با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب گوهر
۵٫۰
(۴)
خواندن نظراتمعرفی کتاب گوهر
مهدی جعفرینسب اشکذری، رزمنده دفاع مقدس است.
«گوهر» در ژانر خاطره قرار میگیرد و راوی، خاطره گوییاش را از جایی شروع میکند که مادرش- یعنی «گوهر»- متولد میشود.
فصل اول از تولد گوهر آغاز میشود و تا آغاز انقلاب اسلامی ادامه مییابد.
فصل دوم، با زمزمههای انقلاب اسلامی شروع میشود که بیتردید اشکذر و مردمش هم در به ثمر رسیدن آن نقش ایفا میکنند. پایانبخش این فصل، آنجایی است که راوی به مشهد رفته و در راه برگشت از رادیوی اتوبوس میشنود که عراق به ایران حمله کرده است.
فصل سوم به ایام دفاع مقدس اختصاص دارد. حالا از این خانواده 12 نفری، چهار پسر به جبهه میروند: محمدحسین، جواد، حسن و عباس.
هر چهار پسر در عملیات رمضان شرکت میکنند و بعد هم راوی به جنگ میرود.
عباس مجروح و حسن اسیر میشود. در نهایت عباس به شهادت میرسد و حتی پیکر مطهرش باز نمیگردد. محمدحسین، شهید بعدی است.
در همه این اتفاقات، گوهر چون شیر زنی ایستاده است و خم به ابرو نمیآورد.
به هر تقدیر با فوت گوهر فضای کتاب غمگین میشود اما درست در پایان کتاب، یعنی همزمان با بازگشت حسن از اسارت و پیکر عباسِ شهید، موضوع شوقانگیز میشود.
و در این کتاب، خاطرات خود را گردآورده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«دشمن بعد از عملیات فتحالمبین طرحهای خاصی اجرا کرده بود. سنگرهایی مثلثی داشت که از هر طرفش آتش میریخت. صبح بود و داشتیم میرفتیم جلو؛ جایی که کانال پرورش ماهی بود. یکی از رزمندهها رفته بود جلو و نمیتوانست برگردد. داشتم با اشاره به او میگفتم از کولهپشتیاش استفاده کند که در آب غرق نشود. فاصلهمان زیاد بود و متوجه نمیشد. من داشتم با اشاره به او میفهماندم چه کار کند که یک گلوله که فکر کنم کاتیوشا بود، آمد و درست خورد به پشت پایش و او یکدفعه ناپدید شد. داشتم با او صحبت میکردم که در یک لحظه محو شد. حتی خاکسترش هم نماند؛ نه خودش، نه کولهپشتی، نه سلاح و نه کلاه آهنیاش.
ما رفته بودیم جلو و خیلی خسته و تشنه بودیم. قمقمهها آب نداشت. یک تانکر بود که در دید دشمن بود. مثل آبکش شده بود و از سوراخهایش آب بیرون میریخت. پای تانکر حدود پانزده نفر شهید شده بودند».
او سلیمان بود
محمد شقاقی
جهنم تکریت؛ خاطرات سرگرد آزاده مجتبی جعفریمجتبی جعفری
بلدچی؛ جلد اولاسماعیل سپهوند
تشنگان قلههای برفگیر؛ خاطرات بخشعلی ثابتیساسان ناطق
اسارت به روایت رستم خرمدینافضل قائمیکاشانی
اردیبهشتی دیگر؛ خاطرات فرار عبدالمجید خزائی از زندان سلیمانیه عراقمهناز فتاحی
چه کسی قشقرهها را میکشد؟حجت شاهمحمدی
راز ماندنحسین طحان
بلدچی؛ جلد دوماسماعیل سپهوند
مهمان صخرهها: خاطرات سرهنگ خلبان محمد غلامحسینیراحله صبوری
نخل ها تو را می خوانندزهرا حیدری
رد پای برهنهحمید حسام
آسمان مال من بود؛ خاطرات سرهنگ خلبان صمدعلی بالازادهساسان ناطق
شهر زنان بیوهحیفا زنگنه
یکی از این روزها به بلوغ رسیدممحمود نجیمی
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه
حجم
۱٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۰
تعداد صفحهها
۳۶۶ صفحه
قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
تومان
نظرات کاربران
کتاب از نظر من جزو بهترینهای دفاع مقدس است. آقا مهدی جعفری نسب اشکذری این کتاب را به نام مادر گرامی شان گوهر مزیین کرده بودند .مادری خستگی ناپذیر که اسوه صبوری و مهربانی بود ومثل پروانه دور فرزندانش میچرخید
خیلی کتاب جالبی هست روایت صمیمانه از زندگی خانواده ای معمولی در دوران جنگ خواندنش خالی از لطف نیس
چقدر زیبا ساده صمیمی و خواندنی