با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب بزرگ مرد کوچک؛ خاطرات ﺷﻔﺎﻫﯽ ﻗﻨﺒﺮعلی ﺑﻬﺎﺭستانی
۴٫۸
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب بزرگ مرد کوچک؛ خاطرات ﺷﻔﺎﻫﯽ ﻗﻨﺒﺮعلی ﺑﻬﺎﺭستانی
«بزرگ مرد کوچک » خاطرات شفاهی قنبرعلی بهارستانی است که مصاحبه و تدوین آن را حسین نیری انجام دادهاست. قنبرعلی بهارستانی در روزهای اول جنگ، درحالیکه نوجوانی یازدهساله بود، همراه پدرش به اسارت نیروهای عراقی درآمد. پس از مدتی برادر بزرگش، غلامعلی، هم به آنها پیوست. قنبر و پدرش در سال ۱۳۶۲ از اسارت رهایی یافتند، درحالیکه دو برادر دیگرش به شهادت رسیده بودند.
حسین نیری که از طریق ستاد آزادگان استان تهران، در روزهای آغازین سال ۱۳۸۱ قنبرعلی را یافته بود، قرار مصاحبه و تدوین خاطراتش را با او گذاشت و در شانزدهم فروردین همانسال برای اولین بار به ملاقاتش رفت:
در جنگهای دوستانهام با بچههای محل، همیشه پیروز میشدم ولی اینجا شکست خورده بودم و باید دستهایم را بالا میبردم. از پشت نیسان بیرون آمدم. برایم خندهدار بود چون همه بزرگ بودند و فقط من بین آنها کوچک بودم و دستهایم را بالا گرفته بودم.
وسط جاده ما را نشاندند. همه زخمی بودند. آنکه با ما آمده بود تیری به سرش خورده بود اما از اقبال بلندش، تیر کمان کرده بود؛ هرچند خونریزی سرش زیاد بود. آفتاب بالا آمده و هوا گرم شده بود. ساعت حدود ۹ و ۱۰ صبح بود. تنها کسانی که سالم بودند، من و پدرم بودیم که در صندوقعقب نشسته بودیم. آن پسر هم از ناحیه ماهیچه پا مجروح شده بود؛ ولی خونریزی شدیدی نداشت. بعداً که با باند پایش را بستند خونریزیاش قطع شد. رفتم پیش او و دیدم دارد میلرزد. بندۀ خدا نتوانست جلو خودش را بگیرد و چند بار باد معده از او رها شد. زدم زیر خنده. پدرم محکم با آرنجش به من زد و گفت: «زهرمار! چرا میخندی، ساکت باش.»
من علیرضا متولد اُپاتان![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
پروین کاشانیزاده
زندان الرشید؛ خاطرات رئیس ستاد سپاه ششم نیروی زمینی سپاه سردار علی اصغر گرجی زادهمحمدمهدی بهداروند
زقاق پنجاه و ششهانی خرمشاهی
دسته یک؛ بازروایی خاطرات شب عملیاتاصغر کاظمی
جنایتهای ما در خرمشهر؛ خاطرات افسران عراقی از خرمشهرمحمدنبی ابراهیمی
در هیاهوی سکوتجواد کلاته عربی
اسیر کوچکغلامرضا رضازاده
سنگریزههایی که شمارش نشدند (خاطرات سرتیپ قیس صبیح الزیدی)فاطیما فاطری
او سلیمان بودمحمد شقاقی
من هم بودمامیر کرامتنیا
یکی از این روزها به بلوغ رسیدممحمود نجیمی
زندان موصلعلیاصغر رباطجزی
هفت روز آخرمحمدرضا بایرامی
رؤیای آمریکایی؛ بازخوانی پروندهی جنگ نیابتی ایالات متحده علیه ایرانگلعلی بابایی
راز دوران پرالتهاب؛ خاطرات سروان عراقی ثامر حمود الخالصیثامر حمود الخالصی
تاکسی سرویسی برای فاو؛ خاطرات خودنوشت محمد بلوریمحمد بلوری
و ناگهان بارانسیدیوسف رضوی
حاج عمران؛ خاطرات اولین فرمانده لشکر ۲۵ کربلا سردار حاج عبدالعلی عمرانیسیدولی هاشمی
خاکریزهای دورهگرد: خاطرات علی لطفیساسان ناطق
حجم
۱۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
حجم
۱۳۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۱۵۶ صفحه
قیمت:
۴۶,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
کتاب خوبی بود .خاطرات جالبی هم توش بود از خانواده پرجمعیتی میگه که دوتا شهید می دهند و یک آزاده و خودشون و پدرشون مدتی اسیر بودند. و کتاب کم حجمی .و واقعا بزرگ مرد کوچک هستند ایشون چه تجربه
کتاب خوبی بود