کتاب بازی وراثت (کتاب اول)
معرفی کتاب بازی وراثت (کتاب اول)
کتاب بازی وراثت (کتاب اول) نوشتهٔ جنیفر لین بارنز و ترجمهٔ پریسا رحمتی است. انتشارات آذرباد این رمان معاصر آمریکایی را برای نوجوانان و جوانان منتشر کرده است.
درباره کتاب بازی وراثت (کتاب اول)
کتاب بازی وراثت (کتاب اول) [The Inheritance Games] برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که برای نوجوانان و جوانان نوشته شده است. این رمان داستان «آوری»، یک دختر ۱۷ساله را روایت میکند که پس از مرگ مادربزرگش متوجه میشود جزو خانوادهای ثروتمند و معروف است. این خانواده به نام «بازیهای میراث» شهرت دارد و شامل چهار خاندان است که هر یک از آنها یک شرکت بزرگ را اداره میکنند و هر یک از آنها یک ویژگی خاص دارند که از نسل به نسل به ارث میرسد. «آوری» بهعنوان یکی از وارثان این خانواده، دعوت میشود تا در یک مسابقه شرکت کند که برندهٔ آن میراث بزرگی را دریافت میکند، اما این مسابقه یک بازی خطرناک و مرگبار است که «آوری» را در معرض خطر قرار میدهد. او باید با دیگر رقبای خود روبهرو شود و از تواناییهای خود برای حل معماها و رمزهایی که در این بازی پنهان شدهاند، استفاده کند؛ همچنین باید با رازها و توطئههایی که در پسِ این بازی وجود دارد، مبارزه و از خود و دوستانش دفاع کند. دخترک در این راه با چالشها و ماجراهایی روبهرو میشود که او را به دنیایی از خیانت، عشق، دروغ و انتقام میکشاند. با او همراه شوید.
خواندن کتاب بازی وراثت (کتاب اول) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به نوجوانان و جوانانِ دوستدارِ ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بازی وراثت (کتاب اول)
«از جا پریدم. تا چشم باز کردم بیرون بودم. درِ ورودی کاخ هاثورن پشت سرم محکم بسته شد. هوای خنک به صورتم برخورد کرد. تقریباً مطمئن بودم که نفس میکشیدم؛ اما کل بدنم سرد و بیحس بود. شوک این شکلی بود؟
«ایوری!» لیبی پشت سرم از خانه بیرون آمد. «حالت خوبه؟» با نگرانی نگاهم کرد. «و اینکه: دیوونهای؟ وقتی یکی بهت پول میده، تو نباید سعی کنی پسش بدی!»
یادآوری کردم: «تو میکنی.» غرش توی مغزم بهقدری بلند بود که نمیتوانستم فکر خودم را بشنوم. «هر وقت میخوام انعامهایی رو که گرفتم به تو بدم، همین کار رو میکنی.»
«اینجا دربارهٔ انعام حرف نمیزنیم!» موهای آبی لیبی داشت از دماسبیاش بیرون میریخت. «داریم در مورد میلیونها دلار پول حرف میزنیم.»
میلیاردها، در دل حرفش را اصلاح کردم؛ اما دهانم حاضر نبود این را با صدای بلند بیان کند.
«ایو.» لیبی دستی روی شانهام گذاشت. «به این فکر کن که این یعنی چی. تو دیگه هرگز نگران پول نمیشی. هر چیزی که دلت بخواد رو میتونی بخری، هر کاری که دلت بخواد رو میکنی. اون کارتپستالهایی که از مامانت نگه داشتی؟» به جلو خم شد، پیشانیاش را به پیشانیام چسباند. «میتونی هرجایی بری. فرصتها رو تصور کن.»
تصور کردم، بااینکه مثل یک شوخی ظالمانه بود، انگار دنیا از این طریق میخواست مرا گول بزند تا چیزهایی را بخواهم که دختری مثل من هرگز قرار نیست...
درِ ورودی بزرگ کاخ هاثورن محکم باز شد. من به عقب پریدم و ناش هاثورن به بیرون قدم گذاشت. حتی با کتشلواری که پوشیده بود هم سرتاپا شبیه کابویهای آماده رقابت در ظهرگاه به نظر میرسید.
خود را آمادهٔ رویارویی با او کردم. میلیاردها. سرِ کمتر از این نیز جنگ شده بود.
«راحت باش، بچه.» لهجه تگزاسی ناش روان و آهسته بود، مثل ویسکی. «من پول نمیخوام. هیچوقت نخواستم. اگه نظر منو بخوای، میگم دنیا این شکلی داره آدمایی رو به بازی میگیره که سزاوارش هستن.»
نگاه برادر بزرگ هاثورنها از من به لیبی رفت. او قدبلند، عضلانی و برنزه بود؛ اما لیبی ریزنقش و لاغر و پوست رنگپریدهاش در تضاد کامل با رژلب تیره و موهای نئونیاش بود. ظاهرشان جوری بود که انگار حتی نمیبایست از نزدیک هم رد میشدند؛ اما ناش حالا اینجا ایستاده بود و به او لبخندی رندانه میزد.
ناش به خواهرم گفت: «تو مواظب خودت باش، عزیزم.» سلانهسلانه به سمت موتورسیکلتش رفت، سپس کلاهکاسکتش را روی سرش گذاشت و لحظهای بعد حرکت کرد.»
حجم
۳۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه
حجم
۳۲۰٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۴۰۷ صفحه