دانلود و خرید کتاب سال های دوری مرضیه یاراحمدی
تصویر جلد کتاب سال های دوری

کتاب سال های دوری

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۹از ۵۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب سال های دوری

سال های دوری رمانی بر اساس واقعینت و نوشته مرضیه یاراحمدی است که در انتشارات ندای الهی به چاپ رسیده است. 

درباره کتاب سال‌ های دوری

سال های دوری روایت عاشقانه از سرگذشت واقعی دختری متولد  سال ۱۳۲۵ در محله‌های جنوب تهران به نام بانو است.

بانو زندگی عاشقانه‌ای را آغاز می‌کند ولی زندگی بازی خودش را دارد و این خوشبختی دوامی ندارد. او رنج‌ها و شکست‌های زیادی را تجربه می‌کند؛ اما درست وقتی که ناامید می‌شود دست تقدیر همه چیز را تغییر می‌دهد و دوباره گرمای عشق و خوشبختی را با عمق وجودش در حالی حس می‌کند که بانوی مشهوری شده است.

 خوندن این رمان عاشقانه و دلنشین که روایتی از عشق‌های نافرجام را تعریف می‌کند خالی از لطف نیست...

 خواندن کتاب سال‌های دوری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان‌های عاشقانه فارسی مخاطبان این کتاب‌اند.

بخشی از کتاب سال های دوری

بعد رفتن مهمونا ننه تموم وسایل پذیرایی سریع گذاشت تو صندوقچه و قفلش کرد و گفت: دیگه مهموندار شدیم نمی‌خوام جلو قوم یدی کم بیارم برن بگن طوبی خونه آقاش چیزی نخورده ندیده..

از حرفای ننه خسته بودم آخه یدی بی‌قواره چی داشت که بخواد ادعاشم بشه سریع رختخواب پهن کردم و اینقدر ازم کار کشیده بود که تا چشمام و بستم خواب رفتم ...

چند ماهی از عروسی طوبی می‌گذشت و طوبی حامله بود، ننه هم همش مشغول دوخت دوز سیسمونی بود. غلام از اجباری اومده بود مرخصی و قرار بود ننه عالم و آقام برن خواستگاری راحله دختر زیور خانم، غلام از وقتی که اومده بود مهربون شده بود وخوشحال بود می‌رفت و می‌اومد شیرینی پنجره‌ای می‌خرید و لپای ننه عالم و ماچ می‌کرد. فقط من و پوران بودیم که از آمدن راحله به این خونه می‌ترسیدیم خیلی موزی بود و همیشه بقیه دخترا رو از خودش پایین تر می‌دید یه آدامس می‌نداخت گوشه دهنش و با ناز و ادا برای پسرا عشوه می‌اومد با اینکه در اون زمان سیزده سالم بود ولی از رفتارهای راحله چندشم میشد، بالاخره غلام با راحله نامزد کرد ولی به اصرار زیور خانم صیغه محرمیت خونده شد تا سربازی غلام که تموم شد ازدواج کنن و تحمل راحله تا سال بعدش یه عذاب و بلابود ننه اما خوشحال بود و مدام اسفند دود می‌کرد می‌گفت: الان همساده‌ها چشمون می‌کنن.

چند ماه بعد از نامزدی غلام بود که پوران هم برای اکبر نامزد کردن و طلعت خانم یه جشن خیلی خوب براشون گرفت و کلی هدیه و کادو برای پوران خریدن و این رفتار طلعت باعث حسادت بیشتر طوبی و راحله شده بود و راحله هر روز می‌اومد تو ایوان و می‌گفت: ننه‌ام همش میگه انگار تو زن بیوه بودی یا ترشیده که برات یه جشنم نگرفتن و اینقدر گفت و گفت تا بالاخره ننه دفعه بعد که غلام اومد یه جشن براشون گرفت اما حسادت زیور و راحله به پوران تمومی نداشت و هر روز خواسته‌های جدیدی داشتن در همین شرایط بود که طوبی هم زایمان کرد و بر خلاف تصورات ننه عالم و خانم آغا بچه دختر بود فقط آقام خوشحال بود طوبی که ریز ریز گریه می‌کرد و می‌گفت ننه، خانم آغا هر روز میگه این همه دادم خورد و استراحت کرد آخرشم دختر زاییده تمام کارهای خونه افتاده رو دوش من یدی هم میگه فعلا نمی‌تونم برات خونه جدا بگیرم. ننه فقط می‌گفت عیب نداره تو هم دست به کار شو یکی دیگه بیار براشون دومی پسره اینقدر با ملوک خانم و زن‌های دیگه تو گوش طوبی حرف زدن تا طوبی چند ماه بعد دوباره حامله شد. بخاطر خرج جهاز پوران و عروسی غلام آقا جانم بیشتر کار می‌کرد و دیرتر می‌اومد خونه منم که تنها بچه خانواده بودم که ننه عالم راضی شده بود مدرسه برم مشغول درس و مشق بودم هر چند ننه هربار که می‌دید کتاب دستمه می‌گفت: اینقدر بخون تا این یذره پرده آبروتم بریزه...



کاربر ۱۶۳۹۸۰۶
۱۴۰۰/۰۴/۱۴

لذت بردم از خواندنش

کاربر ۳۸۴۴۲۹۱
۱۴۰۱/۰۴/۰۵

خوندن این کتاب رو ب کسانی ک به رمان علاقه دارن پیشنهاد میکنم.ب شدت از خوندنش لذت بردم❤️

کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
۱۴۰۰/۰۷/۲۶

خیلی گیرا و جذاب هست

عطیه
۱۴۰۰/۰۷/۲۰

عالی بود من خیلی دوستش داشتم.

نسیبه نظری
۱۴۰۰/۰۶/۲۸

کتاب فوق العاده ای بود

عالی بود
۱۴۰۰/۰۴/۱۹

کتاب خوب و جذابی بود ولی غلط املائی خیلی زیاد داشت

کاربر ۳۱۵۴۰۵۴
۱۴۰۲/۰۱/۱۴

رمان زیبایی بود هیجان اوایل کتاب بیشتر بود فقط اگر تعداد صفحات کمتر بود بهتر میشد🫡

f.emami
۱۴۰۱/۱۲/۰۳

برای سرگرمی باحاله پسندیدم

ریحانه
۱۴۰۱/۱۱/۲۲

خیلی کشدار شده بود ماجرای زمانهای گذشته که از زبان چهار نفر نوشته شد رمان رو بیش از حد طولانی کرده بود . کاش بانو عشق شهروز رو زودتر باور می‌کرد و این همه طولش نمی‌داد. فقط برای یک بار

- بیشتر
ساجده
۱۴۰۱/۱۱/۰۹

عالی بود لذت بردم

تو چرا همیشه به مقصد فکر می‌کنی از سفرت لذت ببر زندگی مثل همین سفر میمونه مقصدی نداره فقط سعی کن ازش لذت ببری..
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
فقط قول بده اشکش و در نیاری. درسته اشتباه کرده اما حالا که پشیمونه پاک تر از آبه، دلش بشکنه خدا کمرت و میشکنه،
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
زندگی هرگز منتظر ما نمیمونه اون کار خودش می‌کنه این ماییم که انتخاب می‌کنم باهاش همراه بشیم یا بجنگیم...
امیررضا میرشجاعان
هروقت تو رو ناراحت میبینم زندگیم تیره و تاره، تو روخدا همیشه بخند بذار منم زندگی کنم
یك رهگذر
یه زن وقتی عاشق میشه میمیره ولی یه مرد وقتی عاشق میشه تازه متولد میشه
شیوا
هیچکس هیچکس هیچکس اندازه من نمی‌تونه عاشق تو باشه هیچکس!
یك رهگذر
"چشم عاشقا نمی‌تونه دروغ بگه"
یك رهگذر
صبور باش پسر گفت از اینکه دل پدرم و شکوندم می‌ترسم. - تاوانش سنگینه پس میدی. قانون زندگی و نباید زیر پا گذاشت اگر گذاشتی منتظر باش تا تنبیه بشی
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو

حجم

۵۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

حجم

۵۱۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۶۰۷ صفحه

قیمت:
۷۸,۰۰۰
۳۹,۰۰۰
۵۰%
تومان