دانلود و خرید کتاب صوتی جسیکا
معرفی کتاب صوتی جسیکا
کتاب صوتی جسیکا نوشتهی لزان کلاناهان، داستانی شنیدنی از زندگی دختری به نام جسیکا است که در زندگی سختیهای زیادی کشیده است ولی اتفاقات عجیبی زندگی او را دگرگون میکند.
نسخه صوتی جیسکا را با ترجمهی شیوا اطمینان و صدای گرم مهبد قناعتپیشه بشنوید.
دربارهی کتاب صوتی جسیکا
لزان کلاناهان در کتاب صوتی جسیکا داستان زندگی دختری به نام جسیکا را نوشته است. جسیکا در زندگیاش ناملایمات زیادی را تحمل کرده است اما همیشه آرام است و خویشتنداری میکند. او زمانی که به همصحبت احتیاج داشت، توماس در کنارش بود. حالا سالها گذشته است. او زندگی خوبی دارد. موفق و خوشبخت شده است اما مشکلات عجیبی در زندگیاش اتفاق میافتد و همهی آنها، زمانی است که لیبی به زندگی او پا میگذارد. کمی بعد مشکلاتش با پیدا شدن جسد دورهگرد روس به اوج خود رسید. حالا جسیکا جستجویش را برای پیداکردن توماس گمشدهاش آغاز کرد.
کتاب صوتی جسیکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر از شنیدن رمانهای خارجی لذت میبرید، کتاب صوتی جسیکا را به شما پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب صوتی جسیکا
جسیکا از ترس آنکه پدرش او را نبیند، سریع پشت پرده قایم شد و به شانهی هانا زد.
«چرا بابا درخت گلابی مامان را قطع میکند؟»
هانا که نمیخواست خواب از سرش بپرد، غرولندی کرد و رویش را برگرداند. جسیکا دوباره به تماشای پدرش مشغول شد. قبلاً هم او را در حال قطع کردن درخت دیده بود، اما این بار فرق داشت. در همان تاریکی هم خشونت پدرش آشکار بود. ضربههای محکمی که به درخت میزد، او را به عقب پرتاب میکرد، و قبل از اینکه بتواند تعادلش را حفظ کند، دوباره به سمت درخت حملهور میشد. هانا ناگهان از جا پرید، و از پشت پنجره به پدر خیره شد.
«پناه بر خدا، بابا عقلش را از دست داده.»
«چرا اینطوری شده؟»
«مامان دیوانهاش کرده. ظاهراً یک یادداشت در جیبش پیدا کرده.»
ضربههایش چنان محکم بود که هر بار تبر از دستش به زمین میافتاد.
هانا دوباره به رختخواب برگشت و پتو را روی سرش کشید.
«امیدوارم با تبر سراغ ما نیاید.»
جسیکا تابهحال پدرش را اینطور ندیده بود.
«اصلاً شوخی بامزهای نبود.»
مادرش با لباسخواب و چراغقوهای در دستش وارد حیاط شد. نگاهی به پدر انداخت و بدون هیچ حرفی به داخل برگشت. با دیدن حال و روز پدرش و قطع شدن درخت، ضربان قلب جسیکا چند برابر شد. خودش را روی تخت انداخت و پتو را روی سرش کشید.
درخت آرام روی زمین افتاد و صدای شکستن شاخهها زیر تنه به آرامی شنیده شد.
سکوت همهجا را فرا گرفته بود تا آنکه ناگهان در باز و صدای پا از پلهها شنیده شد. جسیکا آرام در اتاق را باز کرد، و با دیدن چهره برافروختهی پدرش مقابل در نفسش بند آمد. موهای پدر آشفته شده بود و بهسختی نفس میکشید. تبر نیز همچنان در دستش بود. وارد اتاق شد»
زمان
۹ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۵۴۲٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۹ ساعت و ۴۷ دقیقه
حجم
۵۴۲٫۰ مگابایت
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
کتاب بیش از حد طولانیه. یعنی اخراش کلافه شده بودم که چرا این ماجرا جمع نمیشه
خوب و ساده بود ، بیشتر برای نوجوانها مناسبه
خوب بود ولی نه در جد عالی