کتاب مهربانو
۳٫۵
(۲۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب مهربانو
رمان «مهربانو» اثری عاشقانه از نویسنده ایرانی، مهرنوش صفایی است. صفایی در این داستان درباره راز و رمز و شیوه دلبستگی سخن میگوید. این اثر، هزار راه تازه و هزار رمز نگشوده از عشق را برملا میکند.
حاجی یونس مرد متول و کارخانهداری است که فقط یک فرزند دختر دارد. مهربانو زرد و ضعیف و لاغر است و موسیقی میخواند. از نظر حاجیونس دخترش توان اداره کردن کارهای شخصی خودش را هم ندارد چه برسد به کارهای کارخانه و...:
«حاجیونس تهماندهٔ هندوانهٔ بشقابش را به چنگال زد و بیحوصله جواب داد: اولاد دختر را هرچی خرجش کنی و هرچی بارش، اول و آخر مال مردم است و میرود دنبال بختش. اما اولاد پسر عصای دست پدر و مادر است. پشت و اسم و رسم آدم و مالنگهدار و میراثدار آدم است. نشنیدی، از قدیم گفتهاند پسر مثل بادمجان است؛ اول روغن میگیرد اما بعد هرچی روغن خرجش کردهای پس میدهد!
نرگسخاتون از سر عصبانیت جواب داد: حالا منظور؟! نکند توقع داری من با این سن و سال دوباره دوره بیفتم دنبال دعانویس و طبیب و حکیم تا بلکه جنابعالی صاحب پسر شوید. (حاجیونس جوابی نداد)
نرگسخاتون عصبانیتر از قبل گفت: اگر حرمت سن و سالت را نداشتم، میگفتم حتما زیر سرت بلند شده و به بهانهٔ اولاد پسر هوس تجدید فراش کردهای!
(حاجیونس پوزخند زد)
نرگسخاتون بیملاحظه گفت: یادت باشد حاجیونس، اگر قرار باشد کسی از کسی طلبکار باشد، این منم که باید از تو طلبکار باشم نه جنابعالی.
کار داشت به جاهای باریک میکشید برای همین بهسرعت از پشت پیانو بلند شدم و با خنده گفتم: من میگویم از هم جدا شوید… اینطوری مشکل نازایی بیعلتتان هم بعد از این همه سال حل میشود… نشنیدهاید، خیلیها با ازدواج مجدد مشکل نازاییشان را حل کردهاند، شما هم یکی.
نرگسخاتون شوخی یا جدی مدادش را به سمت من پرت کرد و گفت: تو برو مشکلات باخ خدابیامرز را حل کن، حل مشکل ما پیشکشت.
حاجیونس که انگار تازه از زیر طومار غصه سرش را بیرون آورده بود، آه عمیقی کشید و گفت: آره دخترجان… بجنب… بجنب تا از دیلینگ دیلینگ کردن عقب نیفتادهای… کم کاری نیست که… تو دیلینگ دیلینگ نکنی نصف مردم مملکت از گرسنگی تلف میشوند.
(دلم شکست) نرگسخاتون با حرص گفت: نخیر امروز مثل اینکه از روی دندهٔ چپ بلند شدهای حاجیونس. (حاجیونس جوابی نداد)
نرگسخاتون دوباره گفت: محض رضای خدا بلند شو زودتر برو سرِ کارت تا بیشتر از این دیوانهمان نکردهای.
حاجیونس به جای جواب چند سرفهٔ خشک بدصدا نثار من و نرگسخاتون کرد و درحالیکه از جا بلند میشد گفت: حداقل نرفت یک رشتهٔ درست و حسابی بخواند بلکه سری توی سرها در بیاورد و برای خودش کسی بشود. آخه مطربی هم شد درس، شد شغل؟! آدم خجالت میکشد اسمش را جلوی مردم بیاورد… هرچند که… درس درست و حسابی خواندن، هوش و ذکاوت درست و حسابی میخواهد که این بندهٔ خدا نه از هوش و ذکاوت بهرهای برده، نه از قد و قامت!»
خاطرات خصوصی آنا
مهرنوش صفایی
مردان غریب مننسرین قدیری (کافی)
یک فنجان قهوه تلخنازیلا نوبهاری
فصل آخرمژده اسفندیاری راد
عاشق تر از مجنونمریم جعفرنیا یزدی
ماه بانوعاطفه علی عوضی
سحر نزدیک استنسرین قدیری (کافی)
دیانه؛ جلد اولفریده حسینی
سال های دوریمرضیه یاراحمدی
عاشق تر، زخمی تر، بخشنده ترشادی داودی
سیبزهرا بیگدلی
تنهام نذارالهام عندلیبی
قانون نانوشتهمریم گوهرپاد
جایی بالاتر از رنجیدنمهرنوش صفایی
رهایم کننسرین قدیری (کافی)
نیمتاجنسترن صحرایی
حسرت نازنینسوگند صیادی کیسمی
محاصره شده با رئیس های بد
توماس اریکسون
تبلور اندیشه هامحمد بن راشد آل مکتوم
اسب سیاهتاد رز
آرزوها ثروت نمی آفرینندناپلئون هيل
مرد بودن به اندازه کافیجاستین بالدونی
پیچ اصلی را بچرخانیدآنتونی رابینز
قدرت خویشتن داریرایان هالیدی
مدیریت خشم به زبان سادهگیل بلاکسهام
ثروتی که با پول نمی شود خریدرابین شارما
همان همیشگیمورگان هاوزل
حجم
۳۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۳۵۹٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
قیمت:
۱۱۹,۹۰۰
۳۵,۹۷۰۷۰%
تومان
نظرات کاربران
متن بسیار روان و داستان زیبایی داشت و خواننده را ترغیب به خواندن داستان میکرد
سلام خدمت کتابخون های عزیز واقعا جزو معدود کتابهایی بود که اصلا نمیشد تمومش نکرد عالی بود و لذتبخش پر از هیجان
برخلاف بقیه دوستان من از خوندن این کتاب خیلی لذت بردم داستانی واقعی از دختری که بخاطر افکار و تعصبات بیجای پدرش در رنجه و همین موضوع باعث میشه نقشه ای برای گرفتنِ انتقام سختی هاش بکشه که باعث ماجراهای زیادی
زیبا بود مثل تمام کتاب های این نویسنده اگه همیشه داستان از زبان خود شخص مثل همین کتاب گفته بشه خیلی خیلی زیباتر تا از زبان راوی کاش میشد توی طاقچه کتاب آینده ی یک توهم خانم صفایی رو هم
به نظرم اموزنده هست حتما بخونید تحلیل اخر کتاب خیلی خیلی کاربردی ومفید هست
خیلی قشنگ بود
چرا اینقدر گران چه خبره
کتاب معمولی بود... دختری که پدرش دوست داشت پسر میداشت در نتیجه همه چیز این دختررو رد میکرد! این دخترهم بالجبازی خودش رو توی دردسر انداخت ولی پایانش از هموناست که سالهای سال کنارهم با خوبی و خوشی زندگی کردن!
جالب نبود کلیشه خیلی مسخره حیف وقتم
خیلی بد بود. ۸۰ صفحه خوندم هر چی تلاش کردم ادامه بدم نشد. واقعا بیخود بود