دانلود و خرید کتاب رژیسور سعید تشکری
تصویر جلد کتاب رژیسور

کتاب رژیسور

نویسنده:سعید تشکری
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب رژیسور

«رژیسور» سعید تشکری نخستین جلد از تریلوژی داستانی او درباره روشنفکران مشهد طی صد سال اخیر است که چند سال پس از انتشار مجلد دوم و سوم این سه‌گانه با عنوان «پاریس پاریس» و «مفتون و فیروزه» به بازار آمده است. داستان این کتاب مضمونی عاشقانه دارد و در کنار روایتی عاطفی از رابطه یک مترجم زبان فارسی دانشگاه سن پترزبورگ به نام نینا با افسری روسی، ماجرای به توپ بستن حرم رضوی به دست ارتش روسیه تزاری را نیز روایت می کند: «گُلشا بلندبالا نبود. اما کوتاه هم نبود. تمام صورتش در همان نگاه اول نشان می‌داد از تیرهٔ روس‌ها نیست. ایرانیان را خوب می‌شناخت. موهای مشکی. چشم‌های درشت و عسلی. اما به دو زبان فارسی و روسی خوب حرف می‌زد؛ نه به اَدا، دقیق و به‌جا. نماز هم می‌خواند. خوب نگاهش کرده بود. روسی‌خان نخواسته بود مثل برادر دیگرش از راه باکو به ایران برود. مقصد برادرش تهران و گراند هتل بود.» آنهایی که به تاریخ علاقه دارند این رمان را بخوانند! البته آنهایی هم که به تاریخ علاقه‌ای ندارند، باید این رمان را بخوانند چون سعید تشکری، نویسنده خوب و باسابقه کشورمان تاریخ را جوری غافلگیرانه روایت می‌کند که نفس در سینه حبس می‌شود. بیان تشکری و نگاه شاعرانه او به تاریخ هر خواننده‌ای را دعوت می‌کند، بار دیگر پای حکایتش بنشیند.
daily100
۱۴۰۰/۰۶/۲۱

بسیار هنرمندانه یکی از اتفاقات تاریخی مشهد را شرح داده که برای بنده به عنوان یک مشهدی، واقعا تاثیرگذار و جذاب بود.

می‌نواخت و زمزمه می‌کرد و می‌خواند. - آراز... آرازجان... آراز. سلطان آراز... قان آراز... . نام سردار آرازخان را پشت هم تکرار می‌کرد؛ سلطانی که در جنگ با روس‌ها جان داد تا روستای فیروزه به غرامت گرفته نشود. بعد از او زن و خواهرش هم جان دادند. مثل خیلی از فیروزه‌ای‌های دیگر که جنگیدند و کشته شدند. مثل روستای فیروزه که کشته شد.
کامکار
دوست داشتن مراقبت هم می‌خواهد.
رعنا
دروغ گفته‌اند که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. ماهی را هر وقت از آب بگیری، دارد می‌میرد. حالا قصهٔ ماست.
رعنا
ردکو داد زد: - حواست کجاست نینا؟ با من مسابقه می‌دهی؟ - بله ردکو. می‌توانید با اسبتان از من جلو بزنید؟ ردکو خندید و گفت: - با هم برویم نینا، با هم. من هر چقدر لازم باشد اسب سَقَط می‌کنم تا به تو برسم! دل نینا لرزید.
کامکار
شما ملت شفاهی هستید. داستان، شعر، نثر، غزل و رباعی و مثنوی زیاد دارید. اما تصور و تصویر ندارید. ملتی که زیاد حرف می‌زند، دیر تصمیم می‌گیرد. خیال می‌کند می‌داند. ما فکر کردیم در جنگ با مشروطه‌خواهان، چگونه باید در ایران بمانیم. راهش فقط این است: شما باید پادشاهی داشته باشید که ایران مملکت دوم او باشد و روسیه سرزمین اول او. پس پادشاه شما را تربیت کردیم.
کامکار
جوان بودن اسداله جهانگیر، این خیالِ خوش را در ذهن شاه و لیاخوف زنده ساخته بود. اما وقتی او را در برابر جوخه اعدام قرار دادند، خندید. فقط خندید و گفت: - چه شب‌ها تا صبح نخوابیدم تا روزنامهٔ صوراسرافیل در وقت مقرر به دست مردم برسد و چه روزها که برای مشروطه و مشروطه‌خواهی کنار بقیهٔ مردان و زنان نجنگیدم. حالا وقت خوب خوابیدن است. خوب مرا بخوابانید. طوری که بیدار نشوم. که اگر بیدار شوم، باز در صوراسرافیل خواهم نوشت که چگونه پس از ما مردان و زنانی عاشق‌تر از ما، همین بهارستانی را که شما ویرانش کردید به باغشاهی جهنمی برای ستمکاران تبدیل خواهند کرد. گلوله‌ها شلیک شد و اسداله جهانگیر کنار بقیهٔ کشته‌شدگان خوابید. بهارستان ویران شد و باغشاه پیروز. آن‌ها که مردِ جنگیدن بودند، کشته شدند. و آنان که اهل حرف زدن بودند به سفارت انگلیس گریختند تا منصب و پست بگیرند و از نام مشروطه‌خواهی برای خود، کرسی و جامهٔ صدارت فراهم کنند.
کامکار
دروغ گفته‌اند که ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. ماهی را هر وقت از آب بگیری، دارد می‌میرد. حالا قصهٔ ماست.
کامکار
یادت باشد این خانه، این بُقعه مرتعِ سبز آهوانه دارد. تو هم آهو باش. بعد همه جا را نگاه کن. هجده گلولهٔ توپ بر این گنبد فرود آمد تا خانه‌اش سرپا نباشد. اما هست. تا ابد هست. از تو می‌پرسم چرا این بنا می‌ماند و سلاطین زورمند تاریخ نمی‌مانند؟
زینب هاشم‌زاده

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۷۰۴ صفحه

قیمت:
۱۴۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۵۰%
تومان