دانلود و خرید کتاب من هم بودم امیر کرامت‌نیا
تصویر جلد کتاب من هم بودم

کتاب من هم بودم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من هم بودم

کتاب من هم بودم نوشتۀ امیر کرامت‌نیا است. این کتاب را انتشارات اهورا قلم منتشر کرده است.

درباره کتاب من هم بودم

می‌گویند در برخی از کشورهای اروپایی هنوز هم هرسال برای کهنه سربازان جنگ جهانی مراسمی بر پا می‌شود، از آنها تقدیر و تشکر به عمل می‌آید و امتیازات اجتماعی اعطا می‌شود. هنوز زمان زیادی از حماسۀ دفاع مقدس میهن اسلامی ما نگذشته است که در گوشه‌وکنار تحلیل‌هایی را می‌شنویم. بعضی‌ها فارغ از درک موقعیت آن زمان، فداکاری‌ها و جانبازی‌های انسان‌های مخلص را کم‌رنگ جلوه می‌دهند. این کتاب ادای دین است به یاران و هم‌رزمان شهیدمان که بدون هیچ ادعا و چشمداشتی، رنج‌ها و سختی‌های دفاع مقدس را به جان خریدند و با رضایت خاطر به‌سوی میدان‌های رزم شتافتند. آنان که جنگ را نه برای ماجراجویی و خونریزی و انتقام بلکه برای ادای تکلیف الهی انتخاب کردند و آن را پله‌ای برای رسیدن به کمالات انسانی و معنویات الهی می‌دانستند و پیروزی واقعی را در جهاد اکبر و رضای خدا جستجو می‌کردند.

این کتاب تقدیمی است به‌تمامی کسانی که با هر عقیده و آرمانی به شجاعت و جوانمردی و خصلت‌های پاک انسانی و اسلامی احترام می‌گذارند و قدردان فداکاری انسان‌های پاک برای رسیدن به حق و حقیقت هستند. در این کتاب سعی شده است که از شعار و تحلیل پرهیز و بر حقیقت و صداقت ماجرا تکیه شود.

خواندن کتاب من هم بودم را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟

علاقه‌مندان به دفاع مقدس می‌توانند از مخاطبان این کتاب باشند.

بخش‌هایی از کتاب من هم بودم

چند ماه گذشت و گرمای تابستان جای خود را به سرمای زمستان داده بود. حالا کمبود نفت نیز بر قطع شدن گاه‌وبی‌گاه آب و برق اضافه شده بود. ساعت‌ها انتظار در صف‌های طولانی و جلو بردن وجب‌به‌وجب پیت‌های حلبی و پلاستیکی در سرما و گاه زیر باران کلافه‌کننده بود. روزی بعد از گذراندن هفت‌خوان موفق به گرفتن دو بشکه نفت شده بودم با زحمت زیاد و خستگی درحالی‌که تمام بدنم بوی نفت گرفته بود؛ به‌طرف منزل می‌رفتم. در راه محمود را دیدم، من و محمود با هم دوست و هم محل بودیم. او گفت: از فردا دوره آموزش نظامی شروع می‌شود، صبح زود دنبالت می‌آیم. ما هر دو در بسیج مستضعفین ثبت‌نام کرده بودیم و تمام مراحل پذیرش را گذرانده و منتظر شروع آموزش بودیم.

محمود تنها پسر خانواده بود، نمی‌دانم چطور اجازه پدرش را برای عضویت در بسیج گرفته بود. خیلی از خانواده‌ها مانع عضویت فرزندانشان در بسیج می‌شدند و این کار را مساوی قراردادن فرزندانشان جلو تیر و ترکش می‌دانستند. وقتی به منزل رسیدم بعد از نفت‌گیری باک آب‌گرم‌کن و روشن‌کردن آن؛ تا گرم‌شدن آب با مادرم درباره رفتن به دوره صحبت کردم. مادرم با نگرانی می‌خواست بداند با کی و کجا می‌روم و اینکه کار خطرناکی انجام ندهم وقتی که بابت نگرانیش خیالش را راحت کردم؛ گفت: دا دلت ده. از فردای آن روز صبح زود به مسجد محمدی و مسجد حسینی می‌رفتیم و با اشتیاق کلاس‌های آموزش نظامی و عقیدتی را دنبال می‌کردیم، خیلی دوست داشتیم لباس نظامی بپوشیم ولی گیر نمی‌آمد. شنیدیم که در مسجد صنیعی یک نفر هست که پول می‌گیرد و از تهران لباس نظامی می‌آورد، دوتایی به مسجد صنیعی رفتیم، دیدیم عده‌ای دیگر هم برای لباس آمده‌اند. پوشیدن لباس خاکی نظامی نوعی ارزش و اعتبار شده بود و نشان مجاهدت در راه خدا و مبارزه برای دفاع از عقیده و آرمان و آمادگی برای جانبازی بود. در مسجد صنیعی کسی برای جوابگویی نبود. چیزی دستگیرمان نشد و دست خالی و پکر برگشتیم.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۳۴۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

حجم

۳۴۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۳۸ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان