
کتاب گرنیکا
معرفی کتاب گرنیکا
معرفی کتاب گرنیکا
کتاب الکترونیکی «گرنیکا» (داستان ایرانی؛ ۲۴، رمان؛ ۱۵) نوشتهٔ «فرشته توانگر» و منتشرشده توسط گروه انتشاراتی ققنوس، روایتی معاصر از زندگی، روابط و دغدغههای زنان و مردان ایرانی است. این رمان با محوریت شخصیت «سیما آزرم» و تعاملات او با اطرافیانش، به موضوعاتی چون تنهایی، هویت، عشق و جستوجوی معنا در زندگی روزمره میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب گرنیکا
«گرنیکا» اثری است که در بستر دهه ۷۰ خورشیدی روایت میشود و فضای اجتماعی و فرهنگی آن دوره را بازتاب میدهد. داستان با نامهنگاریهای سیما آزرم، دانشجوی ادبیات انگلیسی، و طهماسب پایدار، نویسندهای میانسال، آغاز میشود و به تدریج به زندگی روزمره سیما، روابط خانوادگی، دوستیها و چالشهایش با همخانهها و اطرافیانش گسترش مییابد. روایت کتاب در قالب نامهها، گفتگوها و توصیفهای دقیق از محیط و شخصیتها شکل میگیرد و به تدریج لایههای مختلف زندگی سیما و دیگر شخصیتها را آشکار میکند. «گرنیکا» با ارجاع به تابلوی معروف پیکاسو، مفاهیمی چون مهاجرت، رهایی و جستوجوی هویت را در دل داستانی شهری و معاصر میکاود. این رمان، علاوه بر پرداختن به روابط انسانی، تصویری از دغدغههای زنان، مناسبات خانوادگی و تغییرات اجتماعی را نیز ارائه میدهد.
خلاصه کتاب گرنیکا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «گرنیکا» با نامهنگاری سیما آزرم، دانشجوی جوان، و طهماسب پایدار، نویسندهای شناختهشده، آغاز میشود. سیما که در شیراز زندگی میکند، با دغدغههای شخصی و خانوادگی دستوپنجه نرم میکند؛ از جمله رابطه با مادر، پذیرش یک همخانه به نام نوژان و مراقبت موقت از دو کودک دوستش طلعت. روایت با ورود نوژان، دانشجوی پزشکی، و نامزدش سیروس، فضای خانه سیما را دگرگون میکند و تعاملات میان این سه نفر، به ویژه تفاوتهای شخصیتی و فرهنگیشان، بخش مهمی از داستان را شکل میدهد. سیما در کنار این روابط، با گذشته و خاطراتش، دغدغههای شغلی و تحصیلی و همچنین جستوجوی معنای عشق و رهایی درگیر است. نامهنگاریهای او با طهماسب پایدار، به تدریج به رابطهای عمیقتر و پیچیدهتر بدل میشود و سیما را به سفری درونی و بیرونی برای کشف خود و مواجهه با واقعیتهای زندگی سوق میدهد. داستان با رفتوآمد شخصیتها، جداییها، بازگشتها و تلاقیهای تصادفی پیش میرود و در نهایت، سیما را در موقعیتی قرار میدهد که باید میان گذشته و آینده، وابستگی و استقلال، انتخاب کند.
چرا باید کتاب گرنیکا را خواند؟
این رمان با نگاهی موشکافانه به روابط انسانی، تنهایی، هویت و جستوجوی معنا در زندگی معاصر میپردازد. روایت چندلایه و شخصیتپردازی دقیق، امکان همذاتپنداری با دغدغهها و تردیدهای شخصیتها را فراهم میکند. «گرنیکا» با ارجاع به هنر و ادبیات، پیوندی میان تجربههای فردی و مسائل اجتماعی برقرار میسازد و تصویری ملموس از زندگی زنان و مردان طبقه متوسط شهری ارائه میدهد. خواندن این کتاب فرصتی است برای تأمل درباره انتخابها، روابط و نقش خاطرات در شکلگیری هویت فردی.
خواندن کتاب گرنیکا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر ایرانی، کسانی که دغدغه هویت، روابط خانوادگی و اجتماعی، و تجربههای زنان را دنبال میکنند، مناسب است. همچنین دانشجویان و دوستداران ادبیات داستانی که به روایتهای شخصیتمحور و فضای شهری علاقه دارند، میتوانند از مطالعه این اثر بهره ببرند.
بخشی از کتاب گرنیکا
«وقتی تا به حال کسی را ندیدهای چه میدانی چقدر به او احتیاج داری، وقتی که قبلاً، حتی به او فکر هم نکرده باشی... پشت تلفن به طلعت گفت: «اختیار با من است، مگرنه؟» طلعت گفت: «اختیار با توست.» نوژان از همکاران بالادست طلعت بود. طلعت گفت که دختر خوبی است. اهل کازرون بود و دنبال خانه میگشت. تلفنی برای ساعت چهار عصر قرار گذاشتند. نوژان سبزه و ریزهمیزه بود، با چشمان خیلی درشت و برجسته و لبهای گوشتالو. از قرارداد حرفی نزدند. سیما گفت که لازم نیست قراردادی امضا کنند. نوژان گفت که بابت اتاقش ماهی پنج هزار تومان میدهد. سیما گفت که کافی نیست. خرجش ماهی ده هزار تومان بود. نوژان درآمد چندانی نداشت. هنوز دانشجو بود و بیشتر از این نداشت. اختیار تلفن با سیما بود، با این حال، دیگران میتوانستند با نوژان تماس بگیرند. نوژان گفت که به جاهای دیگر هم رفته است. قرار بود زیرزمینی اجاره کند اما اجارهاش سنگین بود به همین دلیل اینجا را «انتخاب کرد»؛ به خصوص چون سیما تنها بود، نوژان ترجیح میداد اینجا باشد، اما نامزدش اصرار داشت همان زیرزمین را بگیرد. مستقلتر بود. وقتی از نامزدش حرف میزد، چشمانش برق میزد. گفت حالا نمیداند چه کند، اینجا خیلی خوب بود اما آن زیرزمین هم، اجارهاش فقط کمی از اینجا بالاتر بود. دم در ایستادند و توی روشنایی روز همدیگر را برانداز کردند. سیما گفت: «میل، میل شماست.» و بلافاصله پشیمان شد. نوژان گفت باید با نامزدش صحبت کند. سیما گفت منتظر تلفنش میماند. نوژان سری جنباند. قبل از خداحافظی چند بار تاپ تاپ زیر چانه سیما زد. حرکتش شبیه سوارکاری بود که قبل از سواری پوزه اسبش را نوازش کند. خداحافظی کرد و در سر پایینی کوچه غیبش زد. سیما فکر کرد که شاید دیگر او را نبیند، اما سه روز بعد، نوژان تلفن کرد و گفت میآید. غروب با نامزدش، اثاث را از وانت توی حیاط گذاشتند. گاهی، نوژان از دور به پنجرههای روبرو نگاهی میانداخت. سیروس چیزها را یکییکی از وانت پایین میآورد و توی حیاط میگذاشت. هر دو حواسشان به پنجرهها هم بود، اما نمیدانستند سیما کجا ایستاده است. او از بالا داشت آنها را میدید.»
حجم
۵۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه
حجم
۵۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۱۲۷ صفحه