دانلود و خرید کتاب تکفیری مهدی دریاب
تصویر جلد کتاب تکفیری

کتاب تکفیری

نویسنده:مهدی دریاب
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۵۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب تکفیری

«تکفیری» نوشته مهدی دُریاب(-۱۳۵۶)، نویسنده معاصر ایرانی است. این رمان بر اساس زندگی دکتر علی اکبر پیرویان است که در سال ۱۳۵۹ و در زمان اشغال افغانستان توسط نیروهای شوروی، به همراه شماری از دیگر دانشجویان دانشکده علوم پزشکی تهران به این کشور سفر کردند تا به مجاهدین افغانی کمک کنند.

در بریده‌ای از کتاب می‌خوانیم:

«_ من از طرف «دولت اسلامی» برایتان پیغامی آورده‌ام.

_ داعش؟!

_ یکی از فرماندهان ما به عیادت شما می‌آید.

از وقتی این خبر را آوردند، فضای بیمارستان «الرشید» امنیتی شد. تعدادی شُرطه در نقاط مختلف حیاط مستقر شدند. چند غریبه با لباس شخصی در راهروها پرسه می‌زدند و به اتاق‌ها سرک می‌کشیدند. منصور بوی خطر را احساس کرده بود. ساعت شش عصر، یک کاروان وارد بیمارستان شد: پنج تویوتای شاسی‌بلند شیشه‌دودی‌، همگی ضد گلوله.

منصور از پنجرۀ اتاق آن‌ها را زیر نظر داشت. حدود پانزده نفر پیاده شدند، که بیشترشان مسلح بودند. چیزی مثل باد از ذهن منصور گذشت:

«انگار آن یکی را قبلا دیده‌ام.»

دقایقی بعد، مردی سیاه‌پوش در چارچوب در ظاهر شد. ورزیده و هیکلی بود. به محض اینکه نگاه‌ها به هم افتاد، منصور او را شناخت:

_ عبدالقادر اُردنی؟!

_ مرحبا مجاهد! نبینم روی تخت بیمارستان باشید!

عبدالقادر این را گفت و به طرف منصور رفت. همدیگر را در آغوش گرفتند و مصافحه کردند. عبدالقادر به رسم ادب، شانۀ راست منصور را بوسید. منصور احساس کرد که مرد عرب، پرموتر از روزهای جوانی‌اش شده است. با تعجب پرسید: چطور یاد ما کردی؟! شنیده‌ام کارت گرفته‌ای و برای خودت والی شده‌ای؟

عبدالقادر نیم‌نگاهی به در ورودی اتاق انداخت و از مستقر شدن محافظانش مطمئن شد. با خوشرویی پاسخ داد: همان طور که می‌دانید، «دولت اسلامی» قدرشناسی از کسانی که در جهاد سابقه‌دارترند را وظیفۀ خود می‌داند.»

سپیده
۱۳۹۷/۰۸/۱۲

بازم یکی از کتابایی ک دوست عزیزی معرفی کردن.مشکل موجودی کیف پولم حل بشه صد در صد می خرم کتابو

Zeinab
۱۳۹۸/۱۱/۱۴

داستان کتاب درباره یک مجاهد تکفیری افغانستانیه که برای درمان بیماری‌ش به ایران میاد و در ازای آن مأموریتی هم به او محول میشه. طی ماجراهایی پای او به مناطق جنگی ایران کشیده میشه. چیزهایی که اونجا می‌بینه و سؤالاتی

- بیشتر
زهرا
۱۳۹۸/۰۷/۱۶

داستان جالبی بود، ارزش یکبار خوندن را داره

Parisa
۱۳۹۸/۰۶/۱۲

عالی بود این کتاب... اگر ادامه دار باشه هم خیلی خوب میشه، درست جایی که انتظار داشتم ادامه بده تموم شد... یه نکته اینکه: اون قسمت های که از گذشته نقل میکرد می‌تونست با قالب بهتری باشه، که خواننده خیلی از

- بیشتر
Mhs1993
۱۳۹۶/۰۶/۰۴

واقعا خیلی خوبه که خیلی از کتابایی که لازم دارم رو وقتی سرچ می کنم نه تو کتابراه میبینم نه تو فیدیبو.. ولی تو کتابخونه شما هست

سما
۱۳۹۸/۰۹/۱۷

داستان خوبی بود یهویی تمومش کرده ولی خوب بود

Laya Sadegh
۱۳۹۸/۰۷/۱۶

بعضی کتاب ها ، شاید یهو بد جا تموم شن ، شاید ایرادات ریز و جزئی داشته باشن ... ولی همونی ان که باید باشن. دلنشین

ز.م
۱۳۹۵/۱۰/۱۷

عالی بود یکی از بهترین کتابهایی که خونده بودم هم قلم خوبی داشت هم داستانش عالی بود

M.Z.K
۱۳۹۹/۰۵/۱۹

داستان مردی که در جنگ های افقانستان بزرگ مشود و در عربستان درس دین میخواند که بیمار میشود و با پیشنهاد فرماندهی گروهی در ایران و درمان با هرینه های داعش وارد ایران میشود و برای ارتباط گرفتن با یک

- بیشتر
امیر
۱۳۹۸/۱۰/۱۷

اول داستان نیمه تمام ماند و معلوم نشد که بر سر باقیه افراد چه امد دو اینکه خیلی طولانی کرده بود و سه اینکه غلط املایی زیاد داشت چهار اینکه افراد در این کتاب زیاد بودند و کسی که میخواند

- بیشتر
«هر که می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند...» (سید مرتضی آوینی)
Zeinab
«جنگ ممکن است باشد یا نباشد، اما مبارزه تمامی ندارد. تحقق اسلام در جهان و برقراری عدالت، در گروِ مبارزۀ حق و باطل است. جهاد، حافظ بقای سایر اصول و فروع دین است.»
Zeinab
بالأخره وارد دود شدند. غلظت آلودگی هوا، انگیزه‌ای برای حرف زدن باقی نمی‌گذاشت.
Kosar
سعی داشت آرام باشد. با این وجود، پلک‌زدن‌های سریع و پی‌در‌پی نشان می‌داد که درونش غوغاست.
سپیده
تکانِ نشستن هواپیما، رشتۀ افکارش را پاره کرد.
سپیده
روی پله‌ها که قرار گرفتند، معنای دو درجۀ سانتی‌گراد را فهمیدند. سال‌ها زندگی در هوای گرم و شرجی ابوظبی، سوزِ سرما را از یادشان برده بود. خورشیدِ بعد از ظهر هم رمقی برای گرم کردن آن‌ها نداشت.
سپیده
گفت: اگر رئیس جمهور، نخست وزیر، بالاترین مقام قضایی کشور، چهار وزیر، بیست و هفت نمایندۀ مجلس و تعداد زیادی از دولت‌مردان یک حکومت کشته شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟
میلاد
فقط در طول سه ماه، همۀ این‌ها در این کشور ترور شدند، اما حکومت ایران تکان نخورد! شما می‌خواهید با چند ترور و انفجارِ کور، چنین حکومتی را به عقب‌نشینی وادارید؟
میلاد
اگر چه خانۀ بی‌خانمان‌ها بود، اما وطن بود. وطنی که دوستش داشت. سرزمین مادری.
آترین🍃
روی تابلو نوشته شده بود: «هر که می‌خواهد ما را بشناسد، داستان کربلا را بخواند...» (سید مرتضی آوینی)
منصورسعیدی

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

حجم

۱۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۷۶ صفحه

قیمت:
۳۵,۰۰۰
۱۰,۵۰۰
۷۰%
تومان