دانلود و خرید کتاب گلناز مرضیه حجازی
تصویر جلد کتاب گلناز

کتاب گلناز

نویسنده:مرضیه حجازی
امتیاز:
۳.۴از ۱۱۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گلناز

کتاب گلناز نوشته مرضیه حجازی است. کتاب گلناز را انتشارات ندای الهی منتشر کرده است و این کتاب داستانی جذاب دارد، داستان روایت مبارزه و رنج و عشق دختری به نام گلناز است.

درباره کتاب گلناز

کتاب گلناز اثر مرضیه حجازی، روایتگر داستان زندگی دختر جوان و زیبایی به نام گلناز است که به دلیل اختلافات طایفه‌ای به عنوان عروسِ خون‌بس انتخاب می‌شود. گلناز به دور از خانواده با مشکلات بسیاری روبرو می‌شود اما همه‌چیز پس از ورود هوو به زندگی‌اش تغییر می‌کند.

گلناز دختر زیبایی است و به پسری به نام حبیب علاقه‌مند است و بر حسب اتفاق، او به خاطر اختلافات میان خانواده‌ها با حبیب ازدواج می‌کند. شوهر و مادرشوهر گلناز برای انتقام طایفه‌ای به هر شکلی که ممکن است او را اذیت می‌کنند و در شرایط سختی قرار می‌دهند. با این‌که گلناز هنوز تازه عروس محسوب می‌شود، حبیب با دختر دیگری هم ازدواج می‌کند که لیلا نام دارد. فردای عروسی، لیلا به سراغ گلناز می‌آید و او را خواهر خود اعلام می‌کند همه چیز تغییر می‌کند.

خواندن کتاب گلناز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به داستان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب گلناز

و رفتم جلو، ای وای سنگ اجاق زیر یکی از دیگهای آب جوش در رفته بود و کل دیگ روی بدن صغری خانم خالی شده بود زدم توی صورتم و اشک می ریختم صغری خانم از حال رفته بود، چند نفری از روی زمین بلندش کردن و بردنش توی اتاق خوابوندن بدو رفتم کنارش نشستم و رختاشو از تنش در آوردم وای از زیر سینه تا نوک پاها پوستش کنده شده بود و آویزون بود و همینجوری خونابه پس می‌داد حالم بد شده بود و احساس تهوع می‌کردم پریدم رو ایوون تو خونه همهمه‌ای به پا شده بود و هر دو نفر یه گوشه‌ای با هم حرف می‌زدن که ماه منیر با همون اخم همیشگی اومد وسط حیاط و گفت بجنبید برای ناهار کلی مهمون داریم باید آبرو داری کنیم همون موقع علی آقا همراه طبیب هراسون اومد توی اتاق منم پشت سرشون وارد اتاق شدم طبیب همه رو از اتاق بیرون کرد فقط من و علی آقا و یکی از خواهرای صغری خانم موندیم.

طبیب زخم هارو شست و مرهم گذاشت و دستور داد فقط یه پارچه نخی سفید تمیز روی بدنش بندازیم و چند روزی نباید از جاش تکون بخوره و مدام باید زخم هارو شستشو بدیم و مرهم بگذاریم.

طبیب دستورات لازم رو داد و رفت.

اونروز تا شب که مهمونا رفتن و عروسی تموم شد صغری خانم اصلا تو حال خودش نبود و از عروسی چیزی نفهمید.

بعد از اینکه طبیب رفت منم برگشتم توی حیاط تا به کارهام برسم و حالا ماه منیر همهٔ امور رو به دست گرفته بود و به جای صغری خانم دستور می‌داد.

غذا آماده شده بود و ظرفهای میوه هم حاضرو آماده چیده شده بود که عده‌ای بزرگتر به همراه علی آقا و حبیب رفتن خونه عروس تا عروس و بیارن.

دل تو دلم نبود ببینم عروس چه شکلیه حدودا یک ساعت بعد از دور صدای ساز شنیدیم همه به تکاپو افتادن که عروس داره میاد یکی اسفند دود می‌کرد یکی چایی می ریخت هر کس سراغ کاری رفته بود و بچه‌ها وسط حیاط می رقصیدن منم مثل یه تیکه چوب خشک یه گوشه وایساده بودم و چشمم به در بود بغض کرده بودم ولی جلوی خودم رو گرفتم تا گریه نکنم.

اول چندتا مرد که به اونا طبق کش می‌گفتن با رقص وارد خونه شدن و پیش کش هارو بردن بالا توی مهمونخونه چیدن روی سفره‌ای که وسط اتاق پهن کرده بودیم.

کاربر ۱۵۰۲۵۴۸
۱۴۰۰/۰۴/۲۲

کل کتاب گلناز یا داره مهمونی میده یا خرید میکنه یا کس و کارش میزان.تو اپلیکیشن کتابراه قیمتش ۸ تومنه من اینجا گرون خریدم پشیمونم.کل کتاب درگیری ذهنی داری که شهلا و مهلا و مهتاب و صغرا رو شوهر بدی.خلاصه

- بیشتر
الی
۱۴۰۰/۰۴/۲۷

دلیل بیان این همه مرگ و میر و غم و غصه رو در این کتاب از طرف نویسنده محترم متوجه نمیشم اون هم جوانمرگ شدن داستان بسیار تلخه گرچه شخصیت اصلی داستان که گلناز هستش در برابر سختی‌های روزگار می ایسته و دست

- بیشتر
حدید
۱۴۰۰/۰۷/۰۱

انگار یه نفر خاطرات روزانه اش رو چاپ کرده داستان روانه ولی جذاب نیست.اینکه صبح ناشتایی خوردن، ظهر کباب، شب آش بعد یکی عروسی کرد و یکی زائید یکی ام مرد!! خیلی خوشم نیومد.

Fatemeh
۱۴۰۰/۰۶/۱۷

من هنوز کامل نخوندمش ولی میتونم نظرمو بگم، انگار نشستی پیش یه نفر و اون شخص داره تند تند خاطرات زندگیشو برات تعریف میکنه اونم با کلی جزئیات! به نظر من اصلا لازم نبود مرغ پاک کردن و میوه شستن

- بیشتر
زِیْمَدْ جاویدی
۱۴۰۰/۰۴/۱۸

جالب بود و آخرش یکم تلخه و من غمگین شدم

shojaeekia
۱۴۰۰/۱۰/۲۷

کتاب خیلیییی ضعیف و خیلی خیلی تخیلی بود. اصلا و ابدا توصیه نمیکنم.

پرنیان
۱۴۰۱/۰۲/۰۲

واقعا داستان جز بیان رنج و درد و اتفاقات بی ربط مسخره چیزی برای گفتن نداشت حداقل باید یه درسی ،نکته ای ، پیامی میداد. چرا مادر حبیب که یه پسر از دست داده بود دنبال ادامه این خونریزی ها و

- بیشتر
Sani
۱۴۰۱/۰۲/۲۸

فقط ۲۵٪ اول رو خوندم و از مرگ و میر خسته شدم... رمان خیلی منفی هستش و توصیه نمیکنم

شهرزاد
۱۴۰۰/۰۵/۲۹

اینکه یه رمان ساده و روان باشه و به زندگی عادی ما مردم نزدیک تر باشه باعث میشه خواننده بهتر با اون فضا و داستان پردازی اوخت بگیره رمان جذاب و خواندنی بود تنها اشکالی که داشت این بود که

- بیشتر
Setayes writer
۱۴۰۰/۰۵/۰۶

کتاب قشنگی بود.سرگذشت خانمی به اسم گلناز بود که تا بعد از مرگش هم ادامه داشت و بعد از مرگ گلناز به بعد از زبان دختر بزرگ گلناز که اسمش ماهرو بود گفته میشد‌. به نظرم مرگ مهلا و حبیب هم

- بیشتر
با صدای افتادن ننه صدیق همه به خودمون اومدیم و توی سر و مغز خودمون می‌زدیم. دایی یوسف و بهمن ننه صدیق و بغل کردن و بردن سمت مریضخونه. آقاجون کنج دیوار نشسته بود و زل زده بود به بدن بی‌جون ننه گلناز و بی‌صدا اشک می‌ریخت حال همه بد بود و هیچکس نمی‌تونست کسی رو آروم کنه. اصغر کوبید توی سرش و نشست روی زمین در حالی که گریه بهش امون نمی‌داد گفت منِ خاک بر سر دیشب دیدم حال زن عمو خوب نیست از خواب بیدار شدم دیدم روی تخت نشسته و دستش و گذاشته روی سینه‌ش به سختی باهام حرف زد و گفت تو هم اومدی وضو بگیری؟ از این حرفش تعجب کردم حس کردم می‌خواد من و دست به سر کنه ولی اینقدر خوابم می‌اومد که وقتی گفت خوبم حرفش و باور کردم با این حال وقتی رفتم توی اتاق از پشت پنجره نگاهش کردم وقتی خوابید روی تخت و پاهاش و جمع کرد گفتم
Arefeh Farahbakhsh
زبونت درازه خدا تقاص تک تک کاراتو بده الهی درد بگیری که نه بمیری و نه بمونی گوشه خونه بیوفتی و کسی نباشه یه قاشق غذا دهنت بذاره.
کاربر ۳۶۵۸۳۰۸
صغری خانم زمین بخوره و گفت ننه اول من و بکش بعد گلناز و مگه من مرده باشم که تو دیگه دست به زن من بذاری. صغری خانم مثل گاو زخمی غرید و شروع کرد به زدن خودش و گریه کردن لیلا بی تفاوت دس
کاربر ۳۶۵۸۳۰۸

حجم

۲۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

حجم

۲۲۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۷۲ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان