دانلود و خرید کتاب قصه‌های کنتربری جفری چاسر ترجمه محمداسماعیل فلزی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب قصه‌های کنتربری اثر جفری چاسر

کتاب قصه‌های کنتربری

نویسنده:جفری چاسر
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب قصه‌های کنتربری

جفری چاسر،شاعر، نویسنده و فیلسوف انگلیسی، قصه‌های کنتربری را احتمالاً در اواخر دهه هشتاد قرن چهاردهم و اوایل دهه نود همان قرن تألیف کرد.

درباره قصه‌های کنتربری

قصه‌های کنتربری شرح سفری زیارتی است از لندن به سوی بقعهٔ سنت توماس، که طی آن زائران به منظور «کوتاه کردن رنج سفر» برای هم داستان تعریف می‌کنند. در سراسر کتاب مردی به نام هری بیلی حضور دارد که راهنما و مدیر گروه زائران و داور قصه‌هاست. او بدون اینکه از این همه مسئولیت واهمه‌ای به خود راه دهد جریان قصه‌گویی را هدایت می‌کند و جمع زائران را به شیوهٔ استادانه رهبری می‌کند.

کتاب حاضر از روی برگردان قصه‌های کنتربری به نثر لومیانسکی و مقابله آن با ترجمه‌های مدرن اثر چاسر به شعر که مشخصات آن‌ها در فهرست مراجع کتاب آمده، ترجمه شده است.

جفری چاسر تنها نزدیک به یک پنجم قصه‌های کنتربری را تکمیل کرد. کاری را هم که انجام داد در وضعیتی مملو از آشفتگی به حال خود رها کرد، اما با وجود این مشکلات، کتاب حتی امروز هم سرشار از حیات و تحرک است و در ردیف شاهکارهای ادبیات جهان قرار دارد و چاسر در کنار بزرگانی همچون شکسپیر و دانته و میلتون، از اساتید ادبیات انگلیسی محسوب می‌شود. شخصیت‌های داستان‌ها بسیار جالب‌ و هرکدام نماینده قشری از جامعه انگلستان‌هستند و محتوای قصه‌ها هم بسیار آموزنده و سرگرم کننده‌اند.

وقتی به انگیزه‌ها و اعمال آدم‌هایی که در قصه‌های کنتربری حضور دارند فکر کنیم بی‌تردید به نکات و بینش‌های نوینی درباره زندگی دنیای امروز خود دست می‌یابیم.

خواندن قصه‌های کنتربری را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به خواندن داستان‌ها و قصه‌های کوتاه عامیانه با خواندن این اثر سرگرم‌کننده می‌توانند ضمن لذت بردن از داستان‌ها با گوشه‌ای از فرهنگ مردم انگلستان در قرن چهاردهم و اوایل قرن پانزدهم میلادی آشنا شوند.

درباره جفری چاسر

جفری چاسر در عصر پرآشوب دوره حکمرانی ادوارد سوم در حدود سال‌های ۱۳۴۰-۱۳۴۵ به دنیا آمد. در سال ۱۳۴۹ طاعون یا مرگ سیاه از گرد راه رسید و همه‌گیر شد، طوری که جمعیت انگلستان به ثلث آن کاهش یافت. از طرفی زمانه چاسر سرشار از فرقه‌گرایی و نفاق مذهبی بود.

در واقع جامعه انگلستان در دوره گذار به سر می‌برد: از طرفی آیین شهسواری و شوالیه‌گری در اوج بود و از طرفی نظام ارباب رعیتی در حال فروپاشی بود. پدر جفری چاسر، جان ــ و پدربزرگ‌اش رابرت ــ تاجر شراب بودند و با دربار نیز روابطی داشتند. چاسر تحصیل ابتدایی خود را در مدرسه سن پل گذراند و سپس پادیوی خانه یک کنتس شد.

چاسر در سال ۱۳۵۹ به عنوان سربازی جوان با سپاه ادوارد سوم که طی جنگ‌های صد ساله به فرانسه حمله می‌کرد همراه شد و در رمس اسیر شد. سال بعد با پرداخت غرامتی معادل تقریبا ۶۰۰۰ پوند امروز (۱۶ پوند آن زمان) آزادش کردند. به درستی معلوم نیست چاسر از چه هنگام سرودن شعر را آغاز کرد. اما زمان تقریبی آن احتمالاً موقع بازگشت از فرانسه است که به ترجمه اشعار داستان گل سرخ (اشعار قرن سیزدهم فرانسه) سروده گیوم دو لوریس که بعدها ژان دومون تکمیل‌اش کرد پرداخت. در همین ایام به خدمت دربار درآمد. در سال ۱۳۶۷ او جزء خادمان مخصوص شاه بود و در متون رسمی دربار از او با عنوان «چاکر مخصوص ما» یاد شده است.

ادوارد سوم در بسیاری از مأموریت‌های خارجی چاسر را همراه خود می‌برد. چاسر زبان‌های ایتالیایی، لاتین و فرانسه را می‌دانست و تا حدودی از علوم عصر خود نظیر نجوم، طب، فیزیک و کیمیاگری (که ظاهرا از آن خیری ندید) آگاه بود.

چاسر در قلمرو ادبیات کلاسیک شیفته آثار ویرژیل، اوید، سنکا و سیسرون است و در میان ادیبان هم روزگار خود با آثار دانته، بوکاچیو (خالق دِکامرون( ۷) و پترارک آشناست. بزرگ‌ترین منظومه چاسر به نام ترویلوس و کرسیدا ترجمهٔ فیلوستراتو اثر بوکاچیو است. او چندی هم به عنوان رئیس گمرک و پس از آن، دبیر مخصوص شاه کار کرد.

چاسر در سال‌های آخر عمرش خانه‌ای در باغ کلیسای وست مینستر اجاره کرد. در ۲۵ اکتبر ۱۴۰۰ همانجا درگذشت و او را در کلیسای وست مینستر در قسمتی که بعدها به قطعهٔ شاعران معروف شد به خاک سپردند، جایی که به گفته ویل دورانت، «وی اولین و بزرگ‌ترین از خیل شاعرانی است که در آنجا سنگینی گام‌های مرگ را بر سینه خود احساس می‌کنند.»

جملاتی از کتاب قصه‌های کنتربری

این تاجر خانهٔ مجللی داشت که جمع بسیاری به خاطر مهمان‌نوازی او و زیبایی زنش پیوسته در حال آمد و شد به آنجا بودند. در میان مهمانان همه نوع آدمی اعم از خوب یا بد دیده می‌شد. از جمله راهب خوش قیافه و جسوری بود که به گمانم حدود سی سالش می‌شد و آنجا را پاتوق خود کرده بود. این راهب جوان و جذاب از زمان اولین دیدار با تاجر به قدری با او دوست و صمیمی شد که در خانه‌اش با آزادی تمام رفتار می‌کرد و از آنجا که هر دو در یک شهر به دنیا آمده بودند راهب به همه می‌گفت که تاجر پسرخالهٔ اوست. تاجر هم انکار نمی‌کرد. برعکس همانطور که مرغابی از آب خوشش می‌آید او هم از شنیدن این حرف خوشش می‌آمد و ته دلش از این دوستی راضی بود.

نظرات کاربران

مسلم عباسپور
۱۳۹۹/۰۱/۱۸

من خیلی این کتاب رو دوست دارم. خاطره خوبی از خوندن بخش های نابی ازین کتاب دارم که نزد دوستی که استاد ادبیات انگلیسی بود آن را خواندم. بسیار تشکر از دوستان طاقچه. من طاقچه را خیلی خیلی دوست دارم

Anahid
۱۳۹۹/۰۶/۱۷

عالی نظر آدم را در مورد قرون وسطی تعدیل می کنه انگار چیزی که از قرون وسطی می دونیم شبیه داستانهاییه که شخصیت ها تعریف می کنن و اون چه که تعدیلش می کنه نظرات شخصیت هاست حین و بین تعریف داستانها. پ.ن.متأسفانه

- بیشتر
amin
۱۳۹۶/۱۱/۰۷

کتاب بسیار خوبی است...واقعا عالیه این کتاب....

محمدرضا
۱۴۰۰/۰۲/۰۳

بی شک یک اثر کلاسیک ارزشمند که قرنها خوانده و خوانده شده است، ارزش دوباره خواندن دارد.

هدیه
۱۳۹۵/۰۷/۰۸

باورم نمیشه این کتاب ترجمه شده،محشره

rain_88
۱۳۹۹/۱۱/۰۶

برگرفته از چندین داستان عامیانه ، اگر قصدتون قصه شنیدن و سرگرم شدنه بخونید . اما از قصه های عامیانه قدیمی لذت نمی برید مثل من نخونید

حلما
۱۳۹۵/۰۷/۱۵

بسیار زیبا از همه نظر

کاربر ۵۴۸۲۳۶۴
۱۴۰۱/۰۹/۰۶

خریدم اما میگه دریافت ناموفق

هستیا
۱۴۰۱/۰۹/۰۳

این کتاب توضیح نداره جزو شاهکارهای ادبیات انگلیسی هست که تمام دانشجوهای این رشته خیلی خوب میشناسن. و ترجمه‌ش عالیه واقعا ممنونم. البته چندتا اشکال داره ولی قابل چشم پوشیه

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۱۱)
آنگاه روح از تنش پرواز کرد و تا دورها رفت. چون من هنوز تا آنجا نرفته‌ام نمی‌توانم بگویم تا کجا رفت.
Anahid
«آه ای مردم دمدمی مزاج و بی‌وفا که همواره بی‌تمیز و نااستوارید و مثل باد، سرگردان دور خودتان می‌چرید! از شایعات تازه و هرزه‌درایی دربارهٔ مسائلی که یک پول سیاه هم نمی‌ارزد لذت می‌برید ومثل طاووس رنگ عوض می‌کنید و داوری‌هایتان نادرست است و به عهد و پیمان‌تان امیدی نیست. چه نادان است کسی که به شما اعتماد کند.»
saeed_vadi
علما دربارهٔ صبر به ویژه اگر نزد مردان دیده شود زیاد گفته‌اند. هر چند آنان به صبر و ثبات زنان چندان بهایی نمی‌دهند اما به گمان من حتی یک مرد را نمی‌توان یافت که صبر و وفاداری‌اش به اندازهٔ نصف زنان باشد، مگر به تازگی چنین مردی ظهور کرده باشد.
saeed_vadi
بدیهی است آدمی که در بهار جوانی ضمن برخورداری از نام نیک می‌میرد، چون مایهٔ شرم و تأسف دوستان خود نشده است، مقام والایی دارد. پس دوستانش باید خوشحال باشند از این که در شرایطی او را از دست می‌دهند که نامش به ننگ آلوده نشده و اعمال نیکش در یادها باقی است. بهتر آن است که آدم وقتی بمیرد که نام نیکی از او یادگار بماند.
rain_88
«افسوس، نمی‌دانم چرا مردم از قسمت بخت و تقدیر الهی این همه گله می‌کنند حال آنکه از نعمت‌های بسیار بهره‌مندند. یکی سودای پول در سر دارد اما کسب پول مایهٔ قتل او می‌شود یا مصیبت بزرگ دیگری عایدش می‌کند. دیگری آرزو می‌کند از زندان خلاص شود اما به محض آزادی به دست یکی از اهل خانهٔ خود کشته می‌شود. رازهای نهفته بسیاری در این زمینه هست. ما واقعا نمی‌دانیم از خدا چه بخواهیم. گویی مست هستیم. آدم مست می‌داند که خانه‌ای دارد اما راه‌اش را گم کرده است و هر جاده‌ای پیش پایش لغزان است. رفتار ما نیز در جهان اینگونه است. سرسختانه برای رسیدن به سعادت می‌کوشیم لیکن به راه غلط می‌رویم.
rain_88
به قول یکی از استادان آکسفورد «هیچ یک از شاعران انگلیسی به اندازه او با خوانندگان خود محترمانه و مؤدبانه روبرو نشده‌اند.»
Anahid
آدم پیر باید زن جوان و زیبا بگیرد تا از طریق او صاحب فرزند و وارث شود و زندگی‌اش را غرق در شادی و صفا بگذراند و کاری کند مردان مجردی که در عشق ــ این هوا و هوس کودکانه ــ کامیاب نبوده‌اند، به حالش حسرت بخورند. جا دارد که مردان بی‌بند و بار گرفتار درد و رنج شوند، چرا که خانه بر آب می‌سازند و عشق‌هایشان از سر رنگ است و عاقبتی جز ننگ ندارد. این‌ها دلشان خوش است که مثل پرندگان یا بهائم آزاد زندگی می‌کنند، اما تنها مردی که به یوغ ازدواج گردن بگذارد می‌تواند زندگی سعادتمندانه و منظمی را دنبال کند و به برکت و شادی دست یابد. چون کیست که مانند همسر مطیع و گوش به فرمان باشد؟ چه کسی آنقدر وفادار است که در بیماری و سلامت همواره به فکر مراقبت از زوج خود باشد و در فراز و نشیب زندگی او را تنها نگذارد و از محبت کردن و خدمتگزاری به شوهرش تا دم مرگ خسته نشود؟
saeed_vadi
قاضی ستمگری بود که در دوران کارش، یک روز دو شهسوار با هم از خانه بیرون رفتند و چنانکه اقتضای سرنوشت بود یکی‌شان به خانه برگشت و دیگری نیامد. شهسواری را که به خانه برگشته بود نزد قاضی بردند و او گفت: "حتما تو رفیقت را کشته‌ای، پس به مرگ محکومت می‌کنم!» سپس شهسوار دیگری را صدا زد و دستور داد: «او را با خود ببر و بکش.» اما وقتی این دو به سوی قتلگاه می‌رفتند ناگهان شهسواری را که فکر می‌کردند مرده است دیدند. لذا دوباره نزد قاضی برگشتند و شهسواری که از جانب قاضی مأمور اجرای حکم اعدام بود گفت: «جناب قاضی، این مرد رفیقش را نکشته است. می‌بینید که او صحیح و سالم اینجاست.» قاضی گفت: «با تأیید الهی دستور می‌دهم هر سهٔ شما را بکشند!» سپس رو به شهسوار اول کرد و گفت: «چون تو را قبلاً به مرگ محکوم کردم باید بمیری. اما تو که شهسوار دومی باید کشته شوی چون باعث مرگ دوستت شده‌ای.» سپس به شهسوار سوم گفت: «تو هم چون از فرمانم سرپیچی کردی به مرگ محکوم می‌شوی.» به این ترتیب قاضی دستور داد هر سه نفر را بکشند.
saeed_vadi
از اینجا تا قفقاز اگر مشعلی را داخل اتاقی تاریک بگذارید و در آن اتاق را ببندید و بروید، مشعل چنان می‌درخشد که بیست هزار نفر می‌توانند نورش را ببینند. ماهیت و طبع مشعل این است که می‌سوزد تا خاموش شود. از این مثال به راحتی می‌توان دریافت که نجابت با ثروت رابطهٔ مستقیم ندارد
saeed_vadi
«آه‌ای خدایان بیرحمی که با قدرت جاوید خود بر این جهان حکم می‌رانید و قانون‌ها و فرمان‌های خود را بر سنگ می‌نویسید، آیا به نظر شما بین آدم با گوسفندی که در آغل زندگی می‌کند فرقی هست؟ چون آدم‌ها نیز مثل جانوران در این دنیا اسیرند و سلاخی می‌شوند و بلا و بدبختی بر سرشان می‌بارد. حال آنکه بیشتر اوقات هیچ تقصیری هم ندارند.»
rain_88

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱۹ صفحه

حجم

۴۲۸٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۹

تعداد صفحه‌ها

۴۱۹ صفحه

قیمت:
۹۴,۰۰۰
تومان