کتاب سرازیر در کوه مورگن
معرفی کتاب سرازیر در کوه مورگن
کتاب سرازیر در کوه مورگن نوشتهٔ آرتور میلر و ترجمهٔ حسن ملکی است. نشر بیدگل این کتاب را منتشر کرده است. این کتاب نمایشنامهای آمریکایی است که در دو پرده نگاشته شده است. این متن نمایشی، هفتمین اثر از مجموعهٔ «آثار میلر» است.
درباره کتاب سرازیر در کوه مورگن
کتاب سرازیر در کوه مورگن (The ride down Mt. Morgan) نمایشنامهای دوپردهای نوشتهٔ آرتور میلر است. متن نمایشی «سرازیر در کوه مورگَن» نخستین بار در اکتبر ۱۹۹۱ در تماشاخانهٔ «ویندَم» در لندن با بازی «تام کانتی، «گِماجونز» و «کلیر هیگینز»، به کارگردانی «مایکل بِلیکمور» و تهیهکنندگی «رابرت فاکس» اجرا شد. «لایمَن فِلْت» (Lyman Felt)، «تئو فِلْت» (Theo Felt)، «لیا فِلْت» (Leah Felt)، «بِسی» (Bessie)، «پرستار لوگَن» (Nurse Logan)، «تام ویلسن» (Tom Wilson و پدر شخصیتهای این متن نمایشی هستند.
نمایشنامه متنی است که برای اجرا بر روی صحنه و یا هر مکان دیگری نوشته میشود. هر چند این قالب ادبی شباهتهایی به فیلمنامه، رمان و داستان دارد، شکل و فرم و رسانهای جداگانه و مستقل محسوب میشود. نخستین نمایشنامههای موجود از دوران باستان و یونان باقی ماندهاند. نمایشنامهها در ساختارها و شکلهای گوناگون نوشته میشوند، اما وجه اشتراک همهٔ آنها ارائهٔ نقشهٔ راهی به کارگردان و بازیگران برای اجرا است. بعضی از نمایشنامهها تنها برای خواندن نوشته میشوند؛ این دسته از متنهای نمایشی را کلوزِت (Closet) نامیدهاند. از مشهورترین نمایشنامهنویسهای غیرایرانی میتوان به «آیسخولوس»، «سوفوکل»، «اوریپید» (یونان باستان)، «شکسپیر»، «هارولد پینتر» (انگلستان)، «مولیر» (فرانسه)، «هنریک ایبسن» (نروژ)، «آگوست استریندبرگ» (سوئد)، «برتولت برشت» (آلمان)، «ساموئل بکت» (ایرلند) و «یوجین اونیل» (آمریکا) اشاره کرد. نام برخی از نمایشنامهنویسهای ایرانی نیز «بهرام بیضائی»، «عباس نعلبندیان»، «اکبر رادی»، «غلامحسین ساعدی»، «بهمن فُرسی»، «محسن یلفانی»، «نغمه ثمینی»، «محمد رضایی راد»، «علیرضا نادری»، «محمد یعقوبی»، «محمد رحمانیان» و «محمد چرمشیر» بوده است.
خواندن کتاب سرازیر در کوه مورگن را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات نمایشی و علاقهمندان به نمایشنامههای آمریکایی پیشنهاد میکنیم.
درباره آرتور میلر
آرتور میلر با نام کامل «آرتور اشر میلر» در ۱۷ اکتبر ۱۹۱۵ و در نیویورک به دنیا آمد و در ۱۰ فوریهٔ ۲۰۰۵ درگذشت. او نمایشنامهنویس و مقالهنویسی آمریکایی بود که برای تحصیل به دانشگاه میشیگان رفت. ابتدا در رشتهٔ روزنامهنگاری مشغول به تحصیل شد. در ژورنالِ دانشگاه به نام «میشیگان دیلی» فعالیت کرد و در همین زمان، اولین نمایشنامهٔ خود را نوشت؛ سپس رشتهٔ تحصیلی خود را به زبان انگلیسی تغییر داد. اولین نمایشنامهٔ او، برندهٔ جایزهٔ «آوری هاپوود» شد که او را بیشتر ترغیب کرد تا کار خود را بهعنوان نمایشنامهنویسی حرفهای دنبال کند. در سال ۱۹۴۰ با «ماری گریس اسلتری» ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد. در سال ۱۹۵۶ همسرش را ترک کرد و با ستارهٔ سینما، «مرلین مونرو» ازدواج کرد. آنها در سال ۱۹۵۱ با هم آشنا شده بودند و پس از رابطهای مخفیانه سرانجام ازدواج کردند. آرتور میلر بر اثر سرطان مثانه و ایست قلبی در خانهاش در کنتیکات چشم از جهان فرو بست. او برندهٔ جایزهٔ استوریاس در سال ۲۰۰۲ نیز بوده است. از میان آثار مکتوب او میتوان به نمایشنامههای «مرگ فروشنده»، «چشماندازی از پل»، «همهٔ پسران من»، «نوعی داستان عاشقانه» و «سقف کلیسای جامع» اشاره کرد.
بخشی از کتاب سرازیر در کوه مورگن
«تئو: ماتحتت رو میذاری زمین و مینشینی هرچی از دریا قسمت شد بیفته تو دهنت؛ تو طلب محضی، و اسم این طلب رو میذاری عشق. تو یهجور هیولایی، و فکر میکنم خودت هم این رو میدونی، نه؟ کمکم داره دلم برات میسوزه، لایمن. (برمیگردد که برود.) امیدوارم حالت خوب بشه. الان همهچی برام روشنه، خوشحالم که موندم.
لایمن: عجیبهـــدرست همون لحظه که روی مرموز زندگی پیدا میشه، تو فکر میکنی همهچی برات روشن شده.
تئو: از نظر من هیچ هم مرموز نیست، تو هیچوقت هیچکی رو دوست نداشتی!
لایمن: پس خودت بگرد ببین این صدف بیارزشِ خالی از عشقِ خائن چطوری تونسـته یهتنه دوتا زنی رو که تا اینحد با هم فرق دارن طوری خوشبـخت کنه که تو زندگیشون سابقه نداشته!
تئو: واقعاً! (خندهای جیغمانند) واقعاً و حقیقتاً خوشبخت؟!
لایمن: (از شمایل گچی بیرون میآید، خشمگینـــالبته، تئو به شمایل چشم دوخته.)... درواقع، کاش جرئت داشتم اون حقیقت سراپا احمقانه رو بپذیرم، اینکه تنها کسی که این پنج سال گذشته رنج کشیدـــمن بودم!
طنین غرشی مهیب تماشاخانه را فرامیگیردـــغرش یک شیر. نور روی بسی میآید که با دوربین چشمی جلویش را نگاه میکند؛ شلوار کوتاه به پا، کلاه کاسکتمانند تابستانی به سر و کت سفری خاکیرنگ به تن دارد.
تئو: تو رنج میکشی؟ـــوای خدای مهربون به فریاد برس!
سعی میکند خندهٔ تلخ خود را ادامه دهد و بهطرف بسی میرود. وقتی وارد محدودهٔ بسی میشود، خنده روی لبانش میمیرد و یک کلاه کاسکت تابستانی از زنبیل پیکنیکش درمیآورد و بر سر میگذارد. لایمن، در همین زمان، از شمایل گچیاش بیرون زده و با همان لباس بیمارستانیاش دنبال تئو افتاده. در گفتن دیالوگ وقفهای صورت نمیگیرد.
لایمن: ... پس، تو اسم این رو چی میذاریـــاینکه آدم مجـبور باشه شاهد چهرههای معصـوم و خشـنود شمـاها باشه درحالیکه میدونه خوشبختیتون بنیانش پوچ و بیمعنیه؟ این رنجکشیدن نیست؟
کنار آن دو زن جای میگیرد و در جهت مسیر نگاه آنها به بیرون چشم میدوزد و دست را سایهبان چشم میکند. بی هیچ وقفهای در دیالوگ...
بسی: (با دوربین نگاه میکند.) وای خدا، دوباره میخواد از مادههه بره بالا؟»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۱۳۲ صفحه