
کتاب سایه مشکوک
معرفی کتاب سایه مشکوک
معرفی کتاب سایه مشکوک
کتاب الکترونیکی «سایهٔ مشکوک (روایتی داستانی از زندگی مقدس اردبیلی)» نوشتهٔ سیّدسعید هاشمی و با تصویرگری اسماعیل چشرخ، اثری است که زندگی و منش «مقدس اردبیلی» را در قالب داستانی برای نوجوانان روایت میکند. این کتاب توسط بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) منتشر شده و با نثری روایی، مخاطب را به فضای قرن ۱۶ و زندگی یکی از عالمان برجسته شیعه میبرد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب سایه مشکوک
«سایهٔ مشکوک» داستانی است که با الهام از زندگی «مقدس اردبیلی» (احمدین محمد)، یکی از عالمان نامدار شیعه، نوشته شده است. این کتاب با روایتی داستانی و شخصیتپردازیهایی برگرفته از واقعیتهای تاریخی، تلاش میکند نوجوانان را با زندگی، دغدغهها و منش اخلاقی این عالم آشنا کند. فضای داستان در قرن ۱۶ میلادی و در بستر اجتماعی و مذهبی آن دوران شکل میگیرد. نویسنده با بهرهگیری از عناصر داستانی، زندگی «مقدس اردبیلی» را از دوران کودکی تا بزرگسالی و مواجهه با مسائل اخلاقی و اجتماعی روایت میکند. کتاب در قالب مجموعه «کتابهای پروانه» منتشر شده و با تصویرگری، فضای روستاها، حوزههای علمیه و زندگی روزمره آن زمان را برای مخاطب نوجوان ملموستر میسازد. این اثر علاوه بر روایت زندگی یک شخصیت تاریخی، به موضوعاتی چون اهمیت لقمهٔ حلال، صداقت، بخشش، و مسئولیتپذیری در برابر جامعه میپردازد و تلاش میکند ارزشهای انسانی و دینی را در قالب داستانی جذاب به نسل جوان منتقل کند.
خلاصه کتاب سایه مشکوک
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!داستان «سایهٔ مشکوک» با روایت زندگی «محمد» (که بعدها به «مقدس اردبیلی» شهرت مییابد) آغاز میشود؛ پسری روستایی که با مادر نابینایش زندگی میکند و از همان کودکی با دغدغهٔ حلال و حرام، صداقت و درستکاری بزرگ میشود. یکی از نقاط عطف داستان، ماجرای سیبی است که محمد بدون اجازه از چشمه برمیدارد و پس از خوردن آن، دچار عذاب وجدان میشود. او برای جلب رضایت صاحب سیب، راهی روستای دیگری میشود و در نهایت با شرطی عجیب روبهرو میشود: ازدواج با دختری که گفته میشود نابینا، کر و لال و کچل است. این ماجرا بهانهای میشود تا نویسنده به اهمیت رعایت حقوق دیگران و پرهیز از مال شبههدار بپردازد. در ادامه، داستان به دوران طلبگی محمد در نجف میپردازد؛ جایی که او با فقر، قحطی و مشکلات اجتماعی روبهروست اما همواره تلاش میکند با بخشش، ایثار و سادهزیستی، به دیگران کمک کند. روایتهایی از مواجههٔ او با دربار صفوی، وسوسههای قدرت و ثروت، و ماجراهایی از بخشش و شفاعت، بخشهای دیگری از کتاب را تشکیل میدهد. داستان با تمرکز بر منش اخلاقی و رفتارهای انسانی «مقدس اردبیلی»، تصویری از یک عالم دینمدار و مردمدار ارائه میدهد که در برابر وسوسهها و مشکلات، همواره راه درست را انتخاب میکند.
چرا باید کتاب سایه مشکوک را خواند؟
این کتاب با روایت داستانی زندگی «مقدس اردبیلی»، مفاهیمی مانند اهمیت لقمهٔ حلال، صداقت، بخشش و مسئولیت اجتماعی را به زبان داستان برای نوجوانان بازگو میکند. مخاطب در خلال داستان با چالشهای اخلاقی و اجتماعی یک شخصیت تاریخی آشنا میشود و میتواند از تجربههای او برای مواجهه با مسائل زندگی الهام بگیرد. همچنین، فضای تاریخی و اجتماعی قرن ۱۶ و ارتباط با شخصیتهای واقعی، به جذابیت و عمق اثر افزوده است.
خواندن کتاب سایه مشکوک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای نوجوانانی مناسب است که به داستانهای تاریخی و زندگینامههای شخصیتهای مذهبی علاقه دارند یا دغدغههایی دربارهٔ اخلاق، عدالت و مسئولیت اجتماعی دارند. همچنین برای والدین و مربیانی که به دنبال کتابی آموزنده و داستانی برای انتقال ارزشهای انسانی و دینی به نسل جوان هستند، گزینهٔ مناسبی است.
فهرست کتاب سایه مشکوک
- آغاز زندگی محمد: روایت کودکی و خانوادهٔ محمد در روستای نیار، دغدغههای اولیه دربارهٔ حلال و حرام و رابطه با مادر نابینا.- ماجرای سیب: داستان سیب و تلاش محمد برای جلب رضایت صاحب سیب، مواجهه با شرط ازدواج و درسهایی دربارهٔ رعایت حقوق دیگران.- ورود به حوزهٔ علمیه: سفر محمد به نجف، آغاز طلبگی، فقر و قحطی، و تلاش برای کمک به دیگران.- مواجهه با دربار صفوی: روایتهایی از ارتباط «مقدس اردبیلی» با شاهطهماسب و عباسمیرزا، وسوسههای قدرت و ثروت و انتخاب راه درست.- بخشش و شفاعت: ماجراهایی از شفاعت و بخشش در زندگی «مقدس اردبیلی»، کمک به نیازمندان و رفتارهای انسانی او.- پایانبندی: جمعبندی روایت و تأکید بر ارزشهای اخلاقی و انسانی در زندگی شخصیت اصلی.
بخشی از کتاب سایه مشکوک
«محمد نفهمید که او حرفش را شنیده یا نه. چوبدستش را تکان داد و دوید دنبال گوسفندها. مراقب بود که گوسفندها وارد باغ و مزرعهٔ مردم نشوند. صبح زود بود و هوا گرگومیش. نسیم خنکی میوزید و شاخوبرگ درختها را تکان میداد. سیبها روی شاخهها تکان میخوردند و بوی سیب فضا را برداشته بود. خورشید داشت کمکم طلوع میکرد. نور نارنجی خورشید توی چشم زلال آب افتاده بود و آب را پر از پولکهای طلایی کرده بود. محمد و گلهاش از باغها خارج شدند؛ اما باغهای بزرگ و خوشبوی سیب هنوز ادامه داشت. سیبهای زرد و سرخ روی شاخهها به محمد چشمک میزدند و بوی خوش و رنگ زیبایشان را به او تعارف میکردند. کمکم باغها تمام شدند و محمد و گلهاش به صحرای بزرگ و پر از نعمت رسیدند. گوسفندها بدون تعارف افتادند به جان علفهای تازه و آبدار. آفتاب حسابی بالا آمده بود. وقت صبحانه بود و محمد گرسنه. از خورجین الاغش سفرهٔ نان و پنیر را درآورد. کاسهٔ بزرگ مسی را هم بیرون کشید. یکی از گوسفندها را کناری کشید و شیرش را دوشید توی کاسه. کنار چشمه، با بوتههای خشک آتشی درست کرد و کاسهٔ شیر را روی آتش گذاشت. سفره را باز کرد و مشغول خوردن نان و پنیر شد.»
حجم
۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۸٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه