کتاب مزه شناس
معرفی کتاب مزه شناس
کتاب مزه شناس نوشتهٔ لو ونفو و ترجمهٔ مرضیه بهرادفر است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر چینی را منتشر کرده است.
درباره کتاب مزه شناس
کتاب مزه شناس برابر با یک رمان معاصر و چینی است که هم شما را با آدابورسوم چین آشنا میکند و هم بخشی از تاریخ معاصر این کشور را روایت میکند. این کتاب چند شخصیت اصلی دارد که هر کدام نماد افرادی هستند که در حکومت صدسالهٔ چین نقش داشتند؛ حکومتی که گر چه به نامْ کمونیستی بود، اما در واقع بزرگترین سرمایهداران جهان را داشت. «جوزیه» یک سرمایهدار است که دارایی بیحدوحصری دارد. او علاقهٔ بسیاری به خوردن دارد و بهدلیل این میلش، مهارت بسیاری هم در شناسایی مزهها دارد و به مقام بزرگی در این کار رسیده است. «گائوشینگ» شخصیت دیگر کتاب حاضر و نمایندهٔ قشر کارگر است که جوزیه به او یک خانه داده است. او مجبور است برای ادای دین خود به جوزیه برای او پادویی کند. گائوشینگ مورد تحقیر است و تمام تلاش خود را برای انقلاب و سرکوب جوزیه میکند. پس از مدتی او به مدیریت یک رستوران میرسد که روزی پاتوق جوزیه بوده است. کتاب عجیب «مزهشناس» که گفته شده جذابیت بالایی دارد، هر خوانندهای را جذب میکند. این کتاب خوشطعم پر است از غذاهای خوشمزه با چاشنی ترایخ و فرهنگ یک ملت.
خواندن کتاب مزه شناس را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر چین و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب مزه شناس
«مدت زیادی نگذشت که دوست قدیمیام آعار به دیدنم آمد. ما توی یک کوچه زندگی نمیکردیم، اما رفتوآمد خانوادگی داشتیم. بعد از آنکه ما به آپارتمانی چندطبقه اسباب کشیده بودیم، خانوادۀ آعار برای عرض تبریک به دیدنمان آمده بودند. حتی پدر آعار هم, در حالی که نوهاش را به دنبال خود میکشید، از آنهمه پله بالا آمده بود تا به ما سر بزند. او رو به مادرم گفته بود: «زنداداش, بهت تبریک میگویم، از امروز دیگر لازم نیست نگران این باشی که صاحبخانه کی جوابت میکند, بالاخره خودت صاحبخانه شدی.» مادرم دیگر پیر و سالخورده شده بود و نتوانسته بود جوابش را بدهد، تنها اشکهایش سرازیر شده بود. آعار معمولاً به خانهمان میآمد، کمی مینشست و با هم حرف میزدیم. گاهی اوقات همان حرفهای قدیمی را آنقدر تکرار میکردیم که دیگر چیزی برای گفتن باقی نمیماند و به خوردن چای یا کشیدن سیگار رو میآوردیم، که آن هم گویی لذتبخش بود. اما این اولین باری بود که آعار یکسره آمده بود رستوران به سراغم.
او همین که مرا دید, برایم دستی تکان داد و گفت: «بیدلیل به سراغت نیامدهام، خواستهای از تو دارم.»
«چه خواستهای؟»
«پسر بزرگم دارد ازدواج میکند، همین یکشنبه. به رستوران شما آمدهام تا دو تا میز رزرو کنم، اما میگویند همۀ میزها تا سه هفتۀ دیگر پرند، مدیرجان! میتوانی کمکم کنی؟»
(اجابت خواستهاش) برایم سخت بود، پس گفتم: «ای وای، چرا میخواهی خودت را اینهمه به زحمت بیندازی؟ کسانی که اینجا مهمانی میگیرند میخواهند خودی نشان دهند، هدایایی جمع کنند و زحمت غذا پختن را از سر خودشان کم کنند. نکند تو هم به هدایای شب عروسی چشم دوختهای؟ همین حالا بگو من باید چند یوان بدهم؟»
«برو پی کارت، من که نمیخواهم مهمانی بزرگ و اعیانی بگیرم. فقط خانوادۀ تو هستند و خانوادۀ خودمان و چند تا از فامیلها و دوستان، کلاً بیست نفر هم نمیشویم.»
«بسیار خب، پس این دو میز غذا توی خانۀ خودت هم جا میشود. مثلاً میتوانید توی حیاطخلوت برگزارش کنید. برو توی سالن را ببین، آنقدر شلوغ است که صدا به صدا نمیرسد. تازه بعد از پایان ساعت کاری هم، خدمتکارها جاروبهدست در همه جای سالن هستند، به نظرت با این وضع غذا از گلوی کسی پایین میرود؟»
«تا به حال بقالی ندیده بودم که بگوید ماستش ترش است.»
«من نمیگویم ماستمان ترش است، اما لاف هم نمیزنم. وگرنه غذاهای ما الآن دیگر بیکیفیت نیستند و یک عالم تقدیرنامه دریافت کردهایم. اما همیشه فکر میکنم مهمانی توی خانه خیلی راحتتر برگزار میشود. تازه مشکل حلنشدنی دیگری هم داریم. بر اساس مقررات رستوران، هیچکدام از کارکنان حق ندارند در مهمانیهای آشنایانشان که اینجا برگزار میشود شرکت کنند، تا برای مشتریها سوءتفاهمی به وجود نیاید. شب مهمانی شما هم من فقط میتوانم گوشهای بایستم و نگاه کنم.»
«ای بابا، اینطوری که نمیشود. تو یکی از مهمانان ویژهای که میخواهم این بار با هم چند گیلاسی شراب بنوشیم. اگر آن سالها مرا تشویق نمیکردی که در برنامۀ ایجاد شغل ثبتنام کنم، معلوم نبود چه بر سر زندگیام میآمد.»»
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۰۸ صفحه