کتاب امنیت و دو داستان دیگر
معرفی کتاب امنیت و دو داستان دیگر
کتاب امنیت و دو داستان دیگر نوشتهٔ آریل دورفمن و ترجمهٔ اسدالله امرایی است. نشر افق این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و آرژانتینی را روانهٔ بازار کرده است. این اثر جزو مجموعهٔ «شاهکارهای ۵ میلیمتری» است.
درباره کتاب امنیت و دو داستان دیگر
کتاب امنیت و دو داستان دیگر برابر با یک مجموعه داستان کوتاه، معاصر و آرژانتینی است. عنوان این داستانها عبارت است از «همهٔ داروندارم»، «خورش» و «امنیت». این سه داستان از حضور پراکندهٔ انسان در هر دو سرزمینِ واقعیت و خیال سخن گفتهاند. گفته شده است که در هر سه داستان، شخصیتهای اصلی قصه همه دوران سخت و عجیبی از زندگی را میگذرانند؛ کسی درست در ساعت آخر زندگیاش است، کسی چشمانتظار است و دیگری نمیداند تا ساعاتی دیگر چه اتفاقی برایش خواهد افتاد.
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب امنیت و دو داستان دیگر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر آرژانتین و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
درباره آریل دورفمن
آریل دورفمن در سال ۱۹۴۲ در آرژانتین به دنیا آمد و ۱۰ سال از دوران کودکی خود را در نیویورک گذراند؛ تا آنکه بهدلیل قوانین ضدکمونیستی، همراه با خانوادهاش از آمریکا اخراج شد. دورفمانها به شیلی رفتند؛ جایی که آریل دورفمن دوران نوجوانی و بلوغش را در آن گذراند. او دوران انقلاب آلنده و مقاومت پس از کودتای پینوشه در ۱۹۷۳ را پشت سر گذاشت؛ سپس همراه با همسرش، «آنجلیکا»، بهعنوان تبعیدی در دنیا پرسه زد و سرانجام در ایالات متحدهٔ آمریکا اقامت گزید؛ جایی که در دانشگاه دوک بهعنوان استاد ادبیات تدریس کرده است. «مرگ و دوشیزه» و «اداره جبران عمر» از آثار مکتوب او است. نمایشنامههای او در بیش از ۱۰۰ کشور دنیا اجرا شده است. آریل دورفمان بهطور منظم برای روزنامهها و مجلات در سراسر دنیا مقاله مینویسد و در حوزهٔ دفاع از حقوق بشر فعالیت میکند.
درباره اسدالله امرایی
اسدالله امرایی در اولین روز اردیبهشت ۱۳۳۹ به دنیا آمد. او در نوجوانی مطالعه را با نشریههای روز آغاز کرد. در همان زمان دومین فرد مهم زندگیاش یعنی یکی از همسایههایشان، وارد زندگیاش شد. این همسایه که معلم و اهل ادب و فرهنگ بود، او را به ادبیات داستانی علاقهمند کرد و باعث شد اسدالله امرایی از سال ۱۳۵۵ قلم به دست بگیرد و پا در دنیای نوشتن بگذارد. اولین اثر داستانی این نویسنده و مترجم ایرانی، با نام «سیگار خاموش» در پیک نوجوان به چاپ رسید و بهدنبال آن، دریافت اولین جایزهٔ ادبی کامش را شیرین کرد. امرایی از سال ۱۳۶۰ وارد حرفهٔ روزنامهنگاری شد و بیش از ۳ دهه با روزنامهها و مجلات مختلفی همچون کیهان، اطلاعات، سروش، همشهری، گردون، کارنامه، آدینه، ایران جوان، آفتاب و... بهعنوان روزنامهنگار همکاری داشت. اسدالله امرایی مدتی هم در استخدام سازمان هواشناسی کشور بود و در بخش روابط بینالمللِ این سازمان فعالیت میکرد. او در دورهٔ متوسطه مشغول به تحصیل بود که دبیر زبان انگلیسیاش، استعداد زبانآموزی او را کشف کرد. همان زمان بود که با تشویقهای دبیر زبان، چند داستان کوتاه انگلیسی را ترجمه کرد و تصمیم گرفت این مهارت را بهصورت آکادمیک فرا بگیرد. برای همین در دانشگاه در رشتهٔ زبان و ادبیات انگلیسی تحصیل کرد و موفق به دریافت مدرک کارشناسی در این رشته شد. او توانست ترجمهٔ داستان «امتحان رانندگی» نوشتهٔ آنجلیکا گیبز، نویسندهٔ اهل آفریقای جنوبی را که اولین کار جدیاش در حوزهٔ ترجمه بود، در روزنامهٔ اطلاعات منتشر کند. در سال ۱۳۶۸ موفق شد اولین کتابی را که ترجمه کرده بود، بهطور رسمی به چاپ برساند؛ کتابی تحتعنوان «خوشخنده و داستانهای دیگر»، نوشتهٔ هانریش بل.
ترجمهٔ مجموعه داستان کوتاه «مردان بدون زنان» (Men Without Women) اثر ارنست همینگوی، یکی دیگر از مهمترین آثار اسدالله امرایی در قامت مترجم است؛ کتابی که نسخهٔ فارسی آن بههمت این مترجم ایرانی برای اولینبار در سال ۱۳۷۰ وارد بازار نشر شد. اسدالله امرایی آثار مهمی از ادبیات جهان را به فارسی ترجمه کرده است؛ از جمله «خزان خودکامه» اثر گاربریل گارسیا مارکز، «کوری» و «بینایی» هر دو نوشتهٔ ژوزه ساراماگو، «گلهای میخک» از ریموند کارور و همینطور آثار سهگانهٔ ایزابل آلنده که شامل کتابهای «سرزمین اژدهای طلایی»، «شهر جانوران» و «جنگل کوتولهها» میشود. در اینجا تعدادی از مهمترین ترجمههای اسدالله امرایی را آمده است: کتاب «داستانهای زنان دربارهٔ زنان» که اسدالله امرایی تکتک داستانهای این کتاب را خودش از منابع مختلف جمعآوری و یا از شخص نویسنده دریافت کرده؛ داستانهایی از نویسندگان زن در سراسر جهان که به مسائل و دغدغههای زنان میپردازند و کتاب «خزان خودکامه» (The Autumn of the Patriarch) که حاوی یک رمان مشهور از گابریل گارسیا مارکز است و به شرح داستان یک دیکتاتور مستبد میپردازد.
بخشی از کتاب امنیت و دو داستان دیگر
«کافی است خود را به موج جمعیت بسپارد و همراه بقیه جلو برود، خوش باشد و به تماشای ازدحام پدر و مادرها با بچههای کوچک مشغول شود. تعجب میکرد از این مردها و زنها که انگار مأموریتی آسمانی برای ترمیم جمعیت دنیا دارند و اهمیتی نمیدهند هر صبح چه بلایی بر سرمان نازل میشود و چه اخبار ناگواری میرسد و این افکار پنداری به نفع او بودند. صف بهطور حیرتانگیزی مرتب پیش میرفت. به کارینا فکر کرد که جلوتر از او توی صف بود ـــ هرچند درحد یک نظر هم او را ندیده بود. میدانست کارینا دو ساعت زودتر رسیده است. او را دم گیت مجسم کرد که قهوه هورت میکشد و رمانی میخواند که اگر هنوز با هم زندگی میکردند، حتماً پیشنهاد میکرد او هم بخواند و او روز بعد با ولع آن رمان را میخواند. میخواست با خواندن آن به ذهنیات او پی ببرد و دنیا را از دریچهٔ چشم شخصیتهایی ببیند که او در آنها مستحیل شده و در دریایی سیر کند که او در آن شنا میکند. او را مجسم کرد که وقتی نزدیکش میشود کتاب را میبندد. آیا اصلاً او را میبوسد؟ صورت یا لبش را؟ به کارینا فکر میکرد و به نظرش میرسید همانی است که در گوشش زمزمه میکند: همین است اورلاندو، فکر خوب آدم را به جایی میرساند. گاهی وقتها، هر چند وقت یک بار، هر چند وقت یک بار، کافی است بخواهی حال خوشی داشته باشی یا سعی کنی خوب ببینی. شاید به همین علت بود که وقتی بین اینکه اول کفشهایش را دربیاورد، تا وقتی از گیت رد شد بتواند خودش را جمعوجور کند، یا اینکه لپتاپ توشیبای خود را از توی ساک بیرون بکشد مانده بود، حتی سه ثانیه هم طول نداد که تصمیم بگیرد: بهتر است اول از شر کمربندم با آن سگک یغور خلاص شوم.
همینطور که پیش خودش سبکسنگین میکرد به فکر حرکت بعدی میافتاد، پنداری که کرنومتری توی مغزش کار گذاشتهاند. لابد میخواست زیادی نجیب جلوه کند، توی حال میزان باشم. لابد برای همین بود که خانم مسئول بازرسی حراست به شانهٔ او زد. زن چاق و بدترکیبی بود و برای همین اورلاندو نگران بود که چطور نگاهش میکند. اورلاندو اصلاً این افکار خوب نیست. زن مأمور حراست گفت: «قربان ببخشید، اجازه میفرمایید این خانم جلوتر از شما بیاید؟ هم دیرش شده و هم بچه دارد. پروازش را از دست میدهد.» به همین خاطر بود که کارینا بارها در گذشته به او گفته بود، و باز هم میگفت، و اگر خدا بخواهد، در سالهای آتی هم تکرار میکرد که از گذشته تابهحال، لابد تا همینحالا، از سر صف سوارشدن به هواپیما در گوشش زمزمه میکرد که این کارهای خیر کوچک یکجورهایی بیپاداش نمیمانند. علتش این بود: میخواست «خدای ترن هوایی» اش را راضی کند و از خشمش بکاهد. به همین علت جای خود را به زن بیچارهای داد که بچهاش توی بغلش وَنگ میزد. انگار رو به سقف کوتاه گیت امنیت چشمک میزد، انگار میخواست بگوید، دیدی؟ من عجله دارم، خودم لهله میزنم برای وقت، نگاهم کن، نگاهم کن ببین که برای همنوع خودم چه کردم، برای زنی که شاید کارینای خودم بود و شاید هم مادر خودم که دست مرا گرفته. چطور بود؟ اینها را داشته باش، بنویس پای حساب و بعداً که وقت بیشتری لازم داشتم پسم بده. خب؟
وقت! اورلاندو فرصت داشت که آن دعای چکشی را به خاطر بیاورد، هرچند بیشتر از دعا یکجورهایی درخواست بود با پررویی، انگار میخواست پیروزیای را که به دست آورده حفظ کند، اینحرفها طی یک ساعت بعدی پنداری پشت پلکهایش میچکیدند. با احتیاط از دروازهٔ الکترونیکی حراست، یا هر زهرمار دیگری، گذشت و حواسش بود به جایی نخورد و به هیچ دستگاه فوقحساسی نزدیک نشود. یک بار دستش به لبهای خورده و صدای آژیر بلند شده بود، بلافاصله مأمور دیگری، که مرد چاق و زشتی بود، به اشارهای او را به کناری خوانده بود تا لطفاً صبر کند و دوباره بازرسی شود.»
حجم
۳۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه
حجم
۳۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۴ صفحه