کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز
معرفی کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز
کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز نوشتهٔ آندره اوجنیو کاوانا و آندره نانی و ترجمهٔ سعید صباغی پور و عبدالرحمن نجل رحیم است و انتشارات ارجمند آن را منتشر کرده است. این کتاب چاپ سوم این مجموعه است.
درباره کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز
تعریف فلسفه و علم از مفهوم آگاهی چیست؟ ذهن و بدن چه رابطهای با هم دارند؟ همبستگیهای نورونی آگاهی چیستند؟ کارکرد آگاهی و تجربه چیست؟ آیا حیوانات هم آگاهی دارند؟ آیا میتوان آگاهی را مدلسازی کرد؟ این کتاب قرار است به مسائل اساسی دربارهٔ ماهیت آگاهی پاسخ دهد.
این اثر به دو بخش تقسیمبندی شده است: بخش اول به نظریههای فیلسوفانِ ذهن اختصاص دارد و در بخش دوم نظریههای علمیِ روانشناسانِ تجربی و عصبپژوهان مطرح شدهاند. هر بخش ۱۵ فصل دارد و در هر کدام یک نظریه معرفی شده است. در هر فصلِ کتاب مقدمهای مختصر در مورد زندگی فیلسوف یا عصبپژوه آمده است. سپس تأثیرگذارترین نظریههای او در باب آگاهی توضیح و مورد نقد قرار گرفتهاند. نقاط ضعف و قوت هر نظریه تحلیل شده و سرانجام فهرستی از آثار مهم هر نظریهپرداز در انتهای فصل آمدهاند.
نویسندگان کتاب از پژوهشگران شناختهشده آگاهی در گروه روانپزشکی مغزمحور در دانشگاه بیرمنگام هستند و توانستهاند با تصاویری زیبا پانورامایی کمنظیر از نظریههای آگاهی ترسیم کنند. این اثر میتواند به عنوان مرجع آگاهیپژوهی برای رشتههای عصبپژوهی، فلسفه و روانشناسی مورد استفاده قرار بگیرد.
درباره مترجمان
سعید صباغیپور دکترای علوم اعصابشناختی دارد و دکتر عبدالرحمن نجل رحیم متخصص مغز و اعصاب و مغزپژوه است.
خواندن کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دانشجویان و متخصصان حوزههای روانشناسی و اعصابشناسی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب نظریه های آگاهی در فلسفه ذهن و مغزپژوهی امروز
«هدف اصلی یک نظریه مطلوب آگاهی تعیین حالتهای ذهنی آگاهانه از حالتهای ناآگاهانه است.
پرداختن به مسئله آگاهی با همین پرسش بنیادی شروع میشود.
وقتی حالتی ذهنی آگاهانه میشود، فردی که در آن حالت قرار دارد نسبت به محتوا آگاه است؛ وقتی حالتی ذهنی آگاهانه نیست، فرد نسبت به محتوای آن آگاهی ندارد. (آگاهی و ذهن)
دیوید رزنتال فیلسوفی است که در زمینه فلسفه ذهن و آگاهی آثار برجستهای دارد. او در حال حاضر به عنوان پروفسور فلسفه و دستیار مرکز بین رشتهای علوم شناختی نیویورک مشغول به فعالیت است. رزنتال در دانشگاههای شیکاگو و پریستون درس خوانده است.
وی پیشنهاد میکند به مسئله آگاهی با دو مفهوم بنگریم: مفهوم اول همان آگاهی جانوری معطوف به معانی نوروبیولوژیکِ بیداری یا هوشیاری است در حالی که دومی، یعنی آگاهی حالتی معطوف به محتوای آگاهانه است. اولین مفهوم تمایز بین درجات آگاهی و جانوران واجد یا فاقد آگاهی را مطرح میکند. دومین مفهوم تمایزی را بین حالات ذهنی آگاهانه و ناآگاهانه مطرح میکند؛ این تمایز همچنین بین افکاری است که میتوانند وارد آگاهی شوند یا ناآگاهانه باقی بمانند.
به رغم رزنتال اولین نوع آگاهی (یعنی آگاهی جانوری) را میتوان از منظر نوروبیولوژیکی بررسی کرد و آن را براساس درجات فعالیت مغز مشخص ساخت. در مقابل، نوع دوم آگاهی (آگاهی حالتی) همانا مسئله اصلی فلسفه و عصبپژوهی است. در واقع، چنان که نتوانیم تمایز بین حالت ذهنی آگاهانه را از حالت ذهنی ناآگاهانه تمیز دهیم، قادر به تبیین آگاهی نیستیم.
راه حل رزنتال این است که یک حالت ذهنی در صورتی آگاهانه است که با نوع خاصی از افکار همراه باشد. رزنتال معتقد است، اگر فردی نسبت به حالت ذهنی بی خبر باشد نمیتوان این حالت را آگاهانه تلقی کرد. به دیگر سخن، نظر بر این که حالت آگاهانه مستلزم وجود محتوایی است که از آن باخبریم، باخبری نسبت به یک حالت ذهنی شرط ضروری برای آگاهانه تلقی کردن آن حالت ذهنی است. ازاین رو برای آن که یک حالت ذهنی آگاهانه تلقی شود، باید محتوای حالت ذهنی دیگری قرار بگیرد.
این سازه نظری در ابتدای امر دوری باطل به نظر میرسد، چون که میتوان شرایط را این طور تصور کرد: میتوان از چیزی آگاه بود اما آگاهی از محتوای آن به آگاهی نسبت به حالتی دیگر نیاز دارد و به همین ترتیب این روند بازگشتی ادامه بیاید. لیکن، رزنتال میافزاید در این موارد هیچ حلقهای وجود ندارد چون نیازی نیست که یک حالت ذهنی فینفسه آگاه باشد تا بتواند نسبت به حالت ذهنی دیگر آگاهی کسب کند. به تعبیر دیگر، آگاهی فرد از موضوع و آگاهانه بودن حالت ذهنی، دو چیز متفاوت هستند رزنتال آگاهی متعدی را این طور تعریف میکند که یک فرد نسبت به چیزی آگاه است و بر اساس اصل تعدی حالات ذهنی آگاهند، اگر و تنها اگر فردی نسبت به آنها آگاهی داشته باشد. در این نظریه احساس آگاه بودن نسبت به چیزی، این طور تبیین میشود که نیازی نیست به یک حالت ذهنی مرتبه دوم آگاه باشیم تا واجد حالات ذهنی آگاهانه شویم.
به رغم رزنتال، اصل تعدی تنها معیاری است که به تمایز بین حالات ذهن آگاهانه و ناآگاهانه کمک میکند؛ و همچنین تنها یک روش برای تعدی بودن حالات آگاهانه دردست داریم: وقتی از چیزی آگاه میشویم که افکاری متناسب با آن در ذهن ایجاد میشوند. از آنجا که افکار درباره حالات ذهنی از نوع مرتبه بالا و ناظر به محتوای این حالات هستند، رزنتال آنها را افکار مرتبه بالاتر (HOT) مینامد و این نظریه به روایت وی نظریه مرتبه بالای آگاهی است. درست شبیه نقاشی مشهوری از کاسپر دیوید فردریش، که در آن فردی روی صخره ناظر بیرون زدن چیزهایی از زیر مه است، نظریه HOT نیز بر دریای ذهن ناآگاه نظارت کرده و به شیوهای التفاتی بر حالات ذهنی تمرکز دارد و آنها را آگاهانه میکند.
رزنتال مدعی است که فرضیه افکار مرتبه بالاتر HOT قادر به تبیین مشخصه اصلی پدیده دروننگری است. در واقع، از آنجا که در دروننگری یک حالت ذهنی تنها وقتی آگاهانه میشود که با یک HOT همراه گردد، این HOT نیز خود در پرتوافکار مرتبه بالاتر، HOT به مرتبه بالاتر آگاهانه میرسد. ضمن این که، نظریه HOT میتواند معنای عمیق یکپارچگی تجارب آگاهانه را که گویی همواره به یک خویشتن تعلق دارند تبیین کند؛ به این دلیل روشن که یک HOT صرفاً بر یک حالت ذهنی معطوف نیست و بلکه به حالتی که به فرد خاصی تعلق دارد نظارت میکند (یعنی حالتی که فرد را نسبت به خویشتن آگاه میسازد). از دیدگاه نظری این خویشتن ارجاعی میتواند سازه متفاوت ذهنی برای هر HOT باشد، لیکن از آنجا که دلیلی ندارد از منظر سوبژکتیو انواع و اقسام خویشتن تصور گردد، این حس در ما ایجاد شده که خویشتن در طول زمان تغییر نمیکند؛ گویی یک پیش فرض داریم مبنی بر این که هر HOT همواره به یک فرد خاص اشاره میکند. از این رو به باور رزنتال، مدل HOT حس یکپارچگی خویشتن درطول زمان را تبیین میکند.
به عقیده رزنتال، گزارشپذیری حالات ذهنی، مدل مرتبه بالای آگاهی را تأیید میکند. درواقع یک بیان کلامی، که بودن در حالت ذهنی خاصی را تعیین میکند، فی نفسه دارای این پیش فرض است که آن فرد در آن حالت ذهنی خاص قرار گرفته است. به دیگر سخن، گزارش کلامی یک حالت ذهنی صرفاً بیان افکار رتبه بالاتر مربوط به آن حالت است. از این رو گزارشپذیری شاخصی قابل اطمینان برای آگاهانه بودن حالت ذهنی است. لیکن این ادعا بدان معنی نیست که جانورانی که قادر به گزارش حالات ذهنی نیستند را ناآگاه تلقی کنیم. در واقع، دست کم جانوران میتوانند تا درجه خاصی واجد آگاهی باشند (چنان که مطالعات بر روی نوزادان و حیوانات این موضوع را تأیید کردهاند). بر این اساس، این جانوران میبایست افکار مرتبه بالاتر مربوط به حالات ذهنی خودشان را داشته باشند، هر چند این افکار مستقیماً با زبان پیوند نخورده باشند.»
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱٫۴ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
نظرات کاربران
نسخه کاغذی این کتاب رو تهیه کردم اما برخی کلمات تخصصی جوری به فارسی ترجمه شده )نابود شده) که تا نسخه انگلیسی کتاب کنارتون نباشه و اون کلمه رو از متن مرجع نخونید هیچ چیز دستگیر تون نمیشه در کل
کتاب خوبیه فقط حیف که از خیلی از نظریه پردازهای ذکر شده، کتابی در ایران چاپ نشده