کتاب شوپنهاور
معرفی کتاب شوپنهاور
کتاب شوپنهاور نوشتهٔ آر. راج سینگ و ترجمهٔ مهدی قنبری است. انتشارات علمی و فرهنگی این کتاب را روانهٔ بازار کرده است؛ کتابی در باب آرای فکری «آرتور شوپنهاور».
درباره کتاب شوپنهاور
کتاب شوپنهاور (راهنمای سرگشتگان) ناظر بر آرای فکری «آرتور شوپنهاور» است. در این ۹ فصل موضوعاتی از جمله اراده، تصور، رنج و پوچی، زیباییشناسی و هنر، عشق، تفکر شرقی، اخلاق و عدالت، مرگ و در نهایت زهد دیده میشود. برخی از این موضوعات همچون عشق بهندرت مورد توجه دیگر فیلسوفان بوده و خودِ شوپنهار نیز در جایی فریاد برآورده است که هیچ سلفی ندارد که بخواهد از او بیاموزد یا ردش کند. علاوهبر این نکته، در بیشتر فصول تحلیل درخور ملاحظهای از منابع شرقی شوپنهاور به دست آمده و تفاسیر شوپنهاور از ودانتا و بودیسم با نظرگاههای گوناگون تشریح شده است؛ در نتیجه شوپنهاورِ مجموعۀ «راهنمای سرگشتگان» بهاجمال نشان داده است که چگونه این فیلسوف، برخی از مفاهیم شرقی را در نظام خودش میگنجاند و مدعی جایگاه یکی از نخستین متفکران فرافرهنگی غرب میشود. کتاب شوپنهاور از مجموعهٔ «راهنمای سرگشتگان» اثری است که میخواهد توصیفی آسانفهم از آثار و زندگی این فیلسوف را به دانشجویان و خوانندگان غیرمتخصص عرضه کند و درعینحال تفسیری اصیل از این فیلسوف بدبینِ آلمانی را در اختیار دانشجویان حرفهای قرار دهد.
«آرتور شوپنهاور» در سال ۱۷۸۸ میلادی به دنیا آمد و در سال ۱۸۶۰ است. او یکی از مطرحترین و بزرگترین فیلسوفان آلمان و جهان است. نظریات او در حوزهٔ اخلاق، هنر، ادبیات معاصر و روانشناسی تاریخساز بوده است. کتابهای او عبارتند از «در باب حکمت زندگی»، «جهان و تأملات فیلسوف»، «متعلقات و ملحقات»، «مرگ» (مجموعه مقالات از متفکران معروف)، «جهان همچون اراده و تصور»، «جهان بهمثابهٔ اراده و برابرنهاد»، «هنر و زیباییشناسی؛ شاهکار فلسفی»، «دو مسئلهٔ بنیادین اخلاق»، «در باب اراده در طبیعت»، «هنر همیشه برحقبودن» (۳۸ راه برای پیروزی در هنگامی که شکست خوردهاید)، «در باب بینایی و رنگها»، «ریشهٔ چهارگان اصل دلیل کافی» (رسالهٔ دکتری شوپنهاور در دانشگاه ینا)، «در باب طبیعت انسان»، «اخلاق، قانون، سیاست»، «زندگی اینجوری است»، «هنر زندهماندن»، «هنر حفظ آبرو»، «هنر رفتار با زنان»، «هنر خودشناسی»، «هنر خوشبختی»، «هنر رنجاندن» و «هنر پیرشدن».
خواندن کتاب شوپنهاور را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آرای فکری «آرتور شوپنهاور» پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب شوپنهاور
«هستی انسان یگانه است به این معنا که واجد امکان دانستن سرشت کامل اراده و نحوۀ خاصی از عمل است که شوپنهاور آن را انکار اراده مینامد. این امکان که اراده عمداً خود را انکار کند به نظر تناقضآمیز میآید و اینکه اراده علیه خودش قیام کند به معنای نفی سرشت ذاتی اراده است. اگر شهود شیء فینفسه در آگاهی ما همچون ارادۀ معطوف به قدرت ظاهر شود، پس نفی یا انکار مطلق آن ناممکن به نظر میآید. چنین چیزی به معنای بدل شدن هستی به نیستی یا پایان دادن اختیار به زندگی است. البته سلوک شریف و ارزشمندی که شوپنهاور انکار ارادۀ معطوف به زندگی میخواند و آن را همچون نقطۀ اوج زندگی اخلاقی توصیف میکند، نمیتوان انکار یا انهدام مطلق اراده دانست، حتی اگر توصیف وی، کلمه به کلمه، همین معنا را القا کند. انکار اراده باید به معنای تعدیل ریشهای و نامعمولِ طرحهای معمول اراده در ضمیر آگاه انسانی باشد. شوپنهاور معتقد است که سرچشمۀ هرگونه خیر، فضیلت یا شرافتِ شخصیت در انسان درست همان چیزی است که سرانجام انکار ارادۀ معطوف به زندگی را موجب میشود (W-I, ۳۷۸). بنابراین، چنین انکاری به لحاظ کیفی مشابه زندگی و سلوک اخلاقی برتر است.
انکار اراده عبارت است از مسلط شدن بر ارادۀ کور، تسلطی که از معرفت کلگرایانه بر مَکرهای اراده و سرشت جهانی که در آن اراده حضور همهجایی دارد ناشی میشود. فردی که یکسره در خودمحوری غرق نشده است و میتواند فریب اصل تفرد را نخورد، همخویشی همۀ چیزهای موجود پیرامونش را تشخیص میدهد. او سراسر جهان را به همان میزان در قُرب خود میبیند که فرد خودمحور خودش را به خودش نزدیک مییابد. چنین فردی، که از موهبت معرفتی کلی بهرهمند است و سرشار از همدلی با موجودات زنده است، سرشت این جهان و رنجهایش را ناپذیرفتنی میداند و دیگر نمیخواهد انگیزههای طرحهای خودخواهانهاش را از طریق خواستنِ پیوسته دنبال کند. از نظر شوپنهاور، احساس وارستگی باید در کسی که شاهد رنج و تلاشِ بیحاصل در جهان است برانگیخته شود. ژرفنگری و شفقت، خودمحوری، اشتیاقِ پیوسته و تلاش و تقلا برای کامجوییهای فردی را تعالی میبخشد:
وی چگونه میتواند با چنین معرفتی از جهان، همین زندگی را با اعمال مکرر اراده تأیید... [و] خود را سختتر و سختتر به آن وابسته کند؟... از سوی دیگر، این معرفت از کل، از سرشت درونی شیء فینفسه، همۀ خواستنها را تسکین میدهد... انسان به مقام چشمپوشی، کنارهگیری، تسلط حقیقی بر نفس و رهایی کامل از اراده نائل میشود (W-I, ۳۷۹).
گویا مراد شوپنهاور این است که در حیطۀ امکانهای بشر است که خیزش یک معرفت برتر میتواند اراده را قادر سازد تا علیه خود بشورد؛ یعنی خلاف طبع خودش، که خواستن و کوشیدن برای اهداف و منافع دنیوی است، عمل کند. معرفت احتمالاً میتواند تسکینبخش خواستن باشد. شوپنهاور در توصیف انکار اراده به مثابۀ دگرگونیای مطلق از «خواستن همه چیز» به «خواستن هیچ چیز»، از بیانی مؤثر سود میجوید. همانطور که در بالا اشاره شد، مطابق با توصیف خود شوپنهاور، وقتی که فرد هنوز زنده است انهدام کامل اراده ناممکن است. بنابراین، اینکه «معرفت تسکیندهندۀ هر نوع خواستنی» است باید در خدمت غایات عملی باشد؛ یعنی «تسکین» یا «کاستن اراده» تا حداقل ممکن. هدف این انکار این است که «زهر امیال را بِکِشد، راه را بر هر گونه رنجی ببندد، و ما را تطهیر و تصفیه کند» (W-I, ۳۷۹). «زهر امیال را کشیدن» معنایی بسیار مشابه با این ایدۀ بودیستی دارد که فرد باید در جهت روشنسازی امیالی کار کند که در زمرۀ تمنیات و دغدغههایی هستند که سرانجام سبب رنج میشوند. میل به خیر اخلاقی (دارما) و خلاقیت را باید پرورش داد. به نظر میرسد تأکید شوپنهاور بر چشمپوشی و ریاضت دادن به بدن از میانهرویای که بودا بر آن اصرار داشت غفلت میورزد، چنانکه از حد وسط زرینی که ارسطو میگفت نیز غافل است.»
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه
حجم
۲۰۴٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۲۳۹ صفحه