دانلود و خرید کتاب صوتی طلب آمرزش
معرفی کتاب صوتی طلب آمرزش
کتاب صوتی طلب آمرزش داستان کوتاهی از صادق هدایت، نویسندهٔ برجسته ایرانی است. این اثر صوتی را انتشارات گیوا با صدای حسین نصیری منتشر کرده است. طلب آمرزش اولینبار در سال ۱۳۱۱ با ۱۰ داستان دیگر در مجموعهداستان «سه قطره خون» منتشر شد. موضوع داستان در مورد زندگی زنی به نام «عزیز آقا» است که شوهرش بهخاطر بچهدارنشدن او با فرد دیگری ازدواج میکند.
درباره کتاب صوتی طلب آمرزش
عزیز آقا با شوهر خود «گداعلی» زندگی خوب و آرامی داشت. پس از اینکه مدتی از ازدواجشان گذشت، بهخاطر بچهدارنشدن عزیز، شوهرش تصمیم میگیرد با شخص دیگری ازدواج کند تا بتواند صاحب فرزند شود. بعد از ورود «خدیجه» به زندگی عزیزآقا، حسادتهای او شروع میشود، تا جایی که نقشهٔ شومی برای از سر راه برداشتن هوو به ذهنش راه پیدا میکند.
هدایت در طلب آمرزش بهخوبی توانسته به موضوع «حسادت» و پیامدهایی ناگوار آن در زندگی بپردازد و احساس حسادت است که خط سیر داستان را پیش میبرد و در پایان داستان حسدورزی با حس شرمساری با هم تلاقی پیدا میکنند. فضای داستانهای صادق هدایت همیشه پر از رمز و راز است. با مطالعهٔ آثار او غرق در فضای داستان میشویم و تحت تأثیر فضاسازی عمیق آنها قرار میگیریم. کتاب طلب آمرزش یکی از این داستانها است که با فضای سنگین و رازآلودش شنونده را تا پایان داستان با خود همراه میکند.
کتاب صوتی طلب آمرزش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
اگر به داستان کوتاه فارسی و آثار صادق هدایت علاقه دارید، شنیدن این داستان برایتان لذتبخش خواهد بود.
درباره صادق هدایت
یکی از تاثیرگذارترین نویسندگان و روشنفکران دوران معاصر، صادق هدایت (Sadegh Hedayat) است. او یکی از درخشانترین نویسندگان و مترجمان ایرانی بود که همراه با محمدعلی جمال زاده، صادق چوبک و بزرگ علوی بهعنوان یکی از پدران داستاننویسی نوین شناخته میشود.
او آثار متنوعی در سبکها و موضوعات مختلف از خود برجای گذاشته اما همواره نام صادق هدایت با رمان بوف کور گره خورده است؛ رمانی که آن را یکی از درخشانترین داستانهای معاصر ایرانی میدانند. به غیر از آن حجم مقالات، ترجمهها و نوشتههای این نویسنده چنان زیاد است که توانسته تأثیر عمیقی روی جریان روشنفکری ایرانیها بگذارد؛ افرادی چون بهرام بیضایی، هوشنگ گلشیری، عباس معروفی، غلامحسین ساعدی و... از جمله هنرمندانی بودند که به نوعی از زندگی هدایت تاثیر گرفتهاند.
این داستاننویس مشهور در سال ۱۲۸۱ خورشیدی در شهر تهران به دنیا آمد. او سالهای کودکی و نوجوانی خود را در مدرسهٔ علمیه و دارالفنون گذراند و پس از آن برای ادامهٔ تحصیلات راهی کشور فرانسه شد. در آنجا بود که با فرهنگ و ادبیات غربی آشنایی بیشتری پیدا کرد و برای مجلات فرانسوی مینوشت.
صادق هدایت چندین خودکشی ناموفق در زندگیاش داشته که اولین آنها در شهر پاریس اتفاق افتاد. او میخواست خودش را در رودخانهای غرق کند و براساس گفتههای دوستانش، دلیل آن شکست عاطفیاش بوده است.
پس از آن به ایران بازگشت و نویسندگی را بهطور جدیتر ادامه داد و ملاقات و آشنایی او با بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد، به تشکیل گروهی به نام ربعه انجامید که میزبان روشنفکران و ادیبان بزرگ ایرانی بود. درواقع بیشتر آثار منتشرشده از هدایت، در دههٔ ۲۰ شمسی بوده و کتابهای ارزشمندی را نیز به فارسی ترجمه کرده است. او اولین فردی بهشمار میرود که متونی را که به زبان پهلوی (پارسی میانه) نوشته شده بودند، به فارسی امروزی برگردانده است.
صادق هدایت در همان دوران به نوشتن داستانهایی انتقادی که مسائل اجتماعی و اقتصادی را هدف گرفته بود پرداخت. در سال ۱۳۱۴ او یکی از نخستین ممنوعالقلمهای ایران بود. پس از فشارها و سانسورهای داخلی، مدتی به هندوستان سفر کرد و با ادبیات و فرهنگ شرقی آشنا شد. این سفر تأثیر زیادی بر افکار و نوشتههای این نویسنده گذاشت. هدایت دوباره در سال ۱۳۲۶ به فرانسه رفت و ۴ سال بعد در اوج بحران روحی خود، تمامی نوشتههایش را سوزاند و در ۴۸سالگی خودکشی کرد.
برخی از آثار این داستان نویس و روشنفکر مشهور ایرانی عبارتاند از: «سه قطره خون، حاجی آقا، بوف کور، زنده به گور، فواید گیاهخواری، فولکور یا فرهنگ توده، ترانههای خیام، اصفهان نصف جهان و...»
بخشی از کتاب صوتی طلب آمرزش
«خانم! نه ماه من دندان روی جگر گذاشتم و جلوی دروهمسایه با سیلی روی خود را سرخ نگه میداشتم. اما روزها که شوهرم خانه نبود، خدیجه را خوب میچزاندم. خاک برایش خبر نبرد، پیش شوهرم به او بهتان میزدم، میگفتم: «سر پیری عاشق چشم وزغ شدی! تو اصلاً بچهات نمیشود. این تخم مول است خدیجه از مشدی تقی قاشقتراش، آبستن است. خدیجه هم برای من انگشت توی شیر میزد و پیش گدا علی برایم مایه میگرفت. چه دردسرتان بدهم؟ هر روز خانهمان المشنگهای به پا بود که نگو و نشنو. همهٔ همسایهها از دست دادوبیداد ما به عذاب آمده بودند و من دلم مثل سیروسرکه میجوشید که مبادا بچه پسر باشد. رفتم سر کتاب باز کردم، جادوجنبل کردم. خدابهدور، انگاری که خدیجه گوشت خوک خورده بود، جادو بهش کارگر نمیشد. روزبهروز گندهتر میشد تا اینکه سر نه ماه و نه روز و نه ساعت و نه دقیقه، خدیجه خانم زایید؛ آنهم چه؟ یک پسر...»
زمان
۲۵ دقیقه
حجم
۲۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد
زمان
۲۵ دقیقه
حجم
۲۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
قابلیت انتقال
ندارد
نظرات کاربران
خیلی خوب بود. در سفر زیارتیشون یکی شروع کرد به اعتراف کردن درباره کارایی که تو زندگیش کرده بعد میبینه اونایی هم که به اعترافات گوش میکردن خودشون کسایی عین خودش بودن همین باعث خوشحالیش شد. یه گله خرافاتی، جانی و