
کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت
معرفی کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت
کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه میگرفت نوشتهی پیتر بروک و ماریا هلن استین و با ترجمهی بهمن معتمدیان، اثری است که نشر قطره آن را منتشر کرده است. این کتاب با زیرعنوان «یک پژوهش تئاتری» به بررسی پیوندهای میان عصبشناسی، روانشناسی و هنر نمایش میپردازد. نویسندگان با الهام از روایتهای اولیور ساکس، عصبشناس مشهور، تلاش کردهاند تجربههای بیماران مبتلا به اختلالات عصبی را به زبان تئاتر و ادبیات نمایشی بازآفرینی کنند. ساختار کتاب مبتنی بر گفتوگوها، صحنهپردازیها و روایتهایی است که مرز میان واقعیت و نمایش را باریکتر میکند و مخاطب را به دنیای شگفتانگیز مغز انسان میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت
کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه میگرفت نوشتهی پیتر بروک و ماریا هلن استین، اثری است که با رویکردی نمایشی به روایت تجربههای بیماران مبتلا به اختلالات عصبی میپردازد. این کتاب با الهام از آثار اولیور ساکس، تلاش کرده است تا دنیای پیچیده و ناشناختهی مغز انسان را از زاویهای تازه و با زبان تئاتر به تصویر بکشد. ساختار کتاب بر پایهی صحنههایی کوتاه و گفتوگوهای زنده میان بیماران و پزشکان شکل گرفته است. هر بخش به یکی از اختلالات عصبی مانند ادراکپریشی، غفلت، اوتیسم، تیک، زبانپریشی و کوری قشر مخ میپردازد و تلاش میکند تجربهی زیستهی بیماران را بهگونهای ملموس و قابل لمس ارائه دهد. نویسندگان با حذف فاصلهی میان علم و هنر، بستری فراهم کردهاند تا مخاطب نهتنها با نشانههای بیماریها، بلکه با احساسات، ترسها و امیدهای بیماران نیز مواجه شود. این کتاب در قالب پژوهشی تئاتری، مرز میان واقعیت بالینی و تخیل هنری را به چالش کشیده است و بهویژه برای علاقهمندان به تئاتر، روانشناسی و عصبشناسی جذابیت دارد.
خلاصه کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت
کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه میگرفت مجموعهای از صحنهها و گفتوگوهای نمایشی است که هرکدام به یکی از اختلالات عصبی یا روانی میپردازد. نویسندگان با الهام از روایتهای واقعی بیماران، تجربهی زیستهی آنها را به زبان تئاتر بازآفرینی کردهاند. در هر بخش، بیماری با پزشک یا درمانگر وارد گفتوگو میشود و تلاش میکند دنیای درونی و ادراک خود را توضیح دهد. برای مثال، بیماری که همسرش را با کلاه اشتباه میگیرد، دچار اختلال ادراکپریشی بصری است و نمیتواند چهرهها را تشخیص دهد. در بخشهای دیگر، بیماران با مشکلاتی مانند غفلت نسبت به یک سمت بدن، از دست دادن حس عمقی، تیکهای حرکتی و زبانی، زبانپریشی و حتی تجربهی شنیدن موسیقی در ذهن خود روبهرو هستند. هر صحنه با جزئیات دقیق و گاه طنزآمیز، تلاش میکند پیچیدگیهای مغز و ذهن انسان را به تصویر بکشد و نشان دهد که چگونه اختلالات عصبی میتوانند تجربهی واقعیت را دگرگون کنند. کتاب با روایتهایی از بیماران مختلف، مرز میان عادی و غیرعادی بودن را به چالش میکشد و مخاطب را به تأمل دربارهی ماهیت هویت، ادراک و ارتباط انسانی دعوت میکند.
چرا باید کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت را بخوانیم؟
کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه میگرفت با ترکیب روایتهای علمی و هنری، فرصتی فراهم کرده است تا مخاطب با دنیای ناشناختهی مغز و ذهن انسان آشنا شود. این کتاب نهتنها به نشانهها و علائم اختلالات عصبی میپردازد، بلکه تجربهی زیستهی بیماران را با زبانی ملموس و صحنههایی نمایشی بازگو میکند. خواندن این اثر به مخاطب کمک میکند تا با پیچیدگیهای ادراک، هویت و ارتباط انسانی از زاویهای تازه روبهرو شود و مرز میان سلامت و بیماری را بازنگری کند. همچنین، برای علاقهمندان به تئاتر و ادبیات نمایشی، این کتاب نمونهای از پیوند میان علم و هنر است که میتواند الهامبخش باشد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به علاقهمندان به تئاتر، روانشناسی، عصبشناسی و کسانی که دغدغهی شناخت ذهن و تجربههای متفاوت انسانی را دارند پیشنهاد میشود. همچنین، دانشجویان رشتههای علوم انسانی و هنر و افرادی که به روایتهای مبتنی بر تجربهی زیسته علاقه دارند، میتوانند از این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب مردی که همسرش را با کلاه اشتباه می گرفت
«دکتر: این چیه؟ نه، لمسش نکنین. بیمار۱: این یه مستطیل بزرگ و خاکستریه که با پنج تا استوانهٔ روبهپایین با اندازههای مختلف درست شده، یکی از اونها کوتاهتر از بقیهست و یهکمی هم مورب. بیمار۲: یه سطح پیوستهٔ قرمز که انگار پنج تا برآمدگی داره. دکتر: این چیه؟ بیمار۱: نمیدونم. بیمار۲: یه چیزی مثل سبد رخت چرک. دکتر: سبد رخت چرک محتوی چیه؟ بیمار۲: محتوی محتویاتشه. دکتر: مثل چی؟ بیمار۲: میتونه مثل یه کیف باشه. دکتر: کیف پول خرد؟ بیمار۲: مثلاً کیف پول خرد توی اندازههای مختلف. دکتر: بگیرش. (بیمار ۱ آن را میگیرد و روی دستش میکشد و امتحان میکند، سپس، تقریباً سهوی، انگشتانش به داخل دستکش سُر میخورند.) بیمار۱: این یه دستکشه! بیمار۲: آره، دستکش قرمز. بیمار۱: آه، قرمز.»
حجم
۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۵۶٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
