دانلود و خرید کتاب باغ آینه احمد شاملو
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب باغ آینه

کتاب باغ آینه

نویسنده:احمد شاملو
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۱۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب باغ آینه

خواب چون در فکَنَد از پایم خسته می‌خوابم از آغاز غروب. لیک آن هرزه علف‏ها که به دست ریشه‏‌کن می‌‏کنم از مزرعه، روز، می‌کنم‏شان شب در خواب، هنوز...
معرفی نویسنده
عکس احمد شاملو
احمد شاملو

احمد شاملو در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. خانواده‌ی شاملو به واسطه‌ی شغل پدر، مرتبا مجبور بودند از شهری به شهر دیگر مهاجرت کنند. زندگی در استان‌های مختلف ایران آغازگر تحقیقات او در زمینه‌ی فولکلور ایرانی بود. شاملو ذوق بسیاری در موسیقی نیز داشت، اما هرگز نتوانست آن را به صورت دانشگاهی دنبال کند. شاید این اشتیاق سرکوب‌شده به موسیقی بود که بعدها در شعرهای او آشکار شد و او را وادار کرد که در شعر، به دنبال موسیقی کلام بگردد.

راقم این سطور
۱۳۹۴/۰۴/۰۲

عالی

کاربر ۳۰۲۱۸۴۴
۱۴۰۱/۰۶/۰۴

خیلی اشعارش زیبا بود ولی آخرین شعر کتاب قصه ی دختران ننه دریا بدجور به دلم نشست و خیلی خیلی دوستش داشتم . روح احمد شاملو شاد و غرق نور باشد 🙏

Roshak
۱۴۰۱/۰۴/۲۹

ای کاش طاقچه در شکل و شمایل و آراستگی شعرها ذقت بیشتری داشته باشه. این کتاب به‌هم‌ریختگی‌هایی داره، خصوصاً ناهماهنگی [.] این‌ها خیلی زیبایی متن رو مخدوش کرده‌ن، چون جملات به درستی داخل‌شون نیست.

  من برمی‌خيزم!   چراغی در دست، چراغی در دلم. زنگار روحم را صيقل می‌زنم. آينه‌يی برابر آينه‌ات می‌گذارم تا با تو ابديتی بسازم.
Rezvan
خود نه از اميد رستم نی زغم، وين ميان خوش دست و پايی می‌زنم...
پارسا
نه ستاره نه سرود لب دريای حسود، زير اين طاق کبود جز خدا هيچی نبود جز خدا هيچی نبود!
Rezvan
از ديدار خويش عذاب فراوان خواهم کشيد
sara
اگه بارون بزنه! آخ! اگه بارون بزنه!».
Rezvan
به همه آن کسان که به عشقی تن در نمی‌دهند چرا که ايمانِ خود را از دست داده‌اند! ـ: در تن من گياهی خزنده هست که مرا فتح می‌کند و من اکنون جز تصويری از او نيستم!
Rezvan
من در تو نگاه می‌کنم در تو نفس می‌کشم و زنده‌گی مرا تکرار می‌کند بسان بهار که آسمان را و علف را.
Rezvan
آينه‌يی برابر آينه‌ات می‌گذارم تا با تو ابديتی بسازم.
Rezvan
در سر هزار فکر غم و راه چاره هيچ مأيوس پای قعله‌يی افتادم اشکبار.   آمد ز قلعه بيرون پيری سپيد موی پرسيد حال و گفتم: در من نهاد چشم گفت: «ـ اين طلسم کهنه کليدش به‌مشت توست؛ «با کس مپيچ بيهده، آيينه‌يی بجوی!»
Rezvan
و عمر در اين تنگنای بی‌حاصل چه کاهل می‌گذرد!
Rezvan
پنجه‌ی سرد باد در انديشه‌ی گزندی نيست من اما هراسانم: گويی بانوی سيه جامه فاجعه را پيشاپيش بر بام خانه می‌گريد.
Rezvan
شادی از بوی شما مس شه همينجا بمونه غم، بره گريه کنون، خونه‌ی غم جا بمونه...»
sara
دلا از غصه سياس آخه پس خونه‌ی خورشيد کجاس؟
sara
مرا لحظه‌يی تنها مگذار مرا از زرهِ نوازشت رويين‌تن کن. من به ظلمت گردن نمی‌نهم
sara
در کنار ما بيگانه‌يی نيست در کنار ما آشنايی نيست.
sara
می‌چکد سمفونی شب آرام روی دلتنگی خاموش غروب.
sara
شعار ناپلئون کبير در جنگ‌های بزرگ ميهنی برادر زنان افتخاری! آينده از آن همشيره‌گان شماست!
نسترن
دلا از غصه سياس آخه پس خونه‌ی خورشيد کجاس؟   قفله؟ وازش می‌کنيم! قهره؟ نازش می‌کنيم! می‌کشيم منتشو می‌خريم همتشو!
Rezvan
«ـ دخترای ننه دريا! کومه‌مون سرد و سياس چش اميدمون اول به خدا، بعد به شماس.
Rezvan
به ستاره شک کردم و ستاره در اشک شک من درخشيد.
Rezvan

حجم

۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۳۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

حجم

۴۷٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۳۹

تعداد صفحه‌ها

۱۵۶ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
تومان