کتاب ماه بانو
معرفی کتاب ماه بانو
کتاب ماه بانو نوشتهٔ عاطفه علی عوضی است. انتشارات ندای الهی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان که به مسائل زنهای ایرانی پرداخته، بر اساس واقعیت نوشته شده است.
درباره کتاب ماه بانو
کتاب ماه بانو روایتی واقعی از حدود ۱۰۰ سال پیش است؛ درست زمانی که بازارِ تبعیض جنسیتی داغ بود و در بیشتر خانوادهها دختر جزو اموال و کالا محسوب میشد و نه یک انسان. «ماهبانو» در آغاز این قصه فقط ۹ سال داشت. در این رمان بود که خانوادهاش تصمیم گرفتند او را به عقد حکیم و مردی ۶۰ساله دربیاورند؛ تا حکیم، در عوض، جان پسرشان را نجات دهد. در این میان اتفاقاتی برای ماهبانو میفتد که مشروح آنها رمان حاضر را پدید آوردهاند.
ماهبانو یک زن قهرمان و خودساخته است که مثل ققنوس از خاکستر خودش دوباره متولد شد و توانست زندگی خود را مطابق با میل خودش تغییر دهد.
خواندن کتاب ماه بانو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشهایی از کتاب ماه بانو
«من ماه بانو دختری ریزه میزه با صورت معمولی و پوستی گندمی، به شدت کاری و زبر و زرنگم، و بچه آخرِ خانواده هستم، سه تا برادر دارم و دو تا خواهر، خواهر بزرگم ماه نسا ازدواج کرده و یه گل پسر داره که دو روستا بالاتر خونشونه،
دو تا برادرامم ازدواج کردنُ سر زندگی خودشونن، ننه اکرم میگه نزدیک سال ۱۲۹۵ به دنیا اومدم و الان نزدیک ۱۰ سالمه، به قول اقاجون وقت شوهر کردنمه
- آخ کَله ام...
پس کله امو با دستم ماساژ دادم و به ننه شاکی توپیدم
- چیه ننه به توپ بستیم سر صبحی
ننه مظلوم گفت:
- دردت به سرم سه ساعته صدات میکنم هی با خودت پچ پچ میکنیُ جوابم نمیدی مجبور شدم لنگ گیوه ام پرت کنم طرفت...
- خوب حالا چکارم داشتی؟
- تصدقت برو کهنه های رسول پسر خواهرت ابی بزن، آآ فداش برو ننه پیر بشی،
- باشه ننه ولی این اخرین بارِ این سوز سرما واسه خانوم میرم کهنه بچه میشورمااا، یکی دیگه میزاد من جورش بکشم
ولی با تصور رسولِ لپ گلی لبم به خنده امد و قربون صدقه اش رفتم...
ماه نسا هر دو ماهی، دو سه هفته، از زیر کار و بار خونش فرار میکنه و به اینجا میاد، میدونه ننه لی لی به لالاش میزاره میاد لنگر میاندازه! بعدش به زور دیگه میفرستیمش بره، تشت پر از کهنه رو برداشتم و کت کهنه بابا که وسط اتاق افتاده بود پوشیدم تا کمی از سوز سرما کم کنه...
از در اتاق که بیرون امدم، ماه بس خواهر بزرگتر از خودمُ دیدم که تشتی پر از نون تازه رو داره به داخل مطبخ میبره، جلدی پریدم و یه نون تازه که داغِ داغ بود برداشتمُ جیم شدم و به صدای اعتراضش گوش ندادم
ماه بس دختر اروم و ساکتیِ که ته خاستش شوهر کردن و دو جین بچه زاییدن هست، اما من اینجوری نیستم همیشه تو خیالم ملکه و بانوی عمارتم و چندین خدم و حشم زیر دستم هستن، به زندگیِ روستایی و شوهری که تا شب عروسی رنگ رخش نمیدیدی راضی نیستم، هر لحظه هم که بیکار میشم با دوست خیالیم و شاهزاده سوار بر اسبم حرف میزنم، چند دقیقه پیش هم ننه وسط معرفیم به شاهزاده لنگ گیوه رو پرت کرد طرفم...
به رود باریک و پر آب اخر روستا که رسیدم تشتُ زمین گذاشتم و یه تخته سنگ صاف پیدا کردم تا روش کهنهها رو بشورم، دستم که به آب خورد، صدای فریادم بلند شد
- ای خدا چجوری با این آب یخ این همه کهنه بشورم، آخ ننه از دست تو هووف..
لامروت سوز سرما و آب یخ مغز استخوان ادمُ میترکونه...با دیدن مشمایی که دو سه تا کهنه داخلش بود چشمام برقی زد و فوری خالیش کردمُ به دو قسمت تکه اش کردم و مثل دستکش ازش استفاده کردم، اینجوری یه ذره سوز سردیِ آب کمتر میشه، فوری تشت کهنه رو شستم و راه برگشتُ طی کردم، وسط راه توران دختر مش رحمتُ دیدم که دو برابر تشت کهنه من لباس و ظرف برای شستن میاورد، با دیدن من ایستاد
- سلام ماه بانو، خوشبحالت تموم کردی من تازه دارم میرم خدا میدونه کی تموم بشه
- سلام غصه نخور کم کم بقیه هم میان و تنها نمیمونی، من برم تا اینا زودتر پهن کنم خشک بشن،
- باشه، راستی اینا چیه دستت؟»
حجم
۲۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه
حجم
۲۸۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۳۲۲ صفحه
نظرات کاربران
واقعا کتاب زیبایی بود خوندنش رو حتما پیشنهاد میکنم
آموزنده وزیبا بود
خیلی اشتباه زمانی داشت، خیلی کتاب سطحی بود
خوب بود
بسیار زیبا و آموزنده بود لذت بردم
خوب بود کشش داستان خوب بود ولی کمی سطحی نگری بود در کل