کتاب تمام شب در کنار هم
معرفی کتاب تمام شب در کنار هم
کتاب تمام شب در کنار هم نوشتهٔ گالاته کازانتزاکیس و ژولی یاتیریدو و آندره کدروس و... و ترجمهٔ قاسم صنعوی است. انتشارات دوستان این مجموعه داستان کوتاه، معاصر و یونانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب تمام شب در کنار هم
کتاب تمام شب در کنار هم حاوی یک مجموعه داستان کوتاه و معاصر و یونانی است. هر یک از این داستانها را یکی از نویسندههای یونانی نوشته و پیش از هر یک از این داستانها، توضیحی کوتاه درمورد آن نویسنده ارائه شده است. این مجموعه را قاسم صنعوی گردآوری و ترجمه کرده است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «خاطرات کودکی - یک رژهٔ ناموفق»، «گچگیری»، «سیزدهم فوریهٔ ۱۹۴۲»، «محکوم غیابی» و «بانوی هیدرا».
میدانیم که داستان کوتاه به داستانهایی گفته میشود که کوتاهتر از داستانهای بلند باشند. داستان کوتاه دریچهای است که به روی زندگی شخصیت یا شخصیتهایی و برای مدت کوتاهی باز میشود و به خواننده امکان میدهد که از این دریچهها به اتفاقاتی که در حال وقوع هستند، نگاه کند. شخصیت در داستان کوتاه فقط خود را نشان میدهد و کمتر گسترش و تحول مییابد. گفته میشود که داستان کوتاه باید کوتاه باشد، اما این کوتاهی حد مشخص ندارد. نخستین داستانهای کوتاه اوایل قرن نوزدهم میلادی خلق شدند، اما پیش از آن نیز ردّپایی از این گونهٔ داستانی در برخی نوشتهها وجود داشته است. در اوایل قرن نوزدهم «ادگار آلن پو» در آمریکا و «نیکلای گوگول» در روسیه گونهای از روایت و داستان را بنیاد نهادند که اکنون داستان کوتاه نامیده میشود. از عناصر داستان کوتاه میتوان به موضوع، درونمایه، زمینه، طرح، شخصیت، زمان، مکان و زاویهدید اشاره کرد. تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در جهان «آنتوان چخوف»، «نیکلای گوگول»، «ارنست همینگوی»، «خورخه لوئیس بورخس» و «جروم دیوید سالینجر» و تعدادی از بزرگان داستان کوتاه در ایران نیز «غلامحسین ساعدی»، «هوشنگ گلشیری»، «صادق چوبک»، «بهرام صادقی»، «صادق هدایت» و «سیمین دانشور» هستند.
خواندن کتاب تمام شب در کنار هم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر یونان و قالب داستان کوتاه پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تمام شب در کنار هم
«اتاق عمل تاریک بود و مدتی گذشت تا چشمهایم به سایهروشن عادت کردند. اتاق بوی کپکزدگی و نای اسیدی داشت. پزشک را زیر پیشبندی از سرب، سرگرم تهیهٔ لوازم کارش دیدم. در سکوت غرق کارش بود. به خواهر مقدس اشاره کرد که دور شود: بازویی آهنین آمد و روی پیکرم بیحرکت ماند. ظاهراً در اتاق کسان دیگری هم بودند، زیرا از پشت سرم نجواهایی شنیدم. کوشیدم سر برگردانم که ببینم، اما درست همان دم کسی فریاد زد: «شروع!» و آنوقت صدای میلهای که در شیاری حرکت میکرد بالای سرم طنین انداخت و همان دم احساس کردم شعاعهایی از گوشت و استخوانم میگذرد.
این کار پنج یا شش بار تکرار شد. از زانوهایم، لگن خاصرهام، ریههایم و جمجمهام عکسبرداری کردند. هربار بازوی آهنین با سرعت و دقتی افسانهوار جابهجا میشد. بقیهٔ آزمایشها سه دقیقه هم طول نکشید. سرانجام پزشک گفت: «خیلی خوب». صدایش مثل فرمانی خشک و بیاحساس بود. من، تسکینیافته، نفس کشیدم. جریان هوای خنکی که از سمت در میآمد به صورتم خورد. راهبه من را به راهرو برد.
به اتاقی که سقفی کوتاه داشت ولی روشن بود رسیدم. اتاق فقط یک پنجرهٔ حفاظدار داشت که در قسمت بالای دیوار قرار گرفته بود و شیشهای مات آن را میپوشاند. وقتی که محل و نور کم آنجا را دیدم به این نتیجه رسیدم که در زیرزمینی هستم. خواهر مقدس من را در وسط اتاق خالی گذاشت، دستهایش را چلیپاوار روی هم قرار داد و روبهرویم ایستاد.
پرسیدم:
ــ با من چه میکنند؟
جواب داد:
ــ سرگرم بررسی عکسها هستند. فکر میکنم عملیات بهزودی آغاز شود.
همان ظاهر مهربان را داشت، اما در رفتارش تغییر آشکاری احساس میکردم. آیا با پرسشهایم ناراحتش کرده بودم؟
کوشیدم روی سطح سخت تخت چرخدار اندکی تکان بخورم. پشتم مثل کمان کش آمده بود. درد شدیدی ران چپم را بیحرکت کرد و بقیهٔ پیکرم را فراگرفت. لبهایم را گزیدم تا فریاد نزنم. خواهر با یک دست مچهایم را گرفت و دست دیگرش را روی پیشانیام گذاشت. به نرمی گفت:
ــ آرام بگیرید. باید آرام بمانید وگرنه کاری از پیش نمیبرید.
حق با او بود، این را میدانستم، در وضعی که بودم هر حرکتی بیهوده و حتی مضر بود. با حالتی محبتآمیز به پیشانیام دست کشید.»
حجم
۴۸۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۲۷ صفحه
حجم
۴۸۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۲۷ صفحه