دانلود و خرید کتاب کانادا جای تو نیست فرشته توانگر
تصویر جلد کتاب کانادا جای تو نیست

کتاب کانادا جای تو نیست

معرفی کتاب کانادا جای تو نیست

کتاب کانادا جای تو نیست نوشتهٔ فرشته توانگر و حاصل ویراستاری شهرناز اعتمادی است. نشر چشمه این مجموعه داستان کوتاه را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب کانادا جای تو نیست

کتاب کانادا جای تو نیست، ۸ داستان کوتاه را در بر گرفته است. عنوان این داستان‌ها به‌ترتیب عبارت است از «بو»، «جنگ من»، «صاحبِ مرده‌ها»، «پشت‌بام‌ها و صحرا»، «صاحبخانه»، «از فردریش چه خبر؟»، «سوراخ» و «گربه‌ها». ۴ عدد از این داستان‌ها، در حال‌وهوای روابط می‌گذرند و شکلی صریح‌تر دارند و باقی که شرحی از فضا و موقعیت‌هایی ناگزیرند، انگار میان سایه‌وروشن در نوسان‌ هستند.

می‌دانیم که داستان کوتاه به داستان‌هایی گفته می‌شود که کوتاه‌تر از داستان‌های بلند باشند. داستان کوتاه دریچه‌ای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیت‌هایی و برای مدت کوتاهی باز می‌شود و به خواننده امکان می‌دهد که از این دریچه‌ها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان می‌دهد و کمتر گسترش و تحول می‌یابد. گفته می‌شود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستان‌های کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشته‌ها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونه‌ای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده می‌شود. از عناصر داستان کوتاه می‌توان به موضوع، درون‌مایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویه‌دید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.

خواندن کتاب کانادا جای تو نیست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب داستان کوتاه پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب کانادا جای تو نیست

«بالاخره از ایرج جدا شدم. اگر بگویم سخت نبود دروغ گفته‌ام، منظورم ورود به یک زندگی دیگر و دوباره از صفر شروع کردن است. بابام می‌گفت: «بمیر و جدا نشو.» منظورش این بود که به‌هرحال انتظار هیچ حمایتی از آن‌ها نداشته باشم. توی محضر من کاملاً تنها بودم. نه بابا آمده بود، نه مامان و نه داداشم. مرا احمق و ایرج را شارلاتان می‌دانستند. اما ایرج سنگ تمام گذاشت و با تمام ایل‌وتبارش آمد، جز باباش. حتا بعضی از پسرعمه‌ها و دخترخاله‌هایش هم آمده بودند. انگار روز عروسی‌مان بود. محضر کوچک بود و جا نداشت. جوری که عده‌ای توی پله‌ها ایستادند.

بعد از یک سال دوباره مجرد شده بودم، اما این دفعه به معنای واقعی. آدم وقتی ازدواج نکرده معنای مجردی را درست نمی‌فهمد، به‌خصوص چون با خانواده‌اش زندگی می‌کند. آخر کجا مجردیم وقتی مثلاً با سه نفر دیگر زندگی می‌کنیم؟ اما حالا مجبور بودم، با مهریه‌ای که از ایرج گرفته بودم، یک آپارتمان یک‌خوابه رهن کنم تا وقتی که بتوانم کار گیر بیاورم. داداشم برای پیدا کردن آپارتمان کمکم کرد. آپارتمان بدی نبود، اما فقط دو پنجره داشت که به محوطهٔ ساختمان باز می‌شد. پایین پسرهای ده دوازده‌ساله، با سرهای تراشیده فوتبال بازی می‌کردند. لابد با نگاه کردن به آن‌ها، باید به خودم می‌گفتم: «بیا، این هم یه زندگی معمولی.» درودیوارهای خانه پر بود از خط‌خطی‌های مدادی بچه‌های کوچک. نمی‌دانستم با گربه‌هایم چه کنم. سه‌تا گربه داشتم که آپارتمان اصلاً مناسب‌شان نبود.

شب، توی تاریکی مطلق اتاق کوچک، پتو را دور خودم پیچیدم و فقط دماغم را برای نفس کشیدن بیرون گذاشتم. سنجد و دوتا بچهٔ بزرگش توی حمام سروصدا راه انداخته بودند. به محیط تازه عادت نداشتند و مدام به درودیوار می‌پریدند. از این می‌ترسیدم که همسایه‌ها را بیدار کنند. شنیدم چیزی را شکستند. پتو را کنار زدم. چراغ حمام را روشن کردم. از زیر پایم هر کدام به طرفی فرار کردند. آینه، از روی تاقچه افتاده و هزار تکه شده بود. این را به فال بد گرفتم. جاصابونی و شیشهٔ شامپو هم افتاده بودند روی زمین. آن‌قدر کفری بودم که می‌توانستم هر سه‌تاشان را با تیر بزنم. اگر می‌رفتم و می‌خوابیدم، باید تا صبح به سروصدای گربه‌ها بی‌اعتنا می‌ماندم. بالاخره با احساس یک تبعیدی به رخت‌خواب برگشتم.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۷۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۷۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
۱۱,۰۰۰
۵۰%
تومان