دانلود و خرید کتاب توماس تاریک موریس بلانشو ترجمه رضا سیروان
تصویر جلد کتاب توماس تاریک

کتاب توماس تاریک

انتشارات:نشر مرکز
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۰از ۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب توماس تاریک

کتاب توماس تاریک نوشتهٔ موریس بلانشو و ترجمهٔ رضا سیروان است. نشر مرکز این رمان معاصر فرانسوی را منتشر کرده است.

درباره کتاب توماس تاریک

کتاب توماس تاریک حاوی یک رمان معاصر و فرانسوی است که آن را اثری عمیق و معمایی دانسته‌اند؛ اثری که درون‌مایه‌های هستی، هویت و ماهیت واقعیت را بررسی کرده است. این رمان اولین‌بار در سال ۱۹۴۱ میلادی منتشر و در سال ۱۹۵۰ بازبینی شد. کتاب حاضر اغلب به‌عنوان یک اثر داستانی وجودی و فلسفی طبقه‌بندی می‌شود. روایت در این اثر تکه‌تکه و گمراه‌کننده توصیف شده است. قهرمان داستان به نام «توماس»، سفری را برای کشف خود و پرسش وجودی‌اش آغاز می‌کند. اثر، آشفتگی درونی توماس و ماهیت گریزان تلاش او را منعکس می‌کند. این رمان به‌جای یک روایت سنتی مبتنی بر طرح (Plot)، به مجموعه‌ای از اپیزودهای مرتبط تقسیم شده است. این ساختار را منعکس‌کنندهٔ مضامین سرگردانی و جست‌وجوی معنا در دنیایی مبهم و اغلب غیر قابل درک دانسته‌اند. سفر توماس یک ماجراجویی فیزیکی نیست؛ بلکه یک اکتشاف درونی است. او با پرسش‌های هویت، هستی و معنای زندگی دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. تجارب و تأملات او عمیقاً فلسفی و بر اساس ایده‌های اگزیستانسیالیستی است. توماس در طول رمان با شخصیت‌ها و موقعیت‌های مختلفی روبه‌رو می‌شود. این برخوردها اغلب مرز بین واقعیت و توهم را محو می‌کند و بر کاوش رمان در‌مورد ماهیت ذهنی تجربه تأکید می‌کند. استفادهٔ موریس بلانشو از یک ساختار روایی تکه‌تکه در خدمت سرگردانی خواننده و منعکس‌کنندهٔ احساس سردرگمی و اضطراب وجودی توماس است. کتاب توماس تاریک ۱۲ فصل دارد.

خواندن کتاب توماس تاریک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر فرانسه و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

درباره موریس بلانشو

موریس بلانشو (Maurice Blanchot) در ۲۷ سپتامبر ۱۹۰۷ به دنیا آمد و در ۲۰ فوریهٔ ۲۰۰۳ درگذشت. او رمان‌نویس، نظریه‌پرداز ادبی و فیلسوفی فرانسوی بود. در سال ۱۹۲۲ تحصیلات متوسطهٔ خود را به پایان رساند. در همین سال معده‌اش تحت عمل جراحی قرار گرفت. طی عمل یک اشتباه پزشکی او را تا دم مرگ برد، اما زنده ماند. تأثیر این اشتباه تا پایان عمر بر جسم او باقی ماند؛ سپس تحصیلات خود را در رشتهٔ فلسفه در آلمان تا سال ۱۹۲۵ ادامه داد. در همین دوران بود که با «امانوئل لویناس» آشنا شد. این دو در آن زمان از نظر سیاسی با هم شباهتی نداشتند. بلانشو از ۱۹۳۱ همکاری با نشریات راست افراطی را آغاز کرد و نخستین متن ژورنالیستی خود را با عنوان «فرانسوا موریاک و کسانی که گم شده بودند» چاپ کرد. از آن پس شروع به انتشار مقالات سیاسی و ادبی کرد. در همین سال به مقام سردبیری نشریهٔ «دبا» (Débats) رسید. در سال ۱۹۳۲ نگارش رمان «تومای ناشناخته» (یا «توماس تاریک») را آغاز کرد. در سال‌های ۱۹۳۳ و ۱۹۳۴ همکاری او با نشریات راست افراطی و جریانات ضدسامی شدت گرفت. همواره از سوی منتقدانش به‌ویژه برخی روشنفکران از جمله «تزوتان تودوروف» بابت این سال‌ها شماتت شد. در ۱۰ مه، آلمان کشور فرانسه را طی جنگ دوم جهانی اشغال کرد. بلانشو روزنامه‌نگاری سیاسی را رها کرد، اما به همکاری با نشریهٔ دبا ادامه داد.

بخشی از کتاب توماس تاریک

«غروب به عبث می‌کوشید آواز خطاکارانه‌اش را به گوش اوو برساند، به عبث دسیسه‌ای علیه اوو و به نفع تاریکی چیده می‌شد. در مسیر کرختی، هیچ نرمایی نمی‌توانست به روح اوو وارد شود، هیچ وانموده‌ای از قداست، قداستی که از پذیرش بیماری حاصل می‌شد. این گمان می‌رفت که اوو هیچ‌کس دیگر جز آن را به مرگ نسپرده است، در حالی‌که مفتخرانه و تا به آخر، آن‌چه بود را دست‌نخورده حفظ می‌کرد، و نمی‌پذیرفت که با هیچ مرگ خیالی‌ای، خود را از مرگ حقیقی نجات دهد. شب ادامه می‌یافت، و هیچ‌گاه شب چنین نرم نبود، شبی عالی برای به زانو درآوردن یک بیمار. سکوت جاری شد، و تنهایی، سرشار از دوستی، و شب، سرشار از امید، خود را به بدن خوابیدهٔ آن فشردند. بیدار بود اوو بدون وهم و هذیان. هیچ‌چیز تسکین‌دهنده‌ای در سایه‌ها نبود، هیچ‌یک از آن نوازش‌های شک‌برانگیز که به تاریکی اجازه می‌داد آن‌ها را که در برابر خواب مقاومت می‌کردند سِحر کند. شب به آرامی با آن حرکت می‌کرد، و اوو می‌خواست با سلاح‌های دختری جوان، یعنی پاکی، اعتماد و متانت به جنگ شب برود. شیرین بود، بی‌نهایت شیرین که در لحظهٔ ضعف عظیم پیرامون خود، جهانی را احساس کرد که تماماً عاری از نیرنگ و پیمان‌شکنی بود.

چه زیبا بود این شب، و نه نرم، شبی کهن که ترس آن را تیره نکرده بود، که اشباح را تعقیب می‌کرد، و همچنین زیبایی کاذب جهان را محو می‌نمود. تمام آن‌چه «آن» دوست داشت، سکوت و تنهایی، شب نامیده می‌شد. تمام آن‌چه «آن» از آن‌ها بیزار بود، سکوت و تنهایی، هم شب نامیده می‌شد. شب مطلقی که دیگر وجوه متناقض نداشت، و در آن آن‌ها که رنج می‌بردند خوشبخت بودند، که در آن سیاه و سفید جوهری مشترک می‌یافتند. شب بی‌سردرگمی، شب بی‌هیولا، شبی که مقابل آن اوو بی بستن چشم‌ها، شب شخصی‌ای را می‌یافت که پایین‌آوردن پلک‌ها بنا به عادت برای او می‌ساختند. در آگاهی کامل، در روشنای کامل، احساس کرد که شب خودش به شب اضافه می‌شود. در بطن خویش، خود را در شب عظیمی کشف کرد، دیگر نیازی نبود برای آن‌که به آرامش برسد، از برابر روحی تلخ و شکنجه‌شده بگذرد. بیمار بود، بیمار بود اوو. اما چه خوش بود این بیماری که از آنِ اوو نبود و سلامتی جهان بود! چه ناب بود این خواب که از آنِ اوو نبود و اوو را در میان می‌گرفت و می‌آمیخت با آگاهی برین همهٔ چیزها! و به خواب رفت آن. در طول روزهای بعد به ساحت صلحی گیرا وارد شد که در آن گویی به چشم همه در مستی شفا غوطه خورده بود.»

مقوف
۱۴۰۳/۰۵/۲۷

الان که اینو مینویسم فقط ۴۰ صفحه خوندم ولی کتاب خوبیه. منتهی تا اینجا که راجع به مردن و توهم و فضاهای سایکدلیک ( و شاید بشه گفت یه سری شرایط اختلالات روانی ) بوده به خاطر همین بستگی داره

- بیشتر

حجم

۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۸۶٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۳

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان