
کتاب کتابخانه ارواح
معرفی کتاب کتابخانه ارواح
کتاب الکترونیکی «کتابخانهٔ ارواح» نوشتهٔ ریچارد دنی و با ترجمهٔ فریال افتخاری مقدم، توسط نشر نارنگی منتشر شده است. این اثر در دستهٔ داستانهای نوجوانان قرار میگیرد و با روایتی معمایی و ماوراءالطبیعه، ماجرای پسری نوجوان را دنبال میکند که توانایی ارتباط با ارواح را دارد و به همراه عمویش وارد کتابخانهای تسخیرشده میشود. داستان با محوریت ماجراهای این دو و کشف رازهای پنهان کتابخانه، فضایی پرتعلیق و رمزآلود را برای مخاطب نوجوان خلق میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب کتابخانه ارواح
«کتابخانهٔ ارواح» اثری داستانی در ژانر معمایی و ماوراءالطبیعه است که برای نوجوانان نوشته شده است. ریچارد دنی در این کتاب، داستان سایمون، نوجوانی با توانایی ارتباط با مردگان را روایت میکند که پس از مرگ والدینش، به نیویورک فرستاده میشود تا با عمویش، مونتی، زندگی کند. مونتی که خود را شکارچی ارواح معرفی میکند، سایمون را وارد دنیایی از ماجراهای عجیب و خطرناک میکند. ساختار کتاب بهصورت روایی و اولشخص است و مخاطب را مستقیماً درگیر احساسات و تجربیات شخصیت اصلی میکند. فضای داستان، ترکیبی از واقعیتهای تلخ زندگی نوجوانی یتیم و عناصر ترسناک و معمایی است که در بستر یک کتابخانهٔ قدیمی و تسخیرشده شکل میگیرد. روایت با توصیفهای دقیق از محیط، شخصیتها و اتفاقات، خواننده را بهتدریج با رازهای کتابخانه و گذشتهٔ آن آشنا میکند. این کتاب با تمرکز بر روابط انسانی، ترسها، امیدها و تلاش برای بقا در شرایط غیرعادی، تصویری از رشد و بلوغ نوجوانی را در دل ماجراهای ماوراءالطبیعه به نمایش میگذارد.
خلاصه کتاب کتابخانه ارواح
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «کتابخانهٔ ارواح» با معرفی سایمون، نوجوانی که پس از مرگ والدینش به نیویورک فرستاده میشود، آغاز میشود. سایمون توانایی ارتباط با ارواح را دارد؛ قابلیتی که زندگیاش را از کودکی تحتتأثیر قرار داده است. او به خانهٔ عمویش، مونتی، میرود؛ مردی که گذشتهای پر از کلاهبرداری دارد و حالا با راهاندازی آژانس شکار ارواح، سایمون را بهعنوان دستیار خود به کار میگیرد. سایمون و مونتی برای حل معمای تسخیر کتابخانهای قدیمی و مشهور به شهر کوچکی سفر میکنند. این کتابخانه روی یکی از بزرگترین گورستانهای ایالات متحده ساخته شده و شایعات زیادی دربارهٔ نفرین و ارواح سرگردان آن وجود دارد. در کتابخانه، سایمون با جید، دختری همسنوسال خود، آشنا میشود که به کتابدار کمک میکند و خودش نیز گذشتهای غمانگیز دارد. سایمون و جید با هم تلاش میکنند راز ارواح کتابخانه را کشف کنند. آنها با ارواح مختلفی روبهرو میشوند؛ برخی دوستانه و برخی خطرناک. سایمون بهتدریج درمییابد که روحی به نام «نقابسیاه» تهدیدی جدی برای همه است و حضورش با مرگ و حوادث تلخ گره خورده است. در این مسیر، سایمون باید با ترسهایش روبهرو شود، به جید اعتماد کند و راهی برای آرامکردن یا رهایی ارواح پیدا کند. داستان با تعلیق و ماجراهای پیدرپی، مخاطب را تا پایان با خود همراه میکند، بیآنکه پایان ماجرا را بهطور کامل افشا کند.
چرا باید کتاب کتابخانه ارواح را بخوانیم؟
این کتاب با ترکیب عناصر معمایی، ماوراءالطبیعه و دغدغههای نوجوانانه، تجربهای متفاوت از داستانگویی را ارائه میدهد. روایت اولشخص و فضای رازآلود کتابخانه، خواننده را به دل ماجراهای سایمون میبرد و امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم میکند. «کتابخانهٔ ارواح» نهتنها داستانی پرهیجان و پرتعلیق است، بلکه به موضوعاتی مانند فقدان، پذیرش تفاوتها، دوستی و شجاعت در مواجهه با ناشناختهها نیز میپردازد. برای علاقهمندان به داستانهای ترسناک و معمایی، این کتاب فرصتی است تا با دنیایی پر از ارواح، رازها و انتخابهای دشوار روبهرو شوند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای نوجوانان و جوانانی که به داستانهای معمایی، ماوراءالطبیعه و فضاهای رازآلود علاقه دارند، مناسب است. همچنین کسانی که با موضوعاتی مانند فقدان، تنهایی یا جستوجوی هویت شخصی دستوپنجه نرم میکنند، میتوانند با شخصیتهای داستان ارتباط برقرار کنند. «کتابخانهٔ ارواح» برای علاقهمندان به داستانهای هیجانی و پرتعلیق نیز جذاب خواهد بود.
بخشی از کتاب کتابخانه ارواح
«من میتوانم با مردگان صحبت کنم... نه. اشتباه نخواندهاید. صد درصد حقیقت دارد. وقتی پدر و مادرم در نهسالگیام فوت کردند، من را به نیویورک فرستادند تا با عمویم که او را نمیشناختم، زندگی کنم. شاید فکر کنید دستکم یتیم نیستم؛ اما ببینید، من قبلاً عمویم مونتی را ندیده بودم و رابطهٔ پدرم با او آنقدر صمیمی نبود که مرا به وی بسپارد. آنها عملاً از هم متنفر بودند. اما والدین من از کجا میدانستند که قطارشان با قطار دیگری برخورد میکند و زندگی آنها و صدها نفر دیگر پایان مییابد؟ آنها حتی وصیتنامه هم ننوشته بودند. چند روز بعد، من با هواپیما به نیویورک رفتم و مجبور شدم خودم با تاکسی به ساختمان قدیمیای با سنگهای قهوهای بروم که انگار هر لحظه نزدیک بود فرو بریزد. مجبور شدم چمدانم را در پلههای بتنی ترکخورده، دنبالم بکشانم و زنگی را به صدا دربیاورم که رویش با نشانگر قرمز و با خط درهموبرهم نوشته شده بود: سانتیاگو. من از فشاردادن آن زنگ پشیمان شدم. کاش از جنونی که زندگیام را به باد داد، خبر داشتم. کاش میدانستم که هرگز به مدرسه برنمیگردم. هیچ دوستی پیدا نمیکنم یا هیچ نوع زندگی شخصیای نخواهم داشت؛ زیرا همین که به آپارتمان نمناک عمو مونتی پا گذاشتم که بوی غذای خراب چینی و جورابهای کثیف میداد به او تعلق گرفتم.»
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه
حجم
۲٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۱۳ صفحه