
کتاب زن ماشینی
معرفی کتاب زن ماشینی
کتاب زن ماشینی با عنوان اصلی Machinal نوشتهٔ سوفی تردوِل و ترجمهٔ حسین شیرزادی است. انتشارات نی این کتاب را به چاپ رسانده است. این اثر یکی از نمایشنامههای برجستهٔ اکسپرسیونیستی است که موضوعاتی چون مدرنیته، ماشینی شدن زندگی و تأثیرات آن بر انسان را به تصویر میکشد. زن ماشینی در سال ۱۹۲۸ برای نخستین بار در نیویورک روی صحنه رفت و از همان زمان توجه بسیاری از منتقدان و تماشاگران را به خود جلب کرد.
درباره کتاب زن ماشینی اثر سوفی تردوِل
این نمایشنامه براساس پروندهٔ مشهور روت اسنایدر نوشته شده است. اسنایدر زنی بود که در سال ۱۹۲۷ به جرم قتل شوهرش اعدام شد. دادگاهها و گزارشهای مربوط به این پرونده بحثهای زیادی دربارهٔ مسائل حقوق زنان، عدالت کیفری و مجازات اعدام به وجود آوردند. سوفی تردوِل که بهعنوان گزارشگر برای چند روزنامه در دادگاههای اسنایدر حضور داشت، تحت تأثیر این رویدادها قرار گرفت و زن ماشینی را نوشت. این نمایشنامه با نگاهی نقادانه به جایگاه زنان در جامعهٔ مدرن، فشارهای اجتماعی و تأثیرات منفی تکنولوژی و ماشینی شدن بر کرامت انسانی، ازخودبیگانگی و کالاانگاری انسانها میپردازد.
خلاصه کتاب زن ماشینی
زن ماشینی داستان زنی جوان به نام هلن را روایت میکند که در تلاش است زندگیای معمولی و آرام داشته باشد. او در جامعهای زندگی میکند که در آن پول، مردسالاری و ماشینها بر زندگی انسانها سلطه دارند. این داستان با نشان دادن تلاشهای هلن برای به دست آوردن آزادی و کنترل بر زندگیاش، مسیری پر از تنش و بحران را به تصویر میکشد. نمایشنامه از صحنههای کوتاه و سریع تشکیل شده و هر صحنه به جنبهای از زندگی این زن و کشمکشهای او میپردازد.
چرا باید کتاب زن ماشینی را بخوانیم؟
زن ماشینی به دلیل مضمونهای برجستهٔ خود، همچون پرداختن به حقوق زنان، تأثیر مدرنیته بر روابط انسانی و بررسی فشارهای اجتماعی، یک اثر مهم در تاریخ نمایشنامهنویسی اکسپرسیونیستی بهشمار میرود. سوفی تردوِل با استفاده از تکنیکهای اکسپرسیونیستی و ساختار غیرخطی، اثری خلق کرده است که هم از لحاظ هنری و هم از لحاظ اجتماعی ارزشمند است. این نمایشنامه مخاطب را به تفکر دربارهٔ تغییرات جامعهٔ مدرن، نقش زنان و مسئلهٔ عدالت اجتماعی دعوت میکند.
کتاب زن ماشینی را به چه کسانی پیشنهاد میدهیم؟
این کتاب را به علاقهمندان به ادبیات نمایشی، آثار اکسپرسیونیستی و نمایشنامههایی با محتوای اجتماعی و روانشناختی پیشنهاد میکنیم. همچنین کسانی که به تاریخ تئاتر و نقش زنان در ادبیات علاقهمند هستند، از مطالعهٔ این اثر بهره خواهند برد.
نظر افراد و مجلههای مشهور درباره کتاب یا نویسنده
زن ماشینی از زمان نخستین اجرای خود توجه منتقدان و هنرمندان را به خود جلب کرد. در سالهای اخیر، منتقدانی چون مایکل بیلینگتن و پال تیلور این نمایشنامه را بهعنوان یکی از آثار برجستهٔ قرن بیستم انتخاب کردهاند. این اثر در لیست نمایشنامههای برتر نشریههای معتبر نظیر گاردین و اینترتینمنت ویکلی قرار گرفته است.
کتاب یا نویسنده چه جوایز و افتخاراتی کسب کرده است؟
زن ماشینی در سال ۱۹۲۸ توسط منتقد برجستهٔ تئاتر، برنز منتل، به عنوان یکی از بهترین نمایشنامههای سال انتخاب شد. همچنین در فهرستهای معتبر دیگری، از جمله لیست صدویک نمایشنامهٔ برتر به انتخاب گاردین، حضور داشته است. این نمایشنامه بارها بهصورت حرفهای در تئاترهای مختلف جهان اجرا شده و همچنان مورد توجه هنرمندان و مخاطبان قرار دارد.
بخشی از کتاب زن ماشینی
«سالن خانهای خارج از شهر. پلکانی برای رفتن به طبقۀ بالا. نزدیک سطح شیبدار، صندلی بالابر. زنگ در به صدا درمیآید. الیزابت به صحنه میآید و میرود در را باز کند. متیو با دستهگل و کیف کج سفری بر دوش وارد میشود.
الیزابت: بهبه، چقدر لطف کردی... ممنون متیو. (الیزابت متیو را در آغوش میکشد.) بیا تو لطفاً. (متیو وارد سالن میشود.) بندیکت باهات نیست؟
متیو: چرا، چرا، الان میاد.
الیزابت: (:رو به درِ بازی فریاد میزند.) ژان! بندیکت و متیو اومدن! (متیو کیف سفریاش را زمین میگذارد و دستهگل را به طرف الیزابت میگیرد.) ممنون متیو، محشرن...
متیو: گفته بودین دسر نیارم.
الیزابت: :ابداً. گیلاسه که از سروکولمون بالا میره. حالا خودت میبینی، امسال چقدر خوشمزهان.
متیو: مگه گیلاسها اواخر ژوئن نمیرسن؟
الیزابت: چرا، ولی اینقدر گرم شد که...
متیو: یه کم عجیبه خارج از شهر آدم گل هدیه بیاره.
الیزابت: چرا؟
متیو: نمیدونم.
الیزابت لبخند مهرآمیزی به متیو میزند.
الیزابت: میرم بذارمشون توی آب.
الیزابت به آشپزخانه میرود. ژان، مردی شصتوپنج ساله وارد میشود. با صندلی چرخدار حرکت میکند.
ژان: روز بخیر متیو.
متیو: روز بخیر ژان. خدمت شما...
متیو پاکتی را به طرف ژان میگیرد.
ژان: :چی هست؟ (پاکت را باز میکند.) بهبه، ممنون...
نقاب مصری را بیرون میکشد. با دقت به آن نگاه میکند.
متیو: :اصل نیست.
ژان: آره، آره، حدس زدم... محشره. از راستۀ خانالخلیلی خریدیش؟
متیو: نه، از بازار موسکی۶... توی بساط یه صنعتگر پیدا کردم. هتل معرفیش کرد... چیزهای خیلی قشنگی داشت. (ژان به نقاب نگاه میکند.) شک داشتم این رو برات بگیرم یا پاپیروسهای قدیمی...»
حجم
۹۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه
حجم
۹۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۴۳ صفحه