دانلود و خرید کتاب دشمن آینده هادی خورشاهیان
تصویر جلد کتاب دشمن آینده

کتاب دشمن آینده

انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب دشمن آینده

کتاب دشمن آینده نوشته هادی خورشاهیان یک رمان با محوریت مفهوم مرگ و معنای وجود داشتن و نداشتن است. این کتاب را نشر چشمه منتشر کرده است.

درباره کتاب دشمن آینده

عده‌ای در دنیایی عجیب در مرز بودن و نبودن رها شده‌اند، دنیایی که نه می‌شود باور داشت وجود دارد نه می‌توان وجود نداشتنش را باور کرد. دنیایی میان مرگ و زندگی که به مرگ متمایل است. آدم‌ها در این فضا زندگی خودشان را تعریف می‌کنند و از سرنوشتشان حرف می‌زنند. علاقه خورشاهیان به ادبیات کلاسیک زبان رمانش را قوی کرده است و خواننده تا انتها با دنیای عجیب او همراه می‌شود دنیایی که کاملا ساخته‌ی ذهن نویسنده است.

خواندن کتاب دشمن آینده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب دشمن آینده

برادرم نگاهی فیلسوفانه به چهره‌ام انداخت و گفت «مگر الان مُرده‌ایم؟»

با همان دلواپسی و تعجب قبلی گفتم «تو نه، ولی من مُرده‌ام. طبق روایات، الان باید بروم به سمت پایان، ولی من برگشته‌ام به سمت آغاز.»

برادرم لبخندی زد و گفت «خیلی نگران نباش برادر. آغاز و پایان با آن چیزی که تو در ذهن داری فرق می‌کند.»

داشتم فکر می‌کردم من کدام‌یک از آن دو نفر هستم. نمی‌دانستم هابیلم یا قابیل، که به خودم آمدم و دیدم کسی به من شلیک نکرده است و دارم خودم را می‌کشم روی دیوار. خودم را که روی پشت‌بام حس کردم، دستی از تاریکی دراز شد و کیسهٔ برزنتی سبز روزنامه‌ها را از دستم گرفت و دیدم در دست دیگرش کُلتی دارد، اما ظاهراً آن‌قدر برایش اهمیت نداشتم که به خودش زحمت بدهد و دستش را بالا بیاورد که مثلاً به‌زور اسلحه مجبور باشم از دستورش اطاعت کنم که اصلاً صادر نشده بود.

از لحظه‌ای که سرم را از دیوار بالا آوردم، دیدم همه‌جا سوت‌وکور است و سرهنگ در جای همیشگی‌اش ننشسته است. همهٔ لامپ‌های ساختمان خاموش بود؛ غیر از لامپ کنار استخر و بالای صندلی سرهنگ که مرد سیمونُف‌به‌دست عمداً آن را روشن گذاشته بود که ببینمش و حساب کار دستم بیاید.

از نردبان که پایین رفتیم، دیدم انگار واقعاً خاک مُرده پاشیده‌اند آن‌جا که سکوتِ کاملاً مطلق است و هیچ صدایی از هیچ جنبنده‌ای به گوش نمی‌رسد. در آن لحظه، این اصلاً برایم عجیب نبود؛ بلکه به‌شدت ترسناک بود که نمی‌دانستم برای آن دوازده نفر چه اتفاق هولناکی افتاده است. چه‌طور کسی توان این را داشت و همزمان دلش هم می‌آمد بلایی سر آن‌ها بیاورد.

نظری برای کتاب ثبت نشده است
گلوله درست وسط پیشانی‌ام خورد و باعث شد بمیرم. وقتی مُردم، دیدم به جای این‌که در جایی شبیه دوزخ، بهشت، یا حداقل برزخ باشم، انگار به ابتدای خلقت برگشته‌ام و با پدرم حضرت آدم ابوالبشر و مادرم حضرت حوا و برادرم نشسته‌ایم و داریم غروب غم‌انگیز آفتاب را نگاه می‌کنیم.
n re
زیاد پیش می‌آید که در یک لحظه، آدم واقعاً نمی‌داند، الان موقع خوشبختی‌اش است، یا موقع بدبختی‌اش. خوشبختی ما، این است که خوشبختی آدم‌های خوشبخت را از نزدیک نمی‌بینیم و خیلی ناراحت نمی‌شویم که بدبخت‌ایم؛ خوشبختی ما، از زاویه‌ای دیگر، این است که آدم‌های بدبخت دقیقاً دوروبر خودمان هستند و زندگی آن‌ها را کاملاً از نزدیک می‌بینیم و خیلی دل‌مان به حال خودمان نمی‌سوزد؛ چون آن‌ها به‌راستی و بی‌رحمانه از ما بدبخت‌ترند.
n re

حجم

۱۷۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۳ صفحه

حجم

۱۷۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۳ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
۲۲,۵۰۰
۵۰%
تومان