دانلود و خرید کتاب زلزله ده ریشتری نیما اکبرخانی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب زلزله ده ریشتری

کتاب زلزله ده ریشتری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۰از ۵۶ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زلزله ده ریشتری

کتاب الکترونیکی «زلزله ده ریشتری» نوشتۀ نیما اکبرخانی در انتشارات کتابستان معرفت چاپ شده است. این رمان علمی‌تخیلی به وقایع سال‌های ۱۴۰۹ می‌پردازد.

درباره کتاب زلزله ده ریشتری

قصه ازاین‌قرار است که هادی صادقی، مدرس تاریخ و یکی از اعضای مجمع حقیقت‌یاب سازمان ملل متحد است که در جدیدترین اثرش به سراغ واقعه‌ای رفته که ۲۵ سال پیش، یعنی در سال ۱۴۰۹ هجری شمسی رخ داده است. زلزله‌ای ده‌ ریشتری در تهران رخ می‌دهد. ترکیه از غرب، پاکستان از شرق، نیروهای ائتلاف غرب و کشورهای خلیج‌فارس از جنوب به خاک ایران حمله می‌کنند. پس از آن حملهٔ اتمی اسرائیل با ده موشک هسته‌ای، باقی‌ماندهٔ شهر تخریب‌شدهٔ تهران را هم نابود می‌کند. «جنگ جهانی کبیر» نامی است که به این جنگ داده‌اند. نبردی که چون زلزله‌ای ده ریشتری، نه‌تنها پایتخت کشور، بلکه جهان را آن هم نه ۱۱۷ ثانیه بلکه ۲۵ سال به لرزه انداخته است. حال هادی صادقی، بازرس ارشد در امور جنگ جهانی کبیر، در کتاب تاریخی اخیر خود، به سراغ بازماندگان این حادثه رفته است.

کتاب زلزله ده ریشتری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به داستان‌های علمی تخیلی پیشنهاد می‌شود.

بخشی از کتاب زلزله ده ریشتری

«من نمی‌تونستم این کارا رو بکنم. این کارا امید می‌خواد. روحیه می‌خواد. این کارا مال کسیه که می‌خواد ادامه بده، نه یکی مثه من. توی چند روزی که اونجا بودم، میدون شلوغ و شلوغ‌تر شد. بیماری تازه داشت خودش رو نشان می‌داد و ضعیف‌ترا رو می‌کشت. بیماری کثیفی که به‌خاطر پول‌دارشدن یه عده، یقهٔ مایی رو گرفته بود که خیلی وقت بود داشتیم فراتر از ظرفیتمون تحمل می‌کردیم. از طرف دیگه، شهردار مصاحبه کرد و گفت که قبول داره مشکلاتی در واگذاری کفن‌ودفن قربانیا وجود داشته و بابتش هم عذرخواهی می‌کنه، اما استعفا نمی‌ده. نمی‌دونم شایدم مقصر نبود. هیچ‌وقت فرصت نکرد از خودش دفاع کنه.

کم‌کم ماشینای پلیس دوروبرمون زیاد شدن. البته هیچ کاری به ما نداشتند. من اون‌قدر حالم بد بود که نمی‌دونستم چند روزه اونجام یا آخرین بار کی غذا خوردم. فقط مثه خیلیای دیگه نشسته بودم یه گوشه. دو تا مأمور در چند قدمی من ایستاده بودن و داشتن حرف می‌زدن. می‌گفتن که شهرداری به‌خاطر سد معبر از تجمع ما شاکیه و چون خودش توان جمع‌آوری ما رو نداره، از وزارت کشور کمک خواسته و اونام نیروی پلیس رو فرستادن. اونام داشتند فحش می‌دادن و می‌گفتن توقع دارن ما با اینا چی‌کار کنیم؟ دومی به اولی گفت: "من از دیروز تا حالا خودم چند بار با اینا گریه کردم. می‌خوان چی‌کارشون کنیم دقیقاً؟"

قبل‌تر، از بدبخت بیچاره‌هایی مثه خودم از این حرفا شنیده بودم، اما باورم نشده بود. اما این بار فرق داشت. واقعاً انگار نمی‌دونستن درد مردم چیه؟ از اون عجیب‌تر ما بودیم که انتظار داشتیم این سیستم بی‌خبر از مردم، مشکلات ما رو حل کنه. مشکلاتی که اگه تموم تلاششون رو می‌کردن، شاید می‌تونستن درد ناشی از یکی از اونا رو برای چند ساعت کم کنن. در عوض، می‌خواستن با زور با ما رفتار کنن.

همهٔ اینا رو گفتم که بلکه بتونین بفهمین.

من مات‌ومبهوت مونده بودم. برای مدتی، از ضلع جنوبی مرتب با بلندگو گفتن: "از اینجا برین وگرنه با شما برخورد فیزیکی می‌کنیم". خیلیا مثه من مات‌ومبهوت شدن. اغلب مبارزان هستهٔ اولیه اونجا بودن. مات‌ومبهوت. بعد یه عده با لباسای سیاه از همون محدوده به ما حمله کردن. شهرداری و باقی سیستم، اشتباهات زیادی کرده بودن، اما این یکی شد آخرین اشتباهشون.»

کاربر ۲۹۴۳۸۱۶
۱۴۰۱/۰۳/۲۶

سلام لطفا تو طاقچه بی نهایتم قرارش بدید 🥲

آریا سلطانی نجف آبادی
۱۴۰۲/۰۱/۲۳

بسم رب شهدا و صدیقین این کتاب من را شدیدا تکان داد جایی ازش نبود که گریه نکنم جایی ازش نبود که دلم نشکنه جایی نبود که سر به فغان نکشم اما در پس تک تک گریه ها دلشکستگی ها و فریاد و فغان ها این کتاب بوی امید

- بیشتر
ز.م
۱۴۰۱/۰۵/۱۷

همین الان تموم شد فقط میتونم بگم واقعا کتاب جذاب و عجیبی بود. سر فرصت میام و مفصل مینویسم

A
۱۴۰۱/۰۶/۰۲

عالی. یه کتاب بسیار بینظیر از آقای اکبر خانی. اگه خوشتون اومد عزرائیل هم بخونید

mohammadmehdi
۱۴۰۱/۰۵/۲۳

نیما اکبرخانی بار دیگر قدرت داستانسراییش را به رخ مخاطب کشید. گاهی اوقات داستان چنان به اوج می‌رسد که نفس مخاطب را در سینه گرو می‌کشد.

M.gh
۱۴۰۲/۰۱/۱۹

خیلی باید حواست رو جمع کنی موقع خواندن تا بتونی قسمت‌های مختلف داستان رو بهم ربط بدی ولی پایان داستان و جمع بندی عااالی بود

طاها ساربان
۱۴۰۲/۰۴/۰۷

به تمام علاقه مندان به ایران توصیه میشه اونم از نوع شدید هم از نظر داستانی و جذابیت قصه‌ای کار خوب و شاهکاری هست هم از نظر محتوا که بسیار عمیق و دارای ابعاد گوناگون برای تمام علاقهمندان به ایران

سرباز حاج قاسم
۱۴۰۱/۰۹/۰۳

با کتابی روبه رو هستید که شما رو وارد دنایایی جدید می کنه کلی حس قشنگ رو باش تجربه می کند غم شادی غرور ضعف..... در کل عالیههه

امروز
۱۴۰۱/۰۸/۰۴

دقیقا برای این روزها عالی

سعید
۱۴۰۲/۰۸/۲۸

بی نظیر بود در بعضی فصول چنان غم و اندوه زیاده که دلت نمیخاد کتاب رو ادامه بدی ولی وقتی ادامه میدی کشور و ملتی شکوهمند رو میبینی که همه دنیا آرزوی تبدیل شدن به اون ها رو دارن و

- بیشتر
دولتا با انتخابات می‌اومدن سر کار. تو چهار سال اول قیمتا مهار می‌شد؛ چون برای چهار سال دوم از مردم رأی می‌خواستن. اما چهار سال دوم نه؛ دیگه از این خبرا نبود.
مرجان فراهانی
تنها قسمت مملکت‌داری که هیچ حاکمی نمی‌تونه درباره‌ش دروغ بگه، اقتصاده. اقتصاد با سیاست‌ورزی تغییری نمی‌کنه و با میزان دین‌داری یا بی‌دینی بالاوپایین نمی‌شه. اقتصاد با کار و تلاش و صداقت رشد می‌کنه و قاتل جونش هم تنبلی، بی‌عاری و دروغه. اقتصاد، ریاضیاته.
آریا سلطانی نجف آبادی
می‌بینین؟ تقصیر خودشون بود. نباید زیادی به آدما فشار بیارن. خیلی اذیتمون کردن. دیگه هیچ انگیزه‌ای نداشتیم و فقط نشسته بودیم به انتظار مرگ. وقتی کسی از آشناهامون می‌مرد واقعاً همه براش خوش‌حال می‌شدیم و حتی به حالش غبطه می‌خوردیم و گریه می‌کردیم که چرا مرگ نصیب اون شد، نه ما. ما دیگه چیزی برای ازدست‌دادن نداشتیم و صد آه و واویلا به حال دشمنای ما!
آریا سلطانی نجف آبادی
فکرش رو بکنین؛ اگر یه چیز تو دنیا باشه که باید خیلی عاقلانه ازش ترسید، اون چیزیه که از هیچ چیز دیگه‌ای نمی‌ترسه.
Hisein.M
همه در کلام این کار رو غیراخلاقی می‌دونستن، ولی به‌شدت علاقه داشتن کنار بایستن و ببینن آخرش چی می‌شه. بالاخره کسی باید این صید نیمه‌جون رو از پا درمیاورد. حالا که کار به خلاص‌کردنش رسیده بود، بیش از این تعلل جایز نبود.
~fatemeh♡
روی زمینی که به‌نام امام شهیدشون بود، نوشته بودن: "یا منصور اَمِت".
zaree025
در بیش از ۱۷۰ سالی که تهران به خودش زلزلهٔ جدی ندید. در تمام این سال‌های پیش و پس از «انقلاب اسلامی»، کسی برای نوسازی و ایمن‌سازی بافت‌های فرسوده‌ای که با زلزله‌ای متوسط هم نابود می‌شدند، فکری نکرد. ریشهٔ این مشکلات در میان خود ایرانی‌ها بود؛ آن موقع که در بیش از نیم‌قرن حکومت نتوانستند فساد را آن‌قدر کم کنند که روز بحران و بدبختی چوب لای چرخشان نشود. اشتباهشان این بود که نظام بوروکراتیک را آن‌قدر که باید و شاید کوچک نکردند تا در عین حال که وظیفه‌اش را انجام می‌دهد، منسجم و سریع باشد.
آریا سلطانی نجف آبادی
«باید به خود جرئت داد، ما می‌توانیم».
آریا سلطانی نجف آبادی
قاعدهٔ کار هم همینه اصلاً؛ جاسوس رو به‌شکل بی‌آزارترین افراد غیرنظامی درمیاری و می‌فرستی داخل کشور هدف؛ مثلاً معلم، طبیعت‌گرد یا باستان‌شناس و فعال حقوق کودکان.
آریا سلطانی نجف آبادی
هیچی تو دنیا از سربازی که چیزی برای ازدست‌دادن نداره، خطرناک‌تر نیست.
~fatemeh♡
احساس کردم مثل یه شکار زخمی و بی دفاع شدیم که هرکی داره تکه‌ای از بدنش رو می‌کَنه. یاد امام‌حسین (ع) افتادم که وقتی تو گودال افتاد، حتی پیرمردای ضعیف و نحیف هم عصا به دست سراغش اومدن.
آریا سلطانی نجف آبادی
آدم دلش می‌خواهد او عنان امور را به دست بگیرد. آدم دوست دارد آزادی را از خود سلب کند و خودش را بسپارد به او
~fatemeh♡
فکرش رو بکنین؛ اگر یه چیز تو دنیا باشه که باید خیلی عاقلانه ازش ترسید، اون چیزیه که از هیچ چیز دیگه‌ای نمی‌ترسه.
Hisein.M
"تا ظالمی در عالم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم."
امیرمحمد اشرفی دهکردی
"تا ظالمی در عالم هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم."
بیوتن
من هستم تا داستان مردم شهرم رو که دست از کمک‌کردن به نیازمندا کشیدن، برای همه تعریف کنم.
آریا سلطانی نجف آبادی
آخه نمی‌شه که، پیش غازی و معلق‌بازی؟ ظلم بغل گوش امام رئوف تاوان داره. اینجاش رو نخونده بودن.
آریا سلطانی نجف آبادی

حجم

۲۹۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

حجم

۲۹۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۲۸۸ صفحه

قیمت:
۳۹,۰۰۰
تومان