مینشیند و میگوید: قراره دیگه حمیده غایب نشه.
حتماً حمیده، دیگر به سودابه شک ندارد که امروز به جلسه آمده است.
سودابه سرش را نزدیک گوش فرشته میبرد و آهسته چیزی میگوید. فرشته سرش را تکان میدهد و حرفهای او را تأیید میکند. سودابه میگوید: قبل از هر کاری، باید موضوعی رو به شما بگم و نظرتون رو بپرسم. قرار شده که ما دو تا صندوق قرضالحسنه داشته باشیم. یکی از اونا برای کمک به محرومانه. البته همینجور که از اسمش پیداس، قرض الحسنهس. اما اگه طرف دستش خیلی خالی بود، اونو میبخشیم. این سفارش خانمه. نظر شما چیه؟
از حرف سودابه خندهام میگیرد. نظر ما در برابر نظر خانم چه ارزشی دارد؟ شاید باز هم سودابه دارد امتحانمان میکند.
همه موافقت میکنند.
- اما قرض الحسنه دوم، فقط به افراد گروه میرسه. یعنی هر ماه، هر کسی، هر قدر که خواست، توی صندوقی که به این منظور تهیه میشه، میندازه. هیچکسی هم نمیفهمه که دیگری، چقدر کمک کرده. این پول جمع میشه، تا هر وقت، یکی از اعضای گروه نیاز به پول داشت، از اون استفاده کنه و اقساطشو برگردونه. این پیشنهاد خودِ منه. میتونین قبول نکنین.
مریم میگوید: اینکه خیلی خوبه! من موافقم.
دیگران هم با تکان دادن سر، موافقت خود را اعلام میکنند.
- در ضمن از هفته دیگه، به جای روزای سهشنبه، یکشنبهها جلسه برگزار میشه. این دستور خانمه.
از شنیدن این حرف ناراحت میشوم. سه شنبهها برای من روز مناسبی است. هم محمد کارش سبکتر است و هم خودم. یادم میآید که دو هفته پیش فرشته میگفت: «کاش روزای جلسه از سهشنبه به یکشنبه میافتاد، تا من میتونستم با خیال راحت بیام. یکشنبهها، بچههام غروب برمیگردن خونه.»
هر کاری میکنم این فکر از سرم بیرون نمیرود، که سودابه، فقط به دنبال راضی کردن فرشته است. به خودم نهیب میزنم: خفه شو! حرف دهنتو بفهم! این دستور خانمه. اصلاً شاید فرشته، پیش خانم خیلی عزیزه که مطابق خواست اون، روزا جابهجا شده.
زنعمو که انگار روزها برایش هیچ فرقی ندارند، دفتر کوچکی را به سودابه میدهد و میگوید: ما که هر چی تو دفترمون نگاه کردیم، مهری ندیدیم.
میگویم: منم همینطور.
- دفترتو بده ببینم مهدیه!
دفتر دویست برگی را، که اعمالم را در آن مینویسم، به سودابه میدهم. نگاه میکند و میگوید: سه تا از صفحهها مهر سفید خورده؛ یکی هم مهر سبز. نگاه کن!
هر چه نگاه میکنم چیزی نمیبینم. میگویم: من که چیزی نمیبینم.
- اشکالی نداره. هنوز چشمت قادر به دیدن این مهرا نیس. اما فرشته از شب اول، تونسته مهر رو توی دفترش ببینه. مامان جون! شما هم دو جای دفترت مهر قرمز خورده.
زنعمو با خوشحالی دفتر را از سودابه میگیرد و نگاه میکند.
- مژده جان! پذیرایی فعلاً بسه. بیا بشین حدیث کساء رو بخونیم.
حجم
۴۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
حجم
۴۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۶۴ صفحه
نظرات کاربران
کتاب بی نظیری در توصیف کاملا ملموس عملکرد شیطان و جنودش هست. تنها مشکلش اینه که بسیییار طولانیه. و خب باید خیلی انگیزه داشت تا خوند.
#کتاب_خوندم #فرمانروای_مه ظاهرا کتاب مستند داستانی است. کتاب خوبی بود. موضوع کتاب به سیروسلوک های غیر اصولی مربوط میشه... ماجرای گروهی هست که به هدف سلوک و مقامات عرفانی دور هم جمع شدن و از خانم جوانی به عنوان استاد کمک میگیرند. و اتفاقا خیلی
کتاب خوبیه از نظر موضوع و پیشنهاد میشه. از نظر فنی کتاب تو موضوع ابتدایی که ادعاها بود خیلی کشدار بود ولی بعدش سریع خواست سر و ته داستان جمع بشه احساس میکنم موضوع به این خوبی جای بیشتری داشت برای
سلام کتاب بسیار طولانی وحوصله سربره. موضوع موضوع مهمیه ولی متاسفانه نویسنده نتونسته حق مطلبو ادا کنه.چه لزومی داره اینقدر همه چی توضیح داده بشه؟شخصا سیصد چهار صد صفحه وسط کتابو درز گرفتم. ولی موضوع کتاب متاسفانه خیلی شایع هست.ودر اطرافمون شاهد این
عاشقشم...... عالی بود.... باورتون نمیشه دوروزه خوندمش!
خییییلی دوستش داشتم.واقعا جذاب بود اما پایان کتاب نیاز به پردازش بیشتری داشت و ابهامات زیادی باقی موند.
عاشق این جور موضوعاتم. لطفاً بذارید تو بی نهایت
نسخه چاپی رو شروع به خواندن کردم نتونستم زیاد پیش برم. خییییییلی طولانی بود.با این که عادت به خوندن کتاب های طولانی دارم ولی این کتاب رو حدود صد صفحه بیشتر نتونستم بخونم
تک تک مطالب کتاب برای منی که تجربه ی مشابه داشتم ملموس بود از رفتارهای این مدل آدما گرفته که به حقوق دیگران احترام نمیذارن و معطلشون میکنن تا ادعاهای وصل بودنشون، اعمال سنگین و خوب فیلم بازی کردنشون که
کتاب راجع به چند خانواده است که خیلی درگیر یه شیاد اعتقادی میشن و ماجرا هاش و سر انجام شون. کتاب در کل کتاب تا حدودی جذابیه.. اگه کتاب های خاطرات و اینا رو می پسنندین، اینم میتونه جذبتون کنه موضوعی که