دانلود و خرید کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست مهرنوش صفایی
تصویر جلد کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست

کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست

امتیاز:
۳.۰از ۲۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب از عشق تا دیوانگی راهی نیست

«از عشق تا دیوانگی راهی نیست» رمانی با پی‌رنگی عاشقانه و اجتماعی به قلم مهرنوش صفایی، نویسنده، روزنامه نگار و مشاور خانواده است. در بخش کوتاهی از داستان می‌خوانید: من اهل یکی از دهات اطراف بابلسرم. یکی از آن روستاهایی که مثل بهشت، سرسبز و خرم است و شهری‌ها شبیه‌اش را حتی توی خواب هم نمی‌بینند. ما یک خانواده‌ی پنج نفری بودیم و داشتیم زندگی‌مان را می‌کردیم. من دختر بزرگ خانواده بودم و دوتا خواهر کوچک‌تر از خودم داشتم. پدرم معمار بود و مادرم خانه‌دار…. و همه‌چیز زندگی‌مان خوب بود تا این‌که روزی پدرم زیر آوار یک خانه‌ی نیمه‌تمام ماند و درجا فوت شد. از آن روز بهشت کوچکمان جهنم شد چون آقاجانم تنها نان‌آور خانه بود و حالا مادرم مانده بود و سه تا دختر که هیچ‌کدامشان نه کاری بلد بودند و نه آن‌قدر بزرگ شده بودند که بتوانند کاری یاد بگیرند و باری از دوش او بردارند و کمک خرج خانه باشند. آن موقع حتی من که بزرگ‌ترین دختر خانه و پانزده‌ساله بودم هیچ کاری به جز درس خواندن بلد نبودم. بلد نبودم چون آقاجانم نمی‌گذاشت که یاد بگیرم. می‌گفت رعنا باهوش و بااستعداد است. سهمش کارگری و کلفتی نیست، رعنا باید برای خودش کسی شود. این بود که من هم کاری بلد نبودم، درست مثل مادرم که آقاجان از وقتی سایه‌ی سرش شده بود طوری با او رفتار کرده بود که آب توی دل مادرم تکان نخورد. برای همین تا چهل روز، شیون و زاری من و مادرم محض مصیبت مرگ آقاجان بود و داغ رفتنش، اما چهل روز که شد دو ماه، گریه‌های مادرم معنی دیگری پیدا کرد. حالا مادرم که همه‌ی پس‌انداز خانه را صرف کفن و دفن و مراسم ختم آقاجانم کرده بود، رسیده بود به ته صندوقچه‌ی پس‌اندازش و نمی‌دانست که از این به بعد شکم سه تا بچه یتیم را چطور باید سیر کند؟
کاربر 1170769
۱۳۹۸/۰۶/۱۸

متاسفانه به دلیل شرایط مالی ضعیف نمیتونم این کتاب ها را بخرم و بخوانم..با اینکه دوست دارم همچین کتاب های بخوانم....فقط میتونم کتابهای که رایگان هستن بخوانم😔

مامان زیبا
۱۳۹۸/۰۹/۱۹

چی بگم ؟ پراز تناقض..پراز سوتی!پراز خیالات ..آخرشم نفهمیدیم چطوری شکمشون رو سیر کردن که بیمارستان دار هم شدن!!!

maedeh
۱۳۹۸/۰۸/۳۰

خوب بود.ارزش خوندن داشت.

javid
۱۳۹۸/۰۷/۱۷

قلم خوب، موضوعات خوب، همه چی خوب الکی کشدار نشده بود

ترنم
۱۳۹۷/۰۶/۲۷

بزور دارم میخونمش واقعا, تشبیهات زیبایی در کتاب بکار رفته و این تنها نقطه قوتشه , اصلا کششی برای تموم کردنش در من ایجاد نمیکنه کتابو دوست نداشتم اصلا

کاربر ۲۰۷۸۴۳۰
۱۴۰۰/۱۱/۰۸

داستان رمان عاشقانه ای که شاید واقعی به نظر نرسد اما طوری نویسنده انرا داستانسرای کرده که به واقعیت نزدیک شود. در کل می توان از تلاش و کو‌شش و همت قهرمان داستان یاد گرفت .نکته دیگر اینکه در آخرین

- بیشتر
محبوبه غلامی
۱۳۹۹/۰۹/۰۵

خوب نبود

kiana2011
۱۳۹۹/۰۸/۲۳

شعاری و کشدار و غیر قابل باور

مهساس
۱۳۹۸/۰۹/۰۴

معمولی

بهار
۱۳۹۶/۱۰/۱۲

رمان دلتشینی بود کشش خوبی هم داشت

وقتی ناامید ناامید ناامید وسط هوا و زمین مثل یک کاه، معلق مانده‌اید، دری از غیب، از سمت الرحم‌الراحمین باز می‌شود و نجات‌تان می‌دهد… من این را تجربه کرده‌ام
مادربزرگ علی💝
بعضی آدم‌ها این‌جوری بودند؛ این‌جوری که وقتی چیزی از دستشان می‌رفت تازه می‌فهمیدند چقدر برایشان عزیز بوده.
مادربزرگ علی💝
یاد گرفتم که باارزش‌ترین موهبت دنیا بعد از سلامتی، عشق است چون فقط همین دو نعمتند که باعث خوشحالی عمیق روح آدم می‌شوند بی‌آن‌که قابل خریداری باشند.»
مادربزرگ علی💝
واقعیت این بود که هیچ زن بدی از ابتدا بد نبوده و نیست… هیچ عشقی هم باعث تباهی نیست چرا که عشق اگر به‌راستی عشق باشد چنان فرد عاشق را به محبوبش متعهد می‌کند که هیچ فسق و فجوری به آن کارگر نیست. پس بدون شک فساد یک زن نتیجه‌ی مستقیم فقر و بی‌پناهی و بی‌کسی است مگر آن‌که بیمار باشد که آن هم شامل درصد ضعیفی از آدم‌ها می‌شود و دخترک به نظر بیمار نمی‌رسید!
یاس بانو
آرامش واقعی در این است که سر خودت کلاه نگذاری و با زندگی و احساست روراست باشی و آن‌چه را هست و آن‌چه را هستی بپذیری. به نظر من این عین مفهوم آرامش است.
z.gh
بعضی‌ها فقط دوست داشتن را تا حد حرف زدن بلدند بعضی‌ها هم با سلول سلول وجودشان عشق را زندگی می‌کنند
javid
«من با خودم و با دنیایی که سرنوشت مرا این‌طور رقم زده در صلحم. من از هیچ‌کس هیچ توقعی ندارم حتی از خودم. می‌دانید چرا، چون پذیرفته‌ام که من هم یک انسانم و به‌تبع انسان‌بودنم گاهی خطا می‌کنم، گاهی خسته می‌شوم و حتی گاهی از زندگی سیر می‌شوم اما هیچ‌کدام از این‌ها دلیل نمی‌شود که به خودم دروغ بگویم چون آن وقت توقعم از زندگی و از خودم آن‌قدر بالا می‌رود که سرخورده و افسرده و ناامید می‌شوم.»
z.gh
«برای این‌که ازدواج مثل طناب است آقا، اگر درست انتخابش کنی می‌توانی به آن اعتماد کنی و خودت را تا عرش بالا بکشی اما اگر اشتباه انتخاب کنی و طنابت پوسیده باشد به محض این‌که به آن تکیه کنی پاره می‌شود و چنان پرتت می‌کند پایین که تا مدت‌ها نفهمی کجایی و از کجا خورده‌ای! با این حساب نمی‌شود به هرکسی که از راه رسید اعتماد کرد، آدم‌ها را باید در مسیر زندگی محک زد.»
z.gh
زندگی رسم خوشایندی است زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ پرشی دارد اندازه‌ی عشق زندگی چیزی نیست که لب طاقچه‌ی عادت از یاد من و تو برود زندگی یعنی من… زندگی یعنی تو… زندگی یعنی ما… زندگی یعنی عشق!
z.gh
«دل آدم‌ها از سنگ نیست از شیشه است بنابراین وقتی بشکند دیگر شکسته است.
naqme

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

حجم

۲۵۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۱۹ صفحه

قیمت:
۸۵,۹۰۰
۲۵,۷۷۰
۷۰%
تومان