کتاب نظافت و مکافات
معرفی کتاب نظافت و مکافات
کتاب نظافت و مکافات نوشتهٔ جیل چرچیل و ترجمهٔ محمود کامیاب است. نشر قطره این رمان جنایی را منتشر کرده است. این کتاب از مجموعهٔ «ادبیات پلیسی امروز جهان» است.
درباره کتاب نظافت و مکافات
کتاب نظافت و مکافات (Grime and Punishment) اولین روایت از ماجراهای «جین جفری» است. جین جفری زنی است که همسر خود را از دست داده و با سه فرزند در حومهٔ شیکاگو اقامت دارد. او در کنار زندگی روزمره، درگیر پروندههای پلیسی میشود. تا سال ۲۰۰۷، ۱۶ رمان از ماجراهای این کاوشگر آماتور منتشر شد. عنوان همگی آنها یکجور بازی لفظی با نام رمانها، فیلمها یا نمایشنامههای مشهور و بسیار شناختهشده است. عنوان کتاب حاضر نیز الهامگرفته از کتاب «جنایات و مکافات» نوشتهٔ فئودور داستایفسکی است. این رمان جنایی در ۲۴ فصل نگاشته شده است.
خواندن کتاب نظافت و مکافات را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی جنایی و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره جیل چرچیل
جیل چرچیل، با نام واقعی «جنیس یانگ بروکس» نویسندهٔ آمریکایی بود که در سال ۱۹۴۳ زاده شد و در سال ۲۰۲۳ از دنیا رفت. او تحصیلاتش را در رشتهٔ تربیتمعلم به پایان رسانده بود و به آموزگاری در دبستان اشتغال داشت. نویسندگی را با نگارش رمانهای تاریخی و عاشقانه که با نام واقعیاش منتشر میشوند از سال ۱۹۷۵ آغاز کرد. در سال ۱۹۸۹ رمان «نظافت و مکافات» را، که اولین روایت از ماجراهای «جین جفری» است، با نام مستعار جیل چرچیل به چاپ رساند. این اثر با استقبال گستردهٔ خوانندگان و منتقدان روبهرو شد و هم به فهرست پرفروشها راه یافت و هم جایزهٔ «آگاتا» و «مَکَویتی» را برای آفرینندهاش به ارمغان آورد. در سال ۲۰۰۷، نام جیل چرچیل در فهرست «بانوان بزرگ ادبیات معمایی» جای گرفت. جیل چرچیل آثاری هم با نامهای مستعار «آماندا سینگر» و «والری ویل» پدید آورده و با نام خودش کتابی غیرداستانی دربارهٔ تاریخ انگلستان برای کودکان نوشته است.
بخشی از کتاب نظافت و مکافات
«ماشین را در انتهای مرکز خرید پارک کرد. دورو برش چیزی نبود جز آسفالت ترک خرده، جدول ریخته شده و تیر چراغبرقی که کسی از پشت به آن زده بود و خمش کرده بود. در این فاصلهٔ دور از فروشگاهها حتی خطوط پارکینگ را رنگ نکرده بودند. ماشین را خاموش کرد و به درختها خیره شد، کوشید تا تصویر زندگی ساده و شاد آن روز دسامبر را مجسم کند، زمانی که بچهها کوچک بودند و از خیالش نمیگذشت که استیو از دوست داشتنش دست بکشد.
لعنت به او!
به پهلو خم شد و سرش را روی صندلی کناری گذاشت. اشکهایش سرازیر شده بودند، دستانش را روی سرش گذاشت و به هقهق افتاد. برای مدتی طولانی نه به چیزی فکر کرد و نه کلمهای بر زبان آورد، فقط خشم و عذابی جانکاه بود که از درونش بیرون میریخت. آنقدر گریه کرد تا از حال رفت.
همهٔ این اتفاقات مدتها پیش افتاده بود. تا حالا بهخوبی از پس این مسیر برآمده بود. یا تا چند دقیقه پیش. چرا این اطلاعات جدید چنین او را بههمریخته بود؟
چون همیشه حدس زده بود که باید کسی در محل کارش بوده باشد، یک نمایندهٔ فروش خوشگل یکی از شرکتهای دارویی، این روزها از زنها خیلی بیشتر استفاده میکردند، یا یک مشتری، یا یک داروساز جوان و زیبای تازه فارغالتحصیل شده. هرگز فکر نمیکرد زنی که استیو بهخاطر او ترکش کرده بود، کسی بود که میشناختش. یک دوست! خب، البته حالا دیگر معلوم شده بود که خیلی هم دوست نبوده.
هایلایت جویس قطعاً تک و توک موهای خاکستریای، که او هم مثل جین داشت، را پنهان میکرد. صافکردن شکم نمیتوانست خطوط چاقی را پاک کند. لعنتی! هورمونهای جویس هم به همان سرعت بقیهٔ آدمها در حال کاهش بود. جویس همان نوجوانها را به مدرسه میرساند، همان زن نظافتچی به خانهاش میرفت، همان جلسات و دردسرهای محلی، همان دندانپزشک بچهها. وقتهایی که در اتاق انتظار باهم مینشستند تا دکتر ارتودنسیها را سفت کند.»
حجم
۱۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه
حجم
۱۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۲۴۶ صفحه