
کتاب من فقط دو نفر را کشته ام
معرفی کتاب من فقط دو نفر را کشته ام
کتاب الکترونیکی من فقط دو نفر را کشتهام نوشتۀ هادی خورشاهیان در گروه انتشاراتی ققنوس چاپ شده است. این رمان در قالب داستانی پلیسی و خانوادگی نوشته شده و تلاش میکند شخصیتها و موقعیتهایی متفاوت و پیچیده را خلق کند. شخصیت اصلی در مواجهه با بحرانهای گوناگون، از خانواده و اختلافات درونی گرفته تا جرم و جنایت و اتفاقات امنیتی، وارد دنیایی متنوع از موقعیتها و جهانهای فکری میشود.
درباره کتاب من فقط دو نفر را کشتهام
این رمان داستان مردی را روایت میکند که درگیر نابسامانیهای خانوادگی و پروندهای پیچیدۀ کلاهبرداری است. او پس از دستگیری به جرم قتل، از بازداشتگاه فرار میکند و بهتدریج درگیر حوادثی میشود که هرکدام او را به دنیای جدید و ناشناختهای میکشاند. این حوادث شامل قتلهای دیگر، فرار، همنشینی با خلافکاران، و ماجراهایی پیچیده از قاچاق اسلحه یا عتیقه است که نهایتاً به دستگیری او در مرز ایران و پاکستان ختم میشود. نویسنده در این اثر، علاوه بر تمرکز بر موضوعات پلیسی و هیجانانگیز، به کاوش در روابط انسانی و اختلافات خانوادگی نیز پرداخته و تلاش کرده است که داستانی چندوجهی خلق کند. تنوع شخصیتها و اتفاقات، این کتاب را از قالب محدود یک داستان صرفاً پلیسی فراتر میبرد.
کتاب من فقط دو نفر را کشتهام را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای پلیسی، داستانهای هیجانی با محوریت جرم و جنایت، و افرادی که به روایتهایی درباره بحرانهای خانوادگی علاقه دارند، مناسب است.
بخشی از کتاب من فقط دو نفر را کشتهام
«با اضطراب به اطراف نگاه میکردم. دستم توی دستهایش بود. انگار همهچیز دست به دست هم داده بود تا یک اتفاق بد ناخواستهٔ غیرمنتظرهٔ دیگر توی زندگیام بیفتد. او حرف میزد و من گوش میکردم. سعی میکرد افسونی در لحن و کلماتش باشد که رامم کند. با اینکه گارد گرفته بودم که به حرفهایش بیتوجه باشم و حتی اگر شده به آنها گوش نکنم، ولی باز هم داشتم با دقت به حرفهایش گوش میدادم. گاهی وقتها آدمی به حرفهایی که به آنها اعتقاد ندارد با دقت بیشتری گوش میدهد تا به حرفهایی که به آنها اعتقاد دارد. داشتم زیرچشمی به دستش نگاه میکردم که یک جفت کفش زنانهٔ اسپرت, که بهشدت برایم آشنا بود، جلوی چشمهایم سبز شد. نگاهم از آن کفشهای سبز و شلوار لی آبی رفت بالا و از مانتوی نارنجی سنتی صعود کرد تا رسید به صورت آزاده که میان شال قرمز به چشم میخورد. زُل زدم توی چشمهایش. آزاده دقیقاً موقعی رسیده بود که دستهای ما توی دست هم بود. یعنی درستترش این است که دست من توی دستهای آن زن بود.»
حجم
۱۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه
حجم
۱۶۱٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۳۱ صفحه