کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
معرفی کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان نوشتۀ بهار برادران است. انتشارات پر این کتاب را روانۀ بازار کرده است. این اثر، رمانی آرکائیک، کهن و تاریخی، با آمیزهای از تخیل نویسنده و مضمونی عاشقانه است.
درباره کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان، در اوایل قرن ۶ میلادی میگذرد و مکان داستان، سرزمین ارمنستان از قلمرو شاهان ساسانی است. این کتاب، در ادامۀ رمان پیشین بهار برادران، «مهرگان» نوشته شده است.
ماجرا از این قرار است که:
دایانا، نوۀ مرزبان ارمنستان، که از تیسفون به وطناش آمده است، از طریق ندیمهاش گیتی متوجه میشود که عمویش او را احضار کرده است. او که تنها بازماندۀ خاندان مرزبان قبلی ارمنستان است، باید با پسر عموی کوچکاش، هوان، ازدواج کند اما دایانا دل در گرو شاهزادۀ ایرانی، پوریا، دارد.
خواندن کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی ایران پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب سرگذشت آب و آتش؛ آبانگان
«از بالای دژ به شهر نگاه میکنم. نسیمی شروع به وزیدن میکند. چشمانم را میبندم و نفس عمیقی میکشم. وزش باد متوقف میشود. چشمانم را باز میکنم. دستانم را روی دیوار دژ میگذارم و آن را محکم میگیرم. بدنم را به جلو خم میکنم و به پایین نگاه میکنم. ارتفاع زیادی دارد. چند سرباز را پایین دژ میبینم. نگاهم را از آنها میگیرم و دوباره صاف میایستم. گیتی را صدا میزنم. به من نزدیکتر میشود و کنارم میایستد. دستش را در دست میفشارم و میگویم:
ـ به نظرت مردم ارمنستان چقدر با تیسفون فرق دارن؟
ـ مردم در استانهای مرزی زندگی متفاوتی دارن.
ـ از چه نظر؟
ـ از نظرهای مختلف. باید نوع زندگیشون رو بشناسید.
ـ اما فکر میکنم چیزی که مردم ارمنستان رو متمایز میکنه، فقط مکانشون نیست. مسئلهٔ مهمتری هم هست.
ـ چه مسئلهای؟
ـ ارمنیها دین دیگهای رو انتخاب کردن. پس باید مردم ویژهای باشن.
ـ ویژه هستن یا... بد؟
ـ چرا باید به این مردم لقب بد بودن بدیم؟
ـ اونها پیرو زرتشت نیستن. شنیدم حتی خدای یگانهای هم ندارن. اگر اینطور باشه باید مثل بتپرستها باهاشون برخورد بشه.
ـ نه. مسیحیها خیلی فرق میکنن. من بخشهایی از انجیل رو خوندم. با اوستا فرق داره اما اونقدر هم عجیب نیست.
ـ یعنی مثل ما اهورامزدا رو میپرستن؟
ـ بهش میگن پدر. ولی فکر میکنم همون اهورامزدای ما باشه.
ـ فکر میکنید؟
ـ یک بار با مهینبانو در این مورد صحبت کردیم. گفت مسیحیها چند مکتب شدن. نمیشه در مورد همه یک نظر داد. اما در کل مقایسهشون با بتپرستها اصلا درست نیست.
گیتی پاسخی نمیدهد. من هم ترجیح میدهم بیش از این ادامه ندهم. سرم را میگردانم. آنوش را میبینم. میگویم:
ـ بریم.
سرش را خم میکند. از کنارش عبور میکنم و به آرامی از پلهها پایین میروم. پایین دیوار میایستم. گیتی و آنوش در کنارم قرار میگیرند. آنوش میگوید:
ـ میتونم از شما خواهشی کنم؟
ـ چی شده؟
ـ ممکنه دیگه بالای دژ نرید؟
ـ چرا؟
ـ خطرناکه بانو. اگر بیفتید...
ـ من مراقبم.
ـ اینجا پر از سربازه. جای مناسبی برای شما نیست.
ـ مهینبانو چیزی بهت گفته؟
ـ نه. اعتراضی نکردن.
ـ پس تو هم نگران نباش. حواسم هست. ـ مکث میکنم. ـ خب حالا بگو آشپزخانه کجاست؟
ـ آشپزخانه؟
ـ بله. همونجایی که غذای افراد دژ رو آماده میکنن.
ـ کنار در جنوبیه.
ـ پس بریم.
ـ چرا میخواید به آشپزخانه برید بانو؟
ـ باید با آشپزی که غذام رو آماده میکنه، صحبت کنم.
ـ اگر پیامی دارید من میتونم برسونم.
ـ گفتم که. باید خودم ببینمش.»
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
حجم
۴۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۶۸ صفحه
نظرات کاربران
سلام به همگی! امیدوارم همون قدر که مهرگان رو دوست داشتید، آبانگان رو هم دوست داشته باشید. گرچه آبانگان فضای متفاوتی داره و به نوعی مکمل مهرگانه. و هر دو مقدمه ای هستن برای کتاب آخر: آذرگان. بی صبرانه منتظر
واقعا حیفه همچین قلم زیبایی ناشناخته بمونه امیدوارم هرچه زودتر در تمام دنیا شناخته بشید گرچه فکر میکنم زیباترین کتاب ایرانیه که خوندم ولی مطمئنم هرروز توانایی و زیبایی قلمتون به لطف خدا بیشتر میشه و اثرهای زیبای دیگه ای هم به
اگر در نسخه ی جدید طاقچه ، در کنار بخش نظرات ، یک قسمت هم واسه "بررسی کتاب" در نظر گرفته بشه عالی میشه ، اینطوری کسانی که کتاب رو خوندن راحت و بدون استرس لو دادن داستان، اون رو
این کتاب به من یاد داد: باید اونجایی که دقیقا صبر کردن غیر ممکن میشه صبر کرد تا میوه ش رو چید. قوی بودن این نیست که از پس زندگی بر بیای قوی بودن یعنی از پس خودت بربیای. باید مشورت کرد ،
سرگذشت آب و آتش ! بی نظیر !
قابل توجه دوستداران کتاب "آب و آتش" : آبانگان هم اومد. پس بشتابید 😉
عالی بود بعضی جاها با دایانا وپوریا گریه کردم به خاطر کشورشون روی دلشون پا گذاشتن چقدر خوب مینویسی خانم برادران ممنونم
ایول آبانگان اومد واقعا دست به قلم خوبی دارید خانم برادران
ساعت۵ صبح شده و من با چشمانی پر اشک این جلد از کتابو هم تموم کردم فقط در یک کلمه میتونم بگم بی نهایت زیبا بود از نویسنده هم خعلی ممنونم منو به داستانهای تاریخی علاقمند کردن
سلام خدمت همه من دو جلد اول و دوم مطالعه کردم و به جرئت میتونم بگم این کتاب برای جذب مخاطب و خواننده داره از احساسات پوچی که القاء میکنه سو استفاده میکنه، سیر روایی داستان فوق العاده قابل پیش بینی