
کتاب ماجراهای تلماک
معرفی کتاب ماجراهای تلماک
کتاب ماجراهای تلماک (با حکاکی شارل مونه و نقاشی ژان - باتیست تیار) با عنوان اصلی Les Aventures de Télémaque نوشتهٔ فرانسوا فنلون و ترجمهٔ محمد قاضی توسط انتشارات فرهنگ جاوید منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای کلاسیک و ادبیات حماسی قرار میگیرد و داستانی برگرفته از اسطورههای یونان باستان را روایت میکند. این کتاب با الهام از اودیسهٔ هومر، ماجراهای پسر اولیس را در جستوجوی پدرش به تصویر میکشد و درعینحال، آموزههایی دربارهٔ سیاست، اخلاق و تربیت شاهزادگان ارائه میدهد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب ماجراهای تلماک
کتاب ماجراهای تلماک اثری است که در پایان سدهٔ هفدهم میلادی نوشته شد و در بستر ادبیات فرانسه و اروپا جایگاهی ویژه یافت. فرانسوا فِنِلون، نویسندهٔ کتاب، این داستان را برای آموزش و تربیت شاهزاده دوک دو بورگونی، نوهٔ لوئی چهاردهم، نگاشت. کتاب ابتدا برای انتشار عمومی نوشته نشده بود و بهعنوان هدیهای آموزشی به شاگردش تقدیم شد، اما بهواسطهٔ خیانت یک نسخهبردار، بهسرعت در اروپا منتشر شد و واکنشهای سیاسی و ادبی بسیاری را برانگیخت. این اثر آمیزهای از رمان، شعر حماسی و رسالهٔ اخلاقی است که با الهام از اودیسهٔ هومر و آثار کلاسیک یونان و روم، به نقد قدرت مطلقه، جاهطلبی پادشاهان و اهمیت فضیلت و خرد در حکومت میپردازد. «ماجراهای تِلِماک» در زمان خود بهدلیل اشارات ضمنی به سیاستهای لوئی چهاردهم و انتقاد از استبداد، جنجالآفرین شد و نویسندهاش را به تبعید کشاند. این کتاب نهتنها بازتابدهندهٔ دغدغههای تربیتی و اخلاقی عصر خود است، بلکه تصویری از آرمانشهر و حکومت عادلانه را نیز ترسیم میکند. ترجمهٔ محمد قاضی با افزودن کتاب سیزدهم و مقابله با نسخههای اصلی و انگلیسی، اثری کاملتر را در اختیار فارسیزبانان قرار داده است.
خلاصه کتاب ماجراهای تلماک
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان کتاب ماجراهای تلماک با ورود تِلِماک، پسر اولیس، به جزیرهٔ کالوپسو آغاز میشود؛ جایی که الههٔ کالوپسو او را پس از غرق شدن کشتیاش میپذیرد و از او میخواهد ماجراهای سفرش را بازگو کند. تِلِماک، همراه با راهنمای خردمندش مِنتور (که در واقع مینِروا، الههٔ عقل، است)، در جستوجوی پدرش اولیس، سرزمینهای گوناگونی را پشت سر میگذارد و با خطرات و وسوسههای بسیاری روبهرو میشود. او در سیسیل، مصر، تیر، قبرس و کرِت با پادشاهان، خدایان و مردمان مختلف مواجه میشود و هر بار با چالشهایی اخلاقی و سیاسی دستوپنجه نرم میکند. در مصر، تِلِماک شاهد تفاوت میان پادشاه دانا و پادشاه خودکامه است و در تیر، با فساد و بیاعتمادی پوگمالیون روبهرو میشود. در قبرس، وسوسههای شهوانی و بیعاری جامعه او را تهدید میکند و در کرِت، با نظام عادلانه و خردمندانهٔ مینوس آشنا میشود. در تمام این سفرها، مِنتور با اندرزهای خود تِلِماک را از لغزش و غرور بازمیدارد و او را به سوی فضیلت، راستی و اعتدال هدایت میکند. داستان، در قالب ماجراهای اسطورهای، به بررسی مفاهیمی چون قدرت، عدالت، تربیت، خودشناسی و مسئولیتپذیری میپردازد و تِلِماک در مسیر رشد و بلوغ، بارها میان لذت و وظیفه، هوس و عقل، و خودخواهی و خیر عمومی قرار میگیرد.
چرا باید کتاب ماجراهای تلماک را خواند؟
کتاب ماجراهای تلماک با ترکیب داستان اسطورهای و آموزههای اخلاقی، فرصتی برای آشنایی با دغدغههای تربیتی و سیاسی عصر روشنگری فراهم میکند. خواننده در خلال ماجراهای تِلِماک، با مفاهیمی چون عدالت، اعتدال، نقد قدرت مطلقه و اهمیت تربیت اخلاقی آشنا میشود. روایت سفر تِلِماک و همراهی او با مِنتور، بستری برای تأمل دربارهٔ رشد فردی، مسئولیت اجتماعی و چالشهای حکومتداری است. همچنین، این اثر نمونهای از تأثیر ادبیات کلاسیک بر اندیشههای سیاسی و تربیتی اروپاست و برای علاقهمندان به اسطورهشناسی، تاریخ اندیشه و ادبیات تطبیقی جذابیت دارد.
خواندن کتاب ماجراهای تلماک را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ کتاب ماجراهای تلماک برای علاقهمندان به ادبیات کلاسیک، اسطورهشناسی، فلسفهٔ سیاسی و تاریخ اندیشه مفید است. همچنین، کسانی که دغدغهٔ تربیت، اخلاق و نقد قدرت دارند یا به ریشههای ادبیات اروپایی علاقهمندند، از خواندن این اثر بهره خواهند برد.
درباره فرانسوا فنلون
فرانسوا دو سالینیاک دو لا موت - فنلون متولد ۱۶۵۱ چهرهای برجسته در تاریخ فرانسه، یک اسقف اعظم کاتولیک، الهیدان، شاعر و نویسندهای پرکار بود. او که عضو جماعت کشیشان سولپیسی بود، از خانوادهای اشرافی اما کمبضاعت در منطقه پریگور فرانسه متولد شد. فنلون تحصیلات اولیه خود را در منزل و سپس در دانشگاه کاهور و کالج دو پلسی در پاریس به پایان رساند. او در سنین جوانی به دلیل استعدادش در سخنرانی مشهور شد و در ۲۴سالگی به مقام کشیشی رسید.
فنلون که در ابتدا آرزو داشت به عنوان مبلغ مذهبی به شرق سفر کند، درنهایت به عنوان مدیر جامعهٔ «نوول - کاتولیک» در پاریس انتخاب شد و به دختران جوان پروتستان که به مذهب کاتولیک گرویده بودند، آموزش میداد. او همچنین کتاب «رسالهای در باب تربیت دختران» را نوشت. یکی از نقاط عطف زندگی او، انتصابش بهعنوان معلم خصوصی نوهٔ لویی چهاردهم، دوک بورگوندی، بود. او برای آموزش این شاهزاده چندین اثر مهم از جمله «ماجراهای تلماک» را نوشت. این کتاب که در ظاهر داستانی درباره پسر اولیس بود، در واقع نقدی تند بر استبداد سلطنتی لویی چهاردهم و دفاعی از پادشاهی مسئولیتپذیرتر محسوب میشد. کتاب تلماک به سرعت به یکی از پرفروشترین کتابهای قرن هجدهم در اروپا تبدیل شد و تأثیری عمیق بر ادبیات، موسیقی (از جمله اپرای «ایدومنه» موتسارت) و حتی هنرهای تزئینی گذاشت. فنلون بهعنوان مدافع حقوق بشر جهانی و وحدت بشریت شناخته میشود. او معتقد بود که وظیفه فرد در قبال کل بشریت بالاتر از وظیفهاش در قبال کشور خاص خود است و جنگ را بزرگترین شر میدانست. او همچنین بر اهمیت آموزش زنان برای تمدنسازی و تربیت اخلاقی تأکید داشت.
زندگی فنلون با «مناقشه آرامگرایی» نیز گره خورده بود، جایی که او از دیدگاههای مذهبی مادام گیون دفاع کرد. این موضوع منجر به محکومیت اثر او با عنوان «تبیین گزینههای مقدسین» توسط پاپ و طرد شدن او از دربار لویی چهاردهم شد. پس از این اتفاقات، فنلون باقی عمر خود را به عنوان اسقف اعظم کامبره گذراند، جایی که به امور کلیسایی، آموزش مذهبی و کمک به پناهندگان جنگی پرداخت. او همچنین آثاری علیه «ژانسنیستها» نوشت. فنلون در هفتم ژانویه ۱۷۱۵ درگذشت.
درباره محمد قاضی
محمد قاضی در ۱۲ مرداد ۱۲۹۲ در مهاباد، آذربایجان غربی به دنیا آمد. او در اوایل دهه ۱۳۲۰ با ترجمهٔ «کلود ولگرد» اثر ویکتور هوگو کار ترجمه را آغاز کرد، اما پس از آن به مدت ۱۰ سال ترجمه نکرد. در سال ۱۳۲۹، پس از یک سال و نیم کار بر روی ترجمهٔ «جزیرهٔ پنگوئنها» نوشته آناتول فرانس، قاضی موفق شد ناشری برای آن پیدا کند. سه سال بعد با انتشار این اثر، آناتول فرانس در ایران شناخته شد. نجف دریابندری در روزنامهٔ اطلاعات مقالهای با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.
در سال ۱۳۳۳، محمد قاضی کتاب «شازده کوچولو» نوشتهٔ آنتوان دوسنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها به چاپ رسید. او برای ترجمهٔ کامل «دن کیشوت» اثر سروانتس در سالهای ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷، جایزهٔ بهترین ترجمهٔ سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد.
در سال ۱۳۵۴، محمد قاضی به سرطان حنجره مبتلا شد. پس از جراحی در آلمان، به دلیل از دست دادن تارهای صوتی، دیگر نمیتوانست صحبت کند و از دستگاهی برای تولید صدا استفاده میکرد. با این حال، او به ترجمه ادامه داد و ترجمههای جدیدی از او تا آخرین سال عمرش منتشر شد. او ۵۰ سال به ترجمه و نگارش مشغول بود و نتیجه تلاش او ۶۸ اثر شامل ترجمههای ادبی و تألیفات خود او به زبان فارسی است.
محمد قاضی در سحرگاه چهارشنبه ۲۴ دی ۱۳۷۶ در سن ۸۴ سالگی در تهران درگذشت و در مهاباد به خاک سپرده شد. در فروردین ۱۳۸۶، مجسمهٔ ۴متری این مترجم، ساختهٔ «هادی ضیاءالدینی»، در کوی دانشگاه مهاباد رونمایی شد.
بخشی از کتاب ماجراهای تلماک
«کالوپسو نمیتوانست از اندوه رفتن اولیس تسکین یابد. با غم و دردی که از این بابت داشت جاودانگی خود را مایهٔ بدبختی میدانست. دیگر صدای آوازش در غاری که مسکنش بود طنین نمیانداخت و پریانی که خدمتگزارش بودند جرئت نمیکردند با او حرف بزنند. اغلب اوقات، یکّه و تنها در چمنزار پُرگُل و ریحانی که از برکت بهاری جاودانی بر کنارههای جزیرهاش دیده میشد گردش میکرد، ولی آنجاهای زیبا نهتنها از غم و درد او نمیکاست بلکه خاطرهٔ اندوهبار بارهایی را نیز که اولیس را آنجاها در کنار خود دیده بود بهیادش میآورد. اغلب نیز بیحرکت بر کنار دریا میماند و آن را با اشکهای خود آبپاشی میکرد. در آنحال، همیشه رویش بهسویی بود که کشتی اولیس امواج دریا را شکافته و از برابر نظرش ناپدید شده بود. ناگهان خردههای کشتی شکستهای را دید که تازه غرق شده بود، مانند نیمکتهای شکستهٔ پاروزنان، پاروهایی که در گوشهوکنار بر شنها افتاده بود، یک سکّان و یک دکل، و طنابهایی که بر آبهای کناره شناور بود. سپس از دور چشمش به دو مرد افتاد که یکیشان مسن بهنظر میرسید و دیگری با اینکه جوان بود به اولیس میمانست؛ یعنی همان ملاحت و جذابیت، همان وقار و متانت و همان قدوقامت و رفتار متین او را داشت. الهه پی بُرد که این جوان باید تِلِماک پسر همان پهلوان باشد؛ ولیکن با اینکه خدایان در شناختن اشخاص از دور از همهٔ آدمیان پیشند الهه نتوانست مرد محترمی را که همراه تِلِماک بود بجا بیاورد. و این بدانجهت است که خدایان مافوق چیزی را که خود بخواهند مکتوم بماند، از خدایان مادون پنهان میدارند؛ چنانکه مینِروا که به صورت مِنتور با تِلِماک همراه شده بود نمیخواست که کالوپسو بشناسدش. بههرحال، کالوپسو از غرق شدن یک کشتی که موجب شده بود گذار پسر اولیس به جزیرهاش بیفتد خوشحال شده بود، بهویژه که این پسر بسیار هم به پدرش شبیه بود. بهسوی جوان پیش رفت و بیآنکه تظاهر به شناسایی او بکند با وی چنین گفت: «از کجا چنین جسارتی یافتهای که به جزیرهٔ من پا بگذاری؟ بدان، ای جوان بیگانه، که کسیکه بیاجازه پا به اقلیم من بگذارد بیکیفر نخواهد ماند.»
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۱۸ صفحه
حجم
۳٫۶ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۶۱۸ صفحه