کتاب بیدهای بی مجنون
معرفی کتاب بیدهای بی مجنون
کتاب بیدهای بی مجنون نوشتۀ محمدحسین انصاری نژاد است. این کتاب را نشر شهرستان ادب در سال 1398 منتشر کرده است.
درباره کتاب بیدهای بی مجنون
مجموعه شعر «بیدهای بی مجنون» را بهخاطر پیشگیری از پراکندگی مضمون در «محور عمودی» و بیان وصفی - روایی (روایتی بر بستر اعتراض) باید گامی بلند در نزدیک شدن به غزل نیمایی دانست. اکثر غزلهای این مجموعه در بستر یک روایت منسجم شکل میگیرند. تلفیق هنرمندانه فرم و محتوا، فرهیختگی اندیشه توأم با اعتراضی شیعی، گستردگی دایره واژگان، بیان وصفی - روایی، نگاه نو به پدیدهها و اشیا، تنوع و تکثر اوزان عروضی (بخصوص استفاده قدرتمندانه و هوشمندانه از اوزان بلند)، و فخامت کلام و نجابت زبان (بخصوص در عاشقانه سرودهها) شعرهای «بیدهای بی مجنون» را برای مخاطب امروز دلنشین و خواندنی کرده است.
از دیگر ویژگی های این مجموعه روزآمد بودن زبان و انطباق لهجه ادبی شاعر با لهجه ی انسان معاصر است. انصاری نژاد که شاعری از نسل اکنون است، به خوبی دریافته است که شاعر امروز نمی تواند نسبت به مطالبات و نیازمندی های انسانی که در عصر «پسامدرن» زندگی می کند بیتفاوت باشد. چون این بی تفاوتی او را به گذشته پرتاب میکند و از درک مناسبات فرهنگی- اجتماعی عصر حاضر غافل.
خواندن کتاب بیدهای بی مجنون را به چه کسی پیشنهاد می کنیم؟
کتاب بیدهای بی مجنون برای علاقهمندان به شعرهای نیمایی از شاعران جدید و تازهکار مناسب است. اگر شما جزو کسانی هستید که به سرودن شعرهای نیمایی علاقه دارید نیز میتوانید از خواندن این کتاب لذت ببرید.
درباره محمدحسین انصاری
محمدحسین انصاری نژاد متولد سال 1355، دارای لیسانس حوزوی میباشد. وی دبیر علمی کنگرۀ سراسری شعر پاسدار ۱۳۹۴-۱۳۹۵-۱۳۹۶، کسب عنوان کتاب برتر سپاه در سالهای ۱۳۹۳-۱۳۹۴-۱۳۹۵، برگزیدههای سراسری شعر اشراق هنر آسمانی اندیشه مطهر، سه بار شعرخوانی محضر مقام معظم رهبری، داور کنگرههای شعر پایداری در استان بوشهر و استان یزد، داور کنگرههای شعر شاهچراغ، نماز، توحیدی، در استانهای فارس، یزد میباشد.
بخشهایی از کتاب بیدهای بی مجنون
در باغ نظر میرفت با زلف رها در باد
بی ستر و عفاف آمد در باغ عفیفآباد
آن زن که به چشم من یک روح اثیری بود
یا پلک به هم میزد یا دست تکان میداد
یکلحظه تصور کن در صبح حرم رد شد
یک لولی شهر آشوب در مسجد گوهرشاد!
یا پلک به هم میزد یا زلف به هم میریخت
با لهجه بسطامی با زخمه مختاباد
ترکیب لبانش در هنگام تبسم بود
عکس غزل حافظ در چشمه «رکنآباد»
رد میشد و میدیدم، هنگامه به هر سویی
سرگرم نظربازی با هرچه که باداباد
با دلهره میگفتم: «غارتگر دین آمد»
ای درس سحر، لطفی! ای فیض نسیم، امداد!
هی سورة یوسف را میخواندم و رد میشد
چون نقش زلیخا بر قالیچهای از اجداد
پژواک قدمهایش در گوش درختان بود
چون برگ نت باران در نیمهشب خرداد
میگفت ببین در باد آن بادکنکها را
دستی بفشان تا ابر، تو شاعری و آزاد
میرفت و زبانم باز در ولوله بند آمد
ای عشق چه باید کرد با لکنت مادرزاد
حجم
۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه
حجم
۴۶٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۹۲ صفحه