کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا
معرفی کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا
کتاب آمیتیس بیکله، غار هیولا نوشتۀ محمدرضا شمس در نشر افق به چاپ رسیده است. این کتاب مصور، داستانی تخیلی دارد و مناسب برای کودکان گروه سنی ج است.
درباره کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا
کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا در مجموعۀ «آمیتیس بیکله» قرار دارد و جلد سوم آن محسوب میشود. این مجموعه دربارۀ ماجراهای دختری شجاع به نام آمیتیس است که هیچچیزی نمیتواند او را بترساند. از این مجموعه ۴ جلد کتاب منتشر شده است که عبارتاند از:
آمیتیس بیکله، حباب سخنگو
آمیتیس بیکله، معلم پرنده
آمیتیس بیکله، غار هیولا
آمیتیس بیکله، الی اسکلت
آمیتیس دختر وروجک و عجیبی است، خیلی خیلی عجیب. چرا؟ چون اولاً از هیچچیز و هیچکس نمیترسد، حتی موش، سوسک، مارمولک، تاریکی و هیولا. دوم اینکه کلاس کاراته، بوکس کیوکوشین،جوجیتسو و تکواندو میرود. سوم اینکه یک تعمیرکار ماهر است، آچار برمیدارد و به جان چیزهای خراب توی خانه میرود. یک حقیقت دیگر نیز دربارۀ او وجود دارد. آمیتیس از مدرسه و نازیلا، شاگرد اول کلاس، متنفر است.
در قسمت اول خواندیم که چطور این دختر نترس با مهمانان عجیب و ترسناک خانهشان مواجه میشود و با آنها زندگی میکند. در قسمت دوم با معلم عجیب او آشنا شدیم: خانم نوده که بچهها او را نودل صدا میکنند. همو که به در و دیوار و کیف و کتاب سلام میکرد و گاهی هم پرواز میکرد.
در این جلد از این مجموعه میخوانیم که خانم نوده را هیولاها دزدیدهاند. نازیلا و پانتهآ هم به مدیر گفتهاند که آمیتیس خانم معلم را دزدیده است. هیچکس حرف آمیتیس را باور نمیکند که هیولاها خانم نوده را دزدیدهاند و حالا او میخواهد به بقیه ثابت کند که دروغ نمیگوید. در این داستان با نژلا آشنا میشویم. او دختر وروجکی نیست؛ اما دختر متفاوتی است، خیلی خیلی متفاوت. چرا؟ به چند دلیل: یکی اینکه خیلی ترسو است و از همهچیز میترسد (حتی از سوسک و موش و تاریکی و هیولا)، دوم اینکه خیلی شجاع است و پابهپای آمتیس با هیولاها میجنگد، سوم اینکه از مدرسه خوشش میآید؛ اما مثل آمتیس از نازیلا و دوست فضولش پانتهآ متنفر است، چهارم اینکه کلاس کاراته و بوکس و کیوکوشین نمیرود؛ اما موقع خطر مخش خوب کار میکند، تازه روی سرش هم بلد است بایستد. او تنها دوست آمیتیس است؛ اما اصلاً مثل آمیتیس نیست.
خواندن کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
به کودکان دوستدار داستانهای تخیلی و فانتزی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب آمیتیس بی کله، غار هیولا
«نژلا نفس عمیقی کشید و تا سه شمرد و راه افتاد. تمام بدنش از ترس میلرزید. پاهایش در اختیار خودش نبودند. یکدفعه یاد حرفهای خانم نوده افتاد. باید تعادلش را حفظ میکرد. باید بین اعضای بدنش هماهنگی ایجاد میکرد و آنها را به اختیار خودش در میآورد. دوباره ایستاد. آمیتیس جیغ کشید: «چرا وایستادی؟» نژلا جوابش را نداد. نفس عمیقی کشید و چشمهایش را بست و تمرکز کرد. باید تمام فکرهای اضافی را دور میریخت و به هیچچیز جز رد شدن از روی پل فکر نمیکرد.»
حجم
۱۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه
حجم
۱۳٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۰۴ صفحه