کتاب چشم انداز شنبه ها
معرفی کتاب چشم انداز شنبه ها
کتاب چشم انداز شنبه ها نوشتهٔ ای. ال کونیگسبرگ و ترجمهٔ شهلا انتظاریان است. انتشارات پیدایش این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این رمان برای نوجوانان نوشته شده است.
درباره کتاب چشم انداز شنبه ها
کتاب چشم انداز شنبه ها که حاوی رمانی برای نوجوانان است، ۱۲ فصل دارد. این رمان حاوی سفری پرماجرا و چالشبرانگیز است. شخصیتی به نام «خانم بولینسکی» چگونه تیم بولینگ پایهٔ ششم را انتخاب کرده است؟ او برای این سؤال، چندین جواب دارد، اما آیا این جوابها واقعیت دارد؟ او واقعاً چگونه «نواه»، «نادیا»، «اتان» و «جولیان» را انتخاب کرده است؟ خانم اولینسکی که پس از مصدومیت در حادثهٔ رانندگی، دوباره تدریس را آغاز کرده، درمییابد که تیم بولینگ مدرسه، راهحل یافتن اعتمادبهنفس و موفقیت برای او است. چیزی که حداقل در ابتدا نمیدانست، این بود که اعضای تیمش بهتر از خودش میدانند که چرا برای این تیم انتخاب شدهاند. رمان «چشمانداز شنبهها» ماجرای یک تیم، کلاس، مدرسه و مجموعهای از مسابقات است که در بخشهای کوتاهی روایت میشود. هر بخش از این رمان، به یکی از اعضای تیم میپردازد. این بخشهای داستانی، سؤالات مهمی را مطرح و جوابهای شگفتآوری نیز ارائه میکند.
خواندن کتاب چشم انداز شنبه ها را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به همهٔ نوجوانان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب چشم انداز شنبه ها
«داوران امتیاز مربوط به پرسش سرواژه را اصلاح کردند و در نتیجه اپیفانی جلو افتاد. بعد گروه ماکسول به این سؤال پاسخ داد: اولین رئیس جمهوری که در کاخ سفید زندگی کرد که بود؟ و امتیازش را گرفت. بعد اپیفانی به پرسش خود پاسخ داد: در عمل فتوسنتز چه چیزی آزاد میشود؟ ماکسول سه گروه اصلی مواد غذایی را نام برد و اپیفانی به این پرسش پاسخ داد: کاشف اسپانیایی که به فلوریدا رسید که بود؟ گروهها همینطور به نوبت به سؤالهای خود پاسخ درست دادند و مقام اول مثل توپ پینگ پنگ بین آنها در رفت و آمد بود.
***
آقای ساین گفت: «رانندهی خیلی خوبی هستید خانم اولینسکی.» لحن حرف زدنش مثل آواز پرندگان آرامبخش بود: «من خیلی در رانندگی مهارت ندارم. سالها توی کشتی زندگی میکردم و وقتی امتحان رانندگی دادم که میانسال شده بودم. برای راندن ماشین معلولان خیلی آموزش لازم است؟»
اولینسکی جواب داد: «بله، کمی لازم است.»
آنها مدتی در سکوت در مسیر شاهراه بین ایالتی رفتند و فقط به صدای غژغژ و تاپ تاپ خفهی لاستیکها گوش کردند تا اینکه خانم اولینسکی گفت: «بعد از تصادفم جرأت نداشتم کنار هر رانندهای بنشینم. اگر خودم رانندگی میکردم، برایم راحتتر بود.»
آقای ساین جواب داد: «درک میکنم. همیشه بغل دست راننده نشستن سختتر است تا راننده بودن. البته منظورم این دفعه نیست.»
جولیین تنها عقب ماشین نشسته بود و درختها، خانهها و تابلوها را میشمرد. او حرف نمیزد ولی خانم اولینسکی که حواسش به او بود، بالاخره گفت: «جولیین حساب تمام کیلومترهای مسیر را دارد.»
آقای ساین جواب داد: «از موقع زندگی در کشتی این عادت را پیدا کرده خانم اولینسکی! یاد گرفته مسافر باشد. یاد گرفته اقیانوس را پیمانه کند. این را هم یاد گرفته که توقف در هر بندر بخشی از سفرش است، نه مقصدش. سفر برای او از وقتی شروع میشود که تصمیمش را میگیریم.»
خانم اولینسکی گفت: «از همان وقتی که قلم را پر میکنیم.»
آقای ساین با لبخند گفت: «بله، نوآ هم این را گفته بود.»
دلهرهها کمکم زیاد میشد و نمایندهی عالیرتبه نهایت تلاشش را میکرد تا فضا آرام باشد. او بین سؤالها فاصله میانداخت. به داورها نگاه میکرد، سر تکان میداد، دستش را توی کاسه فرو میبرد و آهسته، آهسته ورقهها را باز میکرد: «این سؤال ماکسول است.» چیزی که همه میدانستند. ماکسول باید جواب درست میداد تا قال قضیه کنده شود. نمایندهی عالیرتبه سرآستینهای فرانسویاش را آرام و با وقار کامل مرتب و عینکش را تنظیم کرد. بعد گلویش را صاف کرد و از روی برگه خواند: «در کدام اثر داستانی برای اولین بار با هامپی دامپتی آشنا میشویم و نام نویسندهی آن چیست؟»
جواب داده شد: «آلیس در سرزمین عجایب نوشتهی... .»
هنوز ماکسول بخش دوم سؤال را جواب نداده بود که نمایندهی عالیرتبه گفت: «نه!» و داورها وحشت کردند که نکند ماکسول فقط نیمی از امتیاز را بگیرد و در نتیجه در حساب امتیازها با مشکل مواجه شوند.
صدای نفس کشیدن حاضران شنیده شد. همه میدانستند و کسانی که کتاب آلیس در سرزمین عجایب را خوانده بودند، مطمئن بودند که هامپتی دامپتی در سرزمین عجایب آمده است. صدای پدربزرگ نیت گرشوم از پشت سر خانم اولینسکی به گوش رسید که آهسته به مادربزرگ سادی میگفت: «فکر کنم جریان مرغ است، همان فلسفهی اول مرغ بوده یا تخممرغ.»
نمایندهی عالیرتبهی آموزش ضربهای روی میکروفون زد و تقاضای سکوت کرد. حاضران منتظر ماندند و او قلم مارکدارش را از جیب داخل کتش بیرون آورد و پشت برگهی سؤال نوشت: توجه شود. در امتیاز نهایی نباید سؤال دو قسمتی مطرح شود! بعد دوباره قلمش را توی همان جیبش گذاشت و به سمت راستش برگشت و پرسید: «اپیفانی، شما میتوانید جواب بدهید؟»
نادیا، نوآ و ایتان به جولیین نگاه کردند و به این ترتیب، خواستند او به سؤال پاسخ بدهد: «از میان آینه، اثر لوئیس کارول.»
این امتیاز نهایی بود. پس از این پاسخ، اپیفانی باید برنده اعلام میشد. نمایندهی عالیرتبه دوباره به برگهی توی دستش نگاه کرد. چند خط پایینتر، پرسش دیگری هم بود: نام واقعی نویسنده چه بود و چه شغلی داشت؟ جولیین پاسخ را میدانست: «عالیجناب چارلز لاتویج داجسن، معلم ریاضی، دانشگاه آکسفورد.»»«چ
حجم
۱۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه
حجم
۱۴۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۴ صفحه
نظرات کاربران
عالیه پر از حس خوب بخوانید و بخوانید
فراز و نشیب قصه خیلی دیر بود و صادقانه ۵۰ صفحهی آخر جذاب بود. از نظر مفهوم داستان قشنگی بود ولی باتوجه به نداشتن فراز و نشیب مشخصی، میشد یک داستان کوتاه بشه حتی.
خانم بولینسکی چگونه تیم بولینگ پایه ی ششم را انتخاب کرد؟ او برای این سوال، چندین جواب دارد. اما آیا این جواب ها واقعیت دارند؟ او واقعا چگونه نواه، نادیا، اتان و جولیان را انتخاب کرد؟ خانم اولینسکی که پس
عالی بود. لذت بردم.
داستان جالبی بود برای شروع و اول راه بودن مناسبه ولی اگر کتاب های سنگین تر خوانده باشند با این زیاد حال نمی کنید
از اون دست کتابهاییه که دلت میخواد تو هم تجربشون کنی... فقط میتونم بگم با خوندنش انگار تو قلبت یه چیزی جوونه میزنه💚
خیلی خیلی قشنگ از اون کتاب هایی که هر کسی خوشش میاد👌👌👌👌👌👌👌👌👌👍👍👍👍👍👍👍
عالی نبود ولی خوب بود. به نظرم داستان و ماجرای خیلی خاص یا نقطه قوت آنچنانی نداشت. ولی زیبا بود
کتاب فرار به موزه نیویورک که از همین نویسنده و نشر هست رو هم بزارید لطفا. ممنون
خیلی عالی بود واقعا از خوندنش لذت بردم