تا ۷۰٪ تخفیف رؤیایی در کمپین تابستانی طاقچه! 🧙🏼🌌

کتاب خواهران زیر آفتاب تابان
معرفی کتاب خواهران زیر آفتاب تابان
کتاب الکترونیکی «خواهران زیر آفتاب تابان» رمانی است نوشتهٔ هدر موریس با ترجمهٔ هاله افشاری که نشر چترنگ آن را منتشر کرده است. این اثر داستانی تاریخی است که به روایت زندگی زنان و پرستارانی میپردازد که در جریان جنگ جهانی دوم و اشغال سنگاپور توسط ارتش ژاپن، با فجایع و مصائب جنگ روبهرو میشوند. محوریت داستان بر خواهران و پرستارانی است که برای بقا و حفظ انسانیت خود در شرایطی دشوار و غیرانسانی تلاش میکنند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب خواهران زیر آفتاب تابان
«خواهران زیر آفتاب تابان» اثری داستانی و تاریخی است که وقایع آن در بستر جنگ جهانی دوم و اشغال جنوب شرق آسیا توسط ژاپن رخ میدهد. هدر موریس، نویسندهٔ کتاب، با الهام از زندگی واقعی پرستاران استرالیایی و انگلیسی و خانوادههایی که در جریان سقوط سنگاپور و بمباران کشتیها گرفتار شدند، روایتی چندلایه و انسانی از مقاومت، دوستی و امید ارائه داده است. این رمان با تمرکز بر شخصیتهایی چون نورا، انا، جان و جمعی از پرستاران، تصویری از رنج، جدایی، تلاش برای بقا و پیوندهای انسانی در دل فجایع جنگ را ترسیم میکند. ساختار کتاب مبتنی بر روایت خطی و چندصدایی است و با جابهجایی میان شخصیتها و زاویهدیدهای مختلف، تجربهٔ جمعی و فردی بازماندگان را به تصویر میکشد. این اثر در قالب رمان تاریخی، با جزئیات دقیق و فضاسازی ملموس، خواننده را به دل اردوگاههای اسرا، کشتیهای غرقشده و جنگلهای اندونزی میبرد و از خلال سرگذشت شخصیتها، به پرسشهایی دربارهٔ شجاعت، فداکاری و معنای بقا میپردازد.
خلاصه داستان خواهران زیر آفتاب تابان
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «خواهران زیر آفتاب تابان» با سقوط سنگاپور در سال ۱۹۴۲ آغاز میشود؛ زمانی که ارتش ژاپن به این مستعمرهٔ بریتانیا حمله میکند و خانوادهها و پرستاران ناچار به فرار میشوند. نورا، انا و جان، همراه با دختر کوچکشان سالی، در میان آشوب و بمباران، تصمیم میگیرند برای نجات جان خود و عزیزانشان، از سنگاپور خارج شوند. سالی به همراه خاله و پسرخالههایش با کشتیای جداگانه راهی میشود و نورا و انا با جان بیمار، سوار کشتی اچاماس واینر بروک میشوند. کشتی در میانهٔ راه هدف بمباران قرار میگیرد و غرق میشود. بازماندگان، از جمله نورا، انا، جان و گروهی از پرستاران، با شنا و چسبیدن به تختهپارهها خود را به ساحل جزیرهای دورافتاده میرسانند. آنها پس از تحمل تشنگی، گرسنگی و جراحات، توسط نیروهای ژاپنی اسیر و به اردوگاههای اسرا منتقل میشوند. در اردوگاه، مردان و زنان از هم جدا میشوند و شرایط طاقتفرسا، بیماری و کمبود غذا، آزمونی برای اراده و همبستگی آنها رقم میزند. پرستاران، با وجود رنج و تهدید دائمی، به مراقبت از دیگران ادامه میدهند و تلاش میکنند امید را در دل خود و همراهانشان زنده نگه دارند. روایت کتاب، با تمرکز بر روابط خانوادگی، دوستیهای عمیق و فداکاریهای بینامونشان، تصویری از مقاومت زنان و پرستاران در دل تاریکی جنگ ارائه میدهد، بیآنکه پایان داستان را افشا کند.
چرا باید کتاب خواهران زیر آفتاب تابان را بخوانیم؟
این رمان با روایتی انسانی و جزئینگر، تجربهٔ زنان و پرستارانی را بازگو میکند که در دل جنگ جهانی دوم، با بحرانهای بیسابقهای روبهرو میشوند. «خواهران زیر آفتاب تابان» نهتنها به وقایع تاریخی و فجایع جنگ میپردازد، بلکه بر پیوندهای انسانی، قدرت همدلی و نقش زنان در بقا و امید تأکید دارد. خواندن این کتاب فرصتی است برای آشنایی با بخشی کمتر روایتشده از تاریخ، و لمس مقاومت و شجاعت زنانی که در شرایطی دشوار، معنای زندگی و انسانیت را بازتعریف میکنند. روایت چندصدایی و فضاسازی دقیق، مخاطب را به دل ماجرا میبرد و امکان همدلی با شخصیتها را فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای تاریخی، روایتهای جنگ جهانی دوم، و داستانهایی با محوریت زنان و پرستاران مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ شناخت مقاومت انسانی در شرایط بحرانی، یا علاقهمند به سرگذشتهای واقعی و الهامگرفته از تاریخ هستند، از مطالعهٔ این اثر بهره خواهند برد. «خواهران زیر آفتاب تابان» بهویژه برای کسانی که به دنبال روایتهایی دربارهٔ همبستگی، امید و بقا در دل تاریکیاند، پیشنهاد میشود.
بخشی از کتاب خواهران زیر آفتاب تابان
«نورا، جان و انا حالا در میان ازدحام مسافران هستند و جمعیت آنها را با خود از اسکله به سمت کشتی میبرد. جان که پاهایش سست میشود، زیرلب میگوید: «سالی؛ باید سالی را پیدا کنیم.» نورا و انا هرکدام زیر یکی از بازوهای او را میگیرند تا سریعتر حرکت کند. نورا چیزی برای گفتن ندارد. همانطور که تلوتلوخوران به سمت سرنوشتش میرود، ضجههای دخترش مغزش را پر کردهاند. «نمیخواهم بروم. خواهش میکنم بگذار پیشت بمانم. خواهش میکنم، مامانی.» همین چند روز پیش سالی هشتساله را سوار کشتی دیگری کرده بود و فرستاده بود تا از آنجا برود. نورا که میخواست با زبان نرم او را راضی به رفتن کند، گفته بود: «میدانم دلت نمیخواهد بروی. اگر راهی بود که پیش هم بمانیم، این کار را میکردیم. میخواهم بهخاطر من دخترکوچولوی قویای باشی و با خاله باربارا و پسرخالههایت بروی. تا چشم به هم بزنی، من و بابا پیشت هستیم. به محض اینکه حالش خوب بشود.» «ولی به من قول دادی من را نمیفرستی بروم، تو قول دادی.» سالی از عصبانیت و ناراحتی ازخودبیخود شده، اشکهایش سرازیر و گونههایش قرمز شده بودند. «میدانم قول دادم، ولی بعضی وقتها مامان و باباها برای محافظت از دخترکوچولویشان مجبورند بزنند زیر قولشان. قول میدهم که...» «این حرف را نزن. وقتی نمیتوانی سر قولت بمانی، هیچ قولی نده.»
حجم
۵۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه
حجم
۵۷۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۳۶۴ صفحه