کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند
معرفی کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند
کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند نوشتهٔ بیورن لارسون و ترجمهٔ قاسم صنعوی است. نشر نیماژ این رمان پلیسیِ سوئدی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند
بیرون لارسون با نگارش رمان تحسینبرانگیز «شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند» صرفاً یک رمان جنایی عادی ننوشته؛ بلکه با لحنی شاعرانه و زبانی زیبا و البته کنایی، به روابط بینالمللی حاکم بر فضای نشر و پشت پردهٔ انتشار کتابهای پرفروش در تیراژهای میلیونی هم اشاره کرده است. این همانقدر که سرگرمکننده است، وجه ادبی قدرتمندی هم دارد و نمونهٔ درخشانی است از ادبیات امروز سوئد.
در این رمان، در شبی طوفانی و تاریک، ناشری با یک قرارداد چشمگیر به دیدن نویسندهای معروف و تنها در خانهٔ قایقیاش میرود تا از او بخواهد ۵۰ صفحهٔ آخر رمان پلیسی و پرفروشی را که برایش نوشته است، تکمیل کند، اما ماجرا به این سادگیها هم نیست. نویسنده میخواهد میان بازار و تعهد اجتماعی و باورهای ادبیاش تعادل ایجاد کند. قضیه هولناک و پیچیده میشود. ماجرا ابعاد سیاسی به خود میگیرد. در این میان قتلی اتفاق میافتد و در ادامه اتفاقهای پیدرپی.
خواندن کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر سوئد و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره بیورن لارسون
بیورن لارسون نویسندهٔ معاصر و پرکار سوئدی و خالق اثر بسیار محبوب «لانگجان سیلور» در سال ۱۹۵۳ به دنیا آمد. او در ۱۵سالگی همراه با گروهی از جوانان اروپایی که برگزیده شده بودند تا یک سال را در خارج از خاک سوئد بگذرانند، راهی ایالت متحدهٔ آمریکا شد. یک سال را در مدارس آریزونا گذراند و وقتی به سوئد برگشت، علوم طبیعی را رها کرد تا به فلسفه و زبان فرانسه بپردازد. از همان دوران تحصیل در دبیرستان، سرودن شعر و نوشتن را آغاز کرد. لارسون چند سال را هم در پاریس گدراند و در این مدت به یاری ترجمه و تدریس زبان فرانسوی روزگار میگذراند. از سال ۱۹۸۶ تصمیم گرفت همراه شریک زندگیاش در قایق بادبانیاش به نام «روسیتکا» زندگی کند. همین قایق را صحنهٔ کتاب معروفش «انجمن سلتی» کرد؛ البته بسیاری از آثار لارسون همچون «شاعران مرده رمان پلیسی نمینویسند» بهنوعی با دریا و دریانوردی ارتباط دارد. در همین ایام بود که با ترجمهشدن «انجمن سلتی» و «لانگ جان سیلور» به زبانهای آلمانی، ایتالیایی و فرانسوی، موفقیت ادبی بینالمللی بهسراغش آمد.
بیورن لارسون در دانشگاه «لوند» سوئد، ادبیات فرانسه تدریس کرده است؛ همچنین جزو هیئتداوران جایزهٔ «نیکولا - بوویه» و جایزهٔ «سیمون دوبوآر» برای رهایی زن است. جایزهها و امتیازهای متعددی نصیب آثار بیورنن لارسون شده است. جایزهٔ بهترین کتاب دریایی در سال ۱۹۹۵، «مدیسی» خارجی سال ۱۹۹۹، مدال شورای عالی «ژیروند» سال ۲۰۰۳ و… .
بخشی از کتاب شاعران مرده رمان پلیسی نمی نویسند
«ساعت سه صبح بود که بالاخره بارک توانست به رختخواب برود. زنش در خواب غرغری کرد ولی بیدار نشد. بارک دقت کرد زنگ ساعت مانند هر صبح روی ساعت هفت تنظیم شده باشد، ولی بیدار نشد. معمولاً صدای زنگ ساعت را نمیشنید و به خوابیدن ادامه میداد. آنا بود که از سر کارش با چند کلمهٔ نرم از طریق تلفن او را بیدار میکرد. ولی آن صبح مانند بقیهٔ روزها نبود. آنها ناشری در اتاق دوستان داشتند، بهعلاوه بارک میبایست ساعت نه در مادموازلتی باشد. این مدت آیا به زحمت خوابیدن میارزید؟ بله، بههرحال بهتر از هیچ بود. جوانتر که بود، میتوانست شبهایی تا صبح بیدار بماند، بهخصوص وقتی که آنا شروع به نوازش حساسترین قسمت بدن او میکرد. ولی از آن زمانها خیلی گذشته بود. نه اینکه آنا دیگر او را نبوسد، ولی در طول هفته چندان نه، بهخصوص اگر بارک در خدمت شبانه بود.
نیم ساعت بعد، همچنان بیدار بود. موفق نمیشد فکر یانای را از سرش براند. او چرا درست هنگامی که نزدیک بود به موفقیتی که ارزشش را داشت دست بیابد، خودش را کشته بود؟ بهعنوان یک رماننویس، درست است؛ اما هنگامی که میداند پترسن به دیدنش میآید، چرا به مردی که آنهمه سال با او کار کرده و به او اجازه داده بود به شهرتی برسد، چنین ضربهای وارد آورده بود: یعنی مشاهدهٔ یکی از نویسندگانش درحالیکه حلقآویز شده؟»
حجم
۳۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
حجم
۳۵۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۲۴ صفحه
نظرات کاربران
شاعری برجسته ولی فقیر به درخواست ناشرش رمان پلیسی می نویسد ولی قبل اتمام کتابش به قتل می رسد و کمیسر پلیسی که طبع شعر دارد پیگیر پرونده اوست، بهانه ایی که در کل داستان درباره مفهوم شعر و جایگاه
بنظرم پایانش زیادی باز موند قاتل رو فهمیدیم کیه که زیاد هم دور از حدس نبود ولی دلیل کارش رو خیلی دقیق معلوم نشد که چی بوده ۲/۵ از ۵
داستان را دوست داشتم. به اندازه ای کنجکاوی برانگیز بود که بی وقفه خواندم.شیوه روایت جوری بود که ، هرچند بعضی جاها توضیحات زیادی داده میشد که می توانست نباشد ، اما آنها را هم جا نمی انداختی و با دقت